10سال از انتشار کتاب پنجرههای تشنه گذشته است، اگر قرار باشد دوباره کتاب را بنویسید چطور مینویسید؟
اگر قرار باشد کتاب پنجرههای تشنه را مجدد بنویسم اطمینان داشته باشید از لحاظ محتوایی به یک واو محتوایی این کتاب دست نمیزنم اما شاید یک جاهایی را ویرایش کنم اما به محتوای کتاب دست نمیزنم.
بعد از گذشت یک دهه از این اتفاق، از کدام قسمت این سفر حس خوب بیشتری میگیرید؟
من همه سفر را با روشنی در ذهنم دارم و هرچه میگذرد این تصاویر پیر نمیشود. تصاویر همانطور شاداب و سرحال ماندهاند. دلیلش هم این است که موقعیت عجیب وغیرقابل تکراری بود. ما از قم راه افتادیم تا مرز خودمان در جنوبیترین بخش غرب کشور، در تمام مسیر ما یک اتفاق را میدیدیم. آن هم استقبال مردم از ضریح امام حسین علیه السلام- در واقع استقبال از امامحسین علیه السلام به واسطه ضریح آن حضرت- اینقدر این تکرار شبیه بود که این تصویر در ذهن من حک شده است. ما در طول مسیر از میان قومیتها و جغرافیای مختلف عبور کردیم، رفتار مردم با امام حسین علیه السلام ثابت و ضمن اینکه تشخص داشت، تکرار شونده بود. به خاطر همین این تصاویر در ذهن من به خوبی حک شده است.
کدام بخش سفر را بیشتر دوست داشتید؟
اصلاً قابل جدا کردن نیست. مثل این است که به پدر و مادری بگویید که کدام قسمت بزرگ شدن بچهات در ذهنت ماندگار است؟ کوچک و بزرگی بچه هیچ تفاوتی ندارد، فقط شکلش تفاوت دارد. یک موقعهایی از سفرخسته بودیم، یک مواقعی درحال غذا خوردن بودیم، گاهی گرسنه بودیم، همه اینها جزئی از یک کل بود. بنابراین قابل جدا شدن نیست، خصوصاً حالا که از آن سال ها دور شده ایم، این پیکر خیلی واحدتر دیده میشود. در آخر این سفر ما وارد ضریح امام حسین علیه السلام شدیم. روز آخر که ضریح را تحویل دادیم دعوت شدیم به غبار روبی ضریح سید الشهدا و داخلش رفتیم. برای من حتی این قسمت که بسیار جذاب و تکرار ناشدنی بود با قسمتی که در شهر آبادان زیر باران بودیم تفاوتی ندارد. تمام این دوره ۲۰ روزه زیر نام امام حسین علیه السلام بودیم و از این جهت فرقی نمیکند.
نوشتن و روایت این اتفاقها چقدر در ماندگاری آن مؤثر است؟
اگر این اتفاقها نوشته نشوند، چیزی که از آنها میماند یک تصویر میرا است که به مرور زمان از بین میرفت. خیلی خوشحالم که بخشی از ماندگار کردن تصاویر با من است. این نکته مهمی است، نه این موضوع بلکه در مورد موضوعات مهم دیگر، وقتی ما روایت نمیکنیم و آن روایت از بین میرود، تفاوت میکند. این روایت کردن در مورد اتفاقی که میافتد بسیار بیهزینه است. ولی همچنان در حال خسران هستیم؛ چراکه همه موارد، اتفاقهای مهم سیاسی، اجتماعی، امنیتی و فرهنگی را بدون روایت از سر میگذرانیم؛ چند سال بعد فرد دیگری به هرشکل که دوست دارد روایت میکند. این دردی است که همچنان برقرار است.
بهترین بازخوردی که در این مدت از کتاب گرفتید چه بوده است؟
همیشه بهترین بازخورد مواجهه مخاطبان با کتاب است. این که مخاطبان مختلف روی کتاب نظر دادند. این نظرها گاهی به خودم مستقیم منتقل شده است و گاهی هم غیر مستقیم؛ اینها از همه پرحس وحالتر است. شاید از همه بازخوردها قشنگتر پیام مقام معظم رهبری بهعنوان یک مطالعه کننده کتاب بود. پیامهایی هم که از کربلا میرسید مثلاً یک نفر غریبه پیام میداد که کتاب را با خودمان بردیم کربلا یا در راه خواندیم و به یادت بودیم و دعایت کردیم؛ همه اینها حسهایی خوبی بود که گرفتم.
بعد از آن سفر باز هم به کربلا مشرف شدید؟
بله، من بعد از آن هم به کربلا رفتم و ضریح را دیدم. این ضریح امام حسین علیه السلام با بقیه ضریحها برای ما فرق میکند؛ انگار یک تکه از وجود خودمان آنجاست.
در طول سفر خودتان شخصاً چه ارتباطی با ضریح گرفتید؟
من بیش از آنکه روی ارتباط خودم تمرکز داشته باشم روی ارتباط دیگران با امام حسین علیه السلام توجه داشتم و تمام تمرکزم را روی دیدن و ثبت کردن ارتباط مردم ایران و عراق با امام حسین علیه السلام بود. در واقع این حس در من به وجود آمد که مثل تکههای ۴ پرندهای هستیم که حضرت ابراهیم علیه السلام روی ۴ کوه گذاشت و صدایشان کرد و اینها جمع شدند. دوباره به نظرم این حال قیامتگونه با نام امام حسین علیه السلام در مورد همه ما انجام شدنی است. همه ما ذرههای یک وجودی هستیم که باهم متفاوت هستیم ولی وقتی اسم سیدالشهدا میآید، تبدیل به یک پرنده می شویم که به اذن خدا جان میگیرد .
برخورد و استقبال مردم عراق از ضریح چطور بود؟
این اتفاق برای ۱۰ سال قبل است که رفت وآمد مردم برای زیارت به عراق مثل الان راحت نبود. هرچند راه باز بود اما مثل الان نبود و ایرانیها یک عطش جدی برای زیارت داشتند؛ در حالیکه خود مردم عراق این عطش را کمتر داشتند. از سوی دیگر به دلیل مسائل امنیتی، وقتی ضریح وارد عراق شد، یک شب تا صبح به کربلا رسید. با سرعت زیاد رفتیم که زود برسیم. شاید همان مسیر در ایران چند روز طول میکشید؛ از این بابت قابل مقایسه نیست. نکته دیگر در ایران اطلاعرسانی شده بود اما در عراق این اطلاعرسانی انجام نشده بود که ضریح از مرز مهران وارد میشود و همه فکر میکردند از شلمچه وارد میشود اما به دلایل امنیتی از مهران وارد شویم. ماجرا در عراق از ۳۰ کیلومتری کربلا رسانهای شد. با تمام اینها اصل توجه مردم عراق خیلی متفاوت نبود.
چیزی است که در کتاب نیاورده باشید؟
نه. من هرچه بوده را در کتاب آوردهام، اما یک چیزی که بعداً اتفاق افتاد، موقع نصب ضریح امام حسین علیه السلام بود که یکی از دوستان که آنجا بود اسم تمام کسانی که در کاروان بودند و درانتقال، ساخت و نصب ضریح کاری انجام داده بودند را روی یک برگه کوچک نوشت و به تعداد چوبهای ضریح تکثیرش کرد و آن را در پولیمری لمینت کرد و زیر تمام ستونهای ضریح امام حسین جاگذاری کرد. یکی از خوشحالیهای زندگیام این است که اسمم زیر ستونهای صریح امام حسین علیه السلام است. هربار که به کربلا میروم، خیلی جلو نمیروم دستم را بلند میکنم و میگویم من یکی از آنهایی هستم که اسمم پیشت است. این چیزی است که بعداً اتفاق افتاد.
انتهای پیام/
نظر شما