به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی به نقل از نشریه الکترونیک واو، جنگ چالدران جنگی میان شاه اسماعیل صفوی و سلطان سلیم، پادشاه عثمانی در سال ۱۵۱۴ میلادی بود که با پیروزی امپراتوری عثمانی بر ایران صفوی به پایان رسید. در نتیجه این جنگ، امپراتوری عثمانی منطقه آناتولی شرقی و شمال عراق و شهر دیاربکر و دریاچه وان را از ایران تصرف و ضمیمه خاک خود کرد. آنها مدتی در تبریز هم ساکن شدند اما سپس ایران را ترک کرده و به کشور خود بازگشتند. دلیل این اتفاق جالب است. در جنگ چالدران ارتش صفوی با توجه به اینکه تعداد نیروهای کمتری از ارتش مجهز و دارای توپ و نیروهای بسیار زیاد سلطان سلیم داشت اما در مقاطعی از جنگ حتی به پیروزی نزدیک شد. دلیل آن رشادتها و هوشمندی فرماندهان ایرانی بود که ترسی بر دل سلطان سلیم انداخت. وی هم پس از پیروزی، تصرف و سکونت در تبریز، پایتخت صفویان، از ترس اینکه مبادا ارتش ایران خود را تجهیز کند و مجدد برگردد، دستور ترک ایران را داد. البته شاه اسماعیل پس از این شکست منزوی شد و از اداره حکومت دست کشید.
«چاه سرخ» روایت زلیخا و تغییر نگرش او نسبت به جنگ است. تحول در منش و عقاید این شخصیت، عنصر اصلی کشمکش در پیرنگ رمان «چاه سرخ» است. کشمکش از نوع درونی و چالش شخصیت با خود. شخصیت در انتهای داستان نسبت به ابتدا دچار تحول و تغییر میشود. زلیخا در دوران جوانی بانویی مبارز بود. اما در انتها گریزان از جنگ. زندگی او در جنگ گذشت و همه عزیزانش را از دست داد. همین عامل نقطه عطفی برای تغییر در نگرش وی شد. وجود عناصری تاریخی از جمله واقعه بزرگ نبرد چالدران و شخصیت محوری داستان که واقعی است باعث میشود گونه داستان ما تاریخی و روایی باشد. پیرنگ نو و بدیع است. نویسندهای نمیشناسم که این واقعه مهم تاریخ صفوی را محور اصلی نگارش اثری دراماتیک کرده باشد.
کشمکش اصلی داستان چالش زلیخا با خود است. قهرمان و ضد قهرمان اینجا دو حکومت و دو پادشاه هستند اما داستان متمرکز بر زلیخا و عقایدش و کشمکش او با خود است که پیش میرود. او خاطراتش را با خود و مخاطب مرور میکند و ما پی به سرنوشت او میبریم در حالی که داستان در نبرد چالدران میگذرد. روایت خطی نیست. کاملا غیرخطی است. دلیل استفاده روایت غیرخطی از جانب نویسنده را نمیدانم. میتوانست داستان کاملا خطی باشد و این شیوه جذابتری برای سوژهای است که رئال و مبتنی بر تاریخ است.
از نقاط مثبت کار میتوان به انسجام پیرنگ اشاره کرد. بین اتفاقات داستان در روایت کاملا روابط منطقی حاکم است. پیرنگ دارای وحدت موضوع است. اما تنها نکتهای که به یکپارچگی و شکل پیرنگ آسیب زده همان روایت غیرخطی است که بالاتر اشاره شد.
زلیخا شخصیتی قوی است. او ندیمه همسر شاه اسماعیل است. عزیزان و همسرش را در جنگ از دست داده. خود مبارز است و شجاعتی مثالزدنی در نبردها داشته، اما حالا که با نبرد چالدران روبهرو است تمام تلاش او معطوف به زنده ماندن و حفظ خانواده باقیماندهاش در جنگ است. در روایت کنشهای فعالانهای در خصوص انگیزههای وی نمیبینیم از این رو از نظر کنشمند بودن شخصیت، او منفعل پرداخت شده است هر چند که فعال بودن و کنشهای او بیشتر به روایت و کشمکشهای درونی وی متمرکز است. البته نکته مهم دیگر تغییر شخصیت اصلی در داستان است که در داستان زلیخا یا «چاه سرخ» این به خوبی وجود دارد. او در ابتدا زنی مبارز بوده و از جنگ واهمهای نداشته اما به تدریج و در گذر زمان مواضعی ضدجنگ میگیرد و این تحول او از جنگ چالدران است.
شخصیتهای داستان کلیشهای و تکراری نیستند. نویسنده به خوبی توانسته از واقعهای مهم و تاریخی که داستانش را بسیاری از ایرانیان میدانند داستانی خوشخوان با شخصیتهایی نو خلق کند بدون اینکه از تخیل محض وام بگیرد و به واقعه تاریخی چیزی اضافه کند. این نکته بسیار مهمی است و در این خصوص نویسنده مهارت و هنر بالایی بکار گرفته است.
درونمایه کار غمِ از دست دادن عزیزان و بحران جنگ است. هنر دیگر نویسنده در ارائه محتوا به خوبی دیده میشود. اینکه محتوا مستقیم و شعاری بیان نمیشود و کاملا در جان اثر نشسته، بسیار به دنیای امروز ما نزدیک است و میتوان گفت محتوای بهروزی دارد. این روزها که شاهد جنگی نابرابر هستیم و کشمکشهای قدرتهای امروز، دنیا را به سمت جنگ سوق میدهد، نثر و زبان از حال و هوای موقعیت و زمان تاریخی داستان کمی فاصله دارد و به مخاطب امروز نزدیکتر است. به نظر نگارنده، این نکته نیز مثبت است و روایت روان و خواندنی در روزگار شتابزدگی و سرعت مصرف آثار رسانهای دیگر مثل فیلم و سینما و بازی و خیلی برای کتاب، مهم است تا بتواند مخاطب را به جهان داستانی بکشاند تا راحت قصهای را بخواند و لذت ببرد.
اما در پایان ذکر نکتهای ضروری است. این اثر با همه نکات مثبت و منفی جایگاه ویژهای دارد. یک جایگاه بسیار ویژه. اینکه یک نویسنده بیاید شخصیتی در یک واقعه تاریخی آن هم واقعهای مشهور را انتخاب کند و از قالب داستان به آن بپردازد کاری قابل تحسین است. تاریخ ایران از اتفاقهای ناب و شخصیتهای قابل پرداخت پُر است اما در حجم آثار ادبی تعداد زیادی اثر نیستند که وامدار تاریخ این سرزمین باشند! این موضوع افسوسبرانگیز است. درد این قضیه آنجاست که سالهای سال، غرب با تاریخ محدود خود که سرشار از وحشیگری و جنایت و تجاوز است تعداد آثار بسیار زیادی در ادبیات و سینما تولید کرده است که به طور تحریف شده تاریخ خود را متمدن و پیشرو نشان میدهد. از این زاویه دید باید جسارت پرداخت به سوژههای تاریخی را در خودمان بالا برده و اسیر نظریات نشویم و ترس عدم جذابیت به واسطه اینکه داستان ما مبتنی بر تاریخ است و رویداد تاریخی را همه میدانند و قابلیت داستانی شدن و ایجاد تعلیق ندارد، رها کنیم و بیشتر و بیشتر تاریخ سرزمین ایران خود را بخوانیم و در مورد آن داستان و فیلم خلق کنیم و بسازیم.
بیشتر بخوانید:
نظر شما