۱۴۰۳.۱۲.۰۲

برنامه «شب خاطره» ۳۶۶ حوزه هنری با روایت فرماندهان گردان المهدی (عج) از خنده و گریه‌های ۱۲ هزار رزمنده شمرونی این گردان در حوزه هنری برگزار شد. 

به گزارش خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس، برنامه «شب خاطره» ۳۶۶ روایتی از گردان حضرت المهدی (عج) لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع) عصر امروز پنج‌شنبه دوم اسفندماه ۱۴۰۳ در حوزه هنری برگزار شد.

گردان المهدی(عج) و داستان خوابیدن روی سیم‌خاردارها

در ابتدا، علیرضا مرادخانی از رزمندگان دوران دفاع مقدس گردان المهدی و از مسئولان مجمع ایثاران المهدی (عج) درباره چیستی و ماهیت این گردان گفت: گردان المهدی(عج) در سال ۱۳۶۴ قبل از عملیات والفجر، دهم مردادماه توسط شهید محمدحسن حسنیان به دستور سردار علی فضلی در تیپ سیدالشهدا(ع) ایجاد شد. شهید حسنیان اولین فرمانده گردان هستند که طبق مکاتبات مستند دستور پیدا می‌کنند که در سال‌های پایانی دفاع مقدس این گردان را تشکیل دهند و گردان در این مدت ۱۶ ماموریت شامل ۸ عملیات آفندی و ۸ عملیات پدافند انجام داده است. 

وی گفت: شهید حسنیان به واسطه‌ توانایی بعد از مدت کوتاهی پس از ایجاد گردان به جذب نیروهای کادر و بسیجی برای تکمیل گردان اقدام کرد و آموزش‌ها را انجام دادند تا گردان را آماده حضور در عملیات والفجر ۸ کنند. این عملیات یک عملیات آبی_خاکی بود که در دهانه‌ی فاو انجام شد. هدف این عملیات بستن دهانه‌ی فاو بود چراکه فاو شاهراه ورود رژیم بعث بود لذا این عملیات حساس نیازمند رعایت مسائل امنیتی بود به همین دلیل عملیات فریبی برای آن تدارک دیده شد که توسط لشکر ۱۰ سیدالشهدا و تیپ القدس یزد در منطقه ام‌الرصاص انجام شد. 

این رزمنده دوران دفاع مقدس تصریح کرد: کار اصلی این گردان تسهیل در عملیات و خط‌شکنی اصلی و فریب دشمن بود اما متاسفانه در بیان خاطرات دوران دفاع مقدس به اهمیت این اقدامات حماسه‌ساز گردان اشاره‌ای نمی‌شود. 

مرادخانی تصریح کرد: بعد از عملبات والفجر۸ گردان المهدی(عج) مجدد بازمی‌گردد و با دیگر گردان‌های سیدالشهدا به عملیات فاو وارد می‌شوند و خط پدافند فاو را تا فروردین‌ماه ۱۳۶۵ برعهده می‌گیرد لذا این گردان همزمان در عملیات فریب و پدافندی شرکت داشته است. در این جریان این عملیات نیروهای بعثی ضربه‌ سنگین می‌خورند و در ادامه استراتژی دفاع متحرک را اتخاذ می‌کنند.

وی به نقش شهید حسنیان پرداخت و ادامه داد: شهید اسکندرلو و حسنیان در جریان این عملیات هم‌پیمان می‌شوند که یک دفاع جانانه انجام دهند لذا با یک نبرد عاشورایی در منطقه فکه به شهادت می‌رسند و اینجا اصطلاح گردان رفتن و دسته برگشتن در این عملیات مصداق پیدا می‌کند. بعد از شهادت حسنیان، شهید مسعود صادقی‌نیا معروف به صمد که از همرزمان شهید همت است، فرماندهی گردان را عهده‌دار می‌شود. این گردان در عملیات کربلای یک حضور پیدا می‌کند و آزادی‌سازی مهران را رقم می‌زند که در نهایت در نهم تیرماه ۱۳۶۵ مهران آزاد می‌شود و داستان روی سیم‌خاردار خوابیدن در این عملیات اتفاق می‌افتد که صمد فرمانده گردان نیز به شهادت می‌رسد اما مهران آزاد می‌شود.

فرمانده بعدی این گردان شهیدمحمد کاشی‌ها بوده است که در عملیات کربلای پنج به شهادت رسیدند و جانشین گردان به شدت جراحات شده بود.

گارد ویژه رژیم بعث که با جلیقه ضدگلوله در جبهه بودند

در ادامه، نبی‌الله احمدلو از فرماندهان تیپ المهدی (عج) در دوران دفاع مقدس با تاکید براینکه پُست و مقام و مباحث مالی در دوران دفاع مقدس به‌هیچ وجهه‌ی مطرح نبود و رزمندگان برای خدا، وطن و امام راحل(ره) در میدان بودند، گفت: آذرماه ۱۳۶۵ گردان المهدی تحویل اینجانب داده شد؛ گردان ما در این مقطع در پدافند بود و وقتی به ما نیرو داده می‌شد، اسلحه آرپی‌جی و تیربار نداشتیم و وقتی برای تسلیح اقدام کردیم به ما گفتند، «فقط کلاش داریم» و در نهایت تسحلیات گردان المهدی(عج) توسط دیگر گردان‌های لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) انجام شد. 

وی به تشریح ویژگی‌های کانال‌های رژیم بعضی صدام پرداخت و گفت: خط دفاعی شلمچه به قدری توسط رژیم بعثی تقویت شده بود که صدام اعلام کرده بود اگر ایرانی‌ها از این خط عبو کنند، من کلید بصره را به آن‌ها می‌دهم. 

این فرمانده دوران دفاع مقدس ادامه داد: ماموریت گردان المهدی(عج) در عملیات کربلای ۵، ادامه عملیات در جاده شلمچه به بصره و پاسخگویی به پاتک دشمن بود. در این عملیات گردان قواص‌ها به کمین دشمن خوردند؛ ساعت چهار صبح بود که به ما اطلاع داده شد که آماده عملیات شوید. ۱۵ دی‌ماه و هوای خیلی سرد و قرار شد قبل از روشن شدن هوا ما به دشمن برسیم.

احمدلو خاطرنشان کرد: با تمام توان به طرف دشمن رفتیم. در جریان حرکت به سمت خط دشمن بودیم که دست یکی از بچه‌هایمان زیر شنی نفربر قرار گرفت و دست ایشان قطع شد. این صحنه خیلی دردناک و در روحیه نیروها تاثیرگذاشت. ساعت هشت و نیم صبح با دشمن روبرو شدیم و درگیری شدید شد. فاصله بچه‌هایمان با دشمن از ۵ تا ۷ متر بود. پرتاب نارنج‌ها شروع شد و در ۱۵ دقیقه پرتاب نارنجک به قدری زیاد بود که نارنجک‌ها روی هوا به‌هم برخورد می‌کردند و متوجه شدیم این‌ها نیروهای گارد عراق هستند که جلیقه ضد گلوله پوشیده‌اند.

وی با بیان اینکه ما آن زمان بزرگ شده دوران طاغوت بودیم و با این شرایط تا آخرین لحظه ایستادیم و اجازه ندادیم وجبی از سرزمین‌مان از دست برود، تاکید کرد: حتمأ جوانان امروز که تربیت شده‌ انقلاب اسلامی هستند به تعبیر رهبر انقلاب بهتر از جوانان گذشته‌ از خاک و آب وطن دفاع خواهند کرد.

شوخی در شرایط خاص عملیات موثر واقع شد

جلال فخرا از رزمندگان و فرماندهان دوران دفاع مقدس در ادامه این مراسم به ذکر خاطراتی از شوخی و خنده‌های جبهه پرداخت و گفت: شمرون در طول دوران دفاع مقدس ۱۲ هزار رزمنده در جبهه داشت؛ بسیاری از بچه‌های شمرون عضو گردان المهدی(عج) بودند بخاطر همین دوستی‌ها این گردان خیلی زیاد بود و فضای شوخی داشتیم. 

وی صمیمیت را ویژگی گردان المهدی (عج) دانست و گفت: شهدا به ما یاد دادند به‌هم نخندیم بلکه با هم بخندیم و این‌ها همگی به همین اخلاص از زمین به آسمان رفتند و زمینی بودند و کسانی که آن‌ها را اسمانی معرفی می‌کنند به فکر کاسبی خودشان‌اند.

این رزمنده به روایت بخش‌هایی از عملیات کربلای پنج پرداخت و گفت: در حین حرکت به عملیات بودیم که بدن من شروع به لرزیدن کرد درحالی که هنوز اتفاقی رقم نخورده بود و کُپ کردم؛ فرمانده من را صدا کرد و گفت، بچه‌ها کُپ کرده‌اند و من گفتم، در حقیقت من هم چنین حالتی دارم؛ که با یک ادبیات خاص من را به خودم آورد. سپس بچه‌هایی را که می‌شناختم را تک تک صدا کردم و گفتم امشب شب تولد است و شروع به خواندن کردم و این شعر «تولد مبارک بیا دوشکا را فوت کن الهی زنده باشی» را با ریتم خواند و بچه‌ها با کفت زدند همراهی کردند و فضای ترس از سرشان افتاد چون به‌نظرم رسید برای عبور از این شرایط دعا و امن‌الیجیب جواب نمی‌دهد و باید با شوخی کار را پیش ببرم و گردان را با یک شوخی از شرایطی خاص عبور دادم.

بهزاد عبدالکریمی فاتح نونی کربلای پنج شد

در بخش دیگر این مراسم، سردار محمد هادی از فرماندهان گردان المهدی(عج) و مسوول گروه ضربت دوران دفاع مقدس پیش از ذکر خاطرات خود گفت: خواهران و برادران؛ شهدا را انتخاب کرده بودند بخاطرهمین بود که بسیاری از ما به شهادت نرسیدیم. 

وی گفت: بعد از عملیات کربلای پنج بود که یک خبرنگار پشت سر من آمده بود و گفت، برادر! می‌شود کلاه‌مان را با هم عوض کنیم و چند کیلومتر بخاطر این کلاه به دنبال من آمد و من که در شرایط مناسبی نبودم پاسخ تندی به او دادم اما او اصرار داشت و چند کیلومتر دنبال من آمد. آخر کلاه را بیرون آوردم و به او دادم و گفتم، چه فرقی می‌کند! او گفت کلاه من نو است؛ و وقتی کلاه خودم را نگاه کردم دیدم کلاه سوراخ سوراخ شده است و فهمیدم هرکسی قرار نیست شهید شود. 

این رزمنده دوران دفاع مقدس به بیان خاطره‌ دیگری پرداخت و خاطرنشان کرد: یک روز تعدادی نیرو کم و سن و سال به جبهه آمده بودند. من به آن‌ها نهیب زدم و گفتم برگردید خانه‌هایان؛ یکی از آن‌ها در پاسخ به من گفت، شما چکاره‌ای که چنین برخوردی می‌کنید؟! لطفا ماموریت خودتان را انجام بدهید و این جمله نهیب بزرگی به من بود.

سردار هادی تصریح کرد: بعد از جمله این پسربچه لاغر و کوتاه قامت آرام شدم. به او گفتم اسم شما چیست و پدرتان چه‌کار است؟ او گفت، اسم من بهزاد عبدالکریمی است و پدرم کارگر نانوایی است. پرسیدم چطوری به جبهه آمده‌ای و گفت، من شناسنامه‌ام را دست‌کاری کرده‌ام و من را قسم داد که او را به تهران برنگردانم. چند روز بعد این‌ بچه‌ها را برای آموزش امدادگری فرستادم که این رزمنده در میان تعداد زیادی امدادگر نفر اول شده بود. 

وی به ذکر خاطره‌ای از شهید حاج حسین فدایی اسلام پرداخت و تاکید کرد: این شهید یک روحانی بود که به قدری آرپی جی شلیک کرده بود که کر شده بود. روی کاغذ برایش نوشتم که حاج حسین فدایی‌اسلام! ماموریت و تکلیف تو تمام شد، برای مداوا به عقب برگردید. فدایی‌حسین به من نگاه کرد و گفت، تا شاهرگ ندهم، از پا نمی‌نشینم.

این فرمانده دوران دفاع مقدس افزود: در شرایط سخت عملیات کربلای پنج بودیم پشت سنگرهای نونی عراقی گیر کرده بودیم. یک سنگر عراقی بچه‌ها را به تیربسته بود؛ هفت بسیم‌چی و تمام گروه ضربت در کنار من به شهادت رسیدند. گردان به گره خورده بود و به‌ناچار پشت بسیم به سردار فضلی گفتم، حاجی گردان جایگزین بفرستید تا کار را دست بگیرد.

در همین حین بهزاد عبدالکریمی با قد کوتاه و لاغر به من گفت، اجازه بدهید آرپی‌جی شلیک کنم. من ابتدا مخالفت کردم اما او اصرار کرد. عبدالکریمی به بالای خاکریز رفت و سنگر عراقی را با یک شلیک منهدم کرد و فاتح نونی‌های کربلای پنج شد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha