۱۴۰۴.۰۹.۲۱

محمدصالح سلطانی ـ نویسنده و خبرنگار، سیدمجتبی حسینی در کتاب «سرزمین پسته» با نگاهی تازه به حافظه خاموش رفسنجان، از دل خاطرات و تجربه‌های خانوادگی مردمان کویر، روایتی مستند و انسانی از مسیر تبدیل یک شهر کم‌آب به پایتخت پسته ایران می‌سازد.

 به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی به نقل از روزنامه جوان، تاریخ بعضی وقت‌ها سویه‌های غریبی به خود می‌گیرد و رنگ و لعابی متفاوت از آنچه مرسوم به نظر می‌رسد پیدا می‌کند. گاهی اوقات قصه یک انسان، یک مکان یا حتی یک محصول کشاورزی می‌تواند به شکلی نمادین، بازتابنده‌ فصل مهمی از تاریخ باشد. درست مثل پنبه؛ این محصول استراتژیک که بخش مهمی از تاریخ استعمار را بدون روایت داستان «پنبه» نمی‌توان بازخوانی کرد. کشت و معامله و صادرات همین گلوله‌های سفیدِ بامزه بود که مسیر کشورهای استعمارگر را در مستعمره‌های خود هموار کرد و زمینه‌ساز «انقلاب صنعتی» شد. پنبه در ظاهر یک محصول معمولی است، اما کافی است لایه‌های تاریخی آن کنار زده شود تا روشن شود چگونه این گیاه، موتور یک تمدن صنعتی و گاهی هم دلیل یک فاجعه انسانی بوده است.

ماجرای پنبه البته با روایت‌هایی از رنج و ظلم و تراژدی گره خورده است، اما در ایران نیز یک محصول کشاورزی وجود دارد که می‌تواند بخش مهمی از تاریخ معاصر استان‌های کویری ما را بازتاب دهد: پسته. این محصول سخت‌جان و سخت‌یاب که با روح مقاوم و صبور اهالی کویر تناسبی چشمگیر دارد، امروز یک کالای استراتژیک و حتی هویت‌ساز است؛ محصولی که فراتر از باغ و زمین، در بخش‌هایی از کویر مرکزی ایران زمینه‌ساز «توسعه» شده و نقش مهمی در آبادانی و شکل‌گیری هویت اقتصادی شهرهایی مثل رفسنجان داشته است.

رفسنجان امروز یکی از قطب‌های مهم اقتصاد کشاورزی ایران است، اما این شهر همیشه چنین جایگاهی نداشته. مسیر تبدیل شدن رفسنجان از یک شهر کم‌آب و کم‌امکان به «پایتخت پسته» مسیری سرشار از رنج، دوراندیشی، تدبیر، و تجربه‌های نسل‌های مختلف است؛ تجربه‌هایی که معمولاً در حافظه شفاهی خانواده‌ها پنهان می‌ماند و کمتر امکان روایت و مکتوب شدن پیدا می‌کند. سیدمجتبی حسینی در نخستین کتاب خود، «سرزمین پسته»، دقیقاً به سراغ همین حافظه خاموش رفته است؛ حافظه‌ای که اگرچه در گفت‌وگوهای خانوادگی، شب‌نشینی‌ها یا سفره‌های قدیمی جاری بوده، اما هیچ‌گاه در قالب یک روایت روشمند و کتابی قابل‌استناد سامان نیافته بود.

حسینی در این کتاب، جستجوگری است که از یک کنجکاوی جوانانه درباره خاطرات پدربزرگ‌های خود آغاز می‌کند و قدم‌به‌قدم به یک روایت منسجم، مستند و جذاب از «توسعه» در شهر خود می‌رسد. او با صبوری یک پژوهشگر و نگاه هنرمندانه یک روایت‌گر، پاره‌های فراموش‌شده‌ای از تاریخ کشاورزی کرمان را کنار هم می‌چیند و در میانه این ماجرا، تصویری واضح از مسیر رشد و شکوفایی رفسنجان ارائه می‌دهد.

برای اهالی رفسنجان، پسته فقط یک محصول کشاورزی نیست؛ پسته شاهراه رسیدن به رویای توسعه است. همین موضوع باعث شده «سرزمین پسته» فقط یک کتاب درباره تاریخچه یک محصول نباشد؛ بلکه یک مطالعه انسان‌شناختی و جامعه‌شناختی از توسعه محلی محسوب شود. حسینی با دقت و ریزبینی، نشان می‌دهد چگونه مردمانی با ذکاوت، متانت، تحمل سختی و روحیه مشارکت، توانستند از دل زمین‌های کم‌آب کویر، صنعتی سودآور و پایدار بسازند و به تدریج رفسنجان را به یکی از شهرهای رشک‌برانگیز ایران تبدیل کنند؛ شهری که امروز در بسیاری از شاخص‌ها حتی از مرکز استان خود نیز پیش‌تر است.

یکی از قوت‌های کتاب، ذکر دقیق اسامی اشخاص، خاندان‌ها، باغداران پیشرو و حتی شیوه‌های خاص مدیریت آب و آبیاری است. حسینی نشان می‌دهد که توسعه، همیشه یک پروژه دولتی یا مهندسی نیست. گاهی توسعه، داستان ابتکارهای کوچک، تجربه‌های موروثی، ریسک‌های بزرگ و اعتماد به زمین است. داستان مردانی که قنات می‌زدند، زمین را اماده می‌کردند، و برای هر دانه‌ی محصول فصل‌ها رنج می‌کشیدند. در «سرزمین پسته»، این تجربه‌های پراکنده نظم پیدا کرده و تبدیل به یک روایت قابل تکیه شده است.

حکایت «سرزمین پسته» در بسیاری از موارد یادآور این نکته است که یک روایت خوب چقدر قدرت دارد. قصه، اگر درست و اصولی و بدون کلیشه گفته شود، می‌تواند تبدیل شود به میراث مشترک نسل‌های یک سرزمین. حسینی با انتخاب لحن روایی در کنار مستندنگاری، کتاب را به اثری خواندنی و عمومی تبدیل کرده؛ کتابی که هم پژوهشگران تاریخ محلی از آن سود می‌برند، هم جوانان رفسنجانی می‌توانند در آن بخشی از ریشه‌های هویتی خود را دوباره کشف کنند، و هم علاقه‌مندان به مطالعات توسعه و کشاورزی می‌توانند از آن تصویری دقیق و میدانی به دست بیاورند.

ایده سیدمجتبی حسینی در خلق «سرزمین پسته» می‌تواند آغاز راهی باشد برای بازخوانی تاریخ پیشرفت ایرانیان از مسیر روایت دستاوردهای مردمان این سرزمین کم‌آب در کشاورزی، باغداری و زیستِ هوشمندانه در شرایط سخت. امروز که نگاه‌ها به سمت «تاریخ محلی» و «توسعه بومی» جدی‌تر شده، چنین کتاب‌هایی می‌توانند نقش بازکننده مسیر را ایفا کنند.

اما در این میان سؤال مهم این است: آیا مسیری که حسینی با «سرزمین پسته» آغاز کرد، به سرزمین زعفران، سرزمین انگور، سرزمین خرما و سرزمین سیب هم خواهد رسید؟ آیا نویسندگان جوان دیگری نیز به سراغ روایت‌های مشابه خواهند رفت تا پازل بزرگ تاریخ پیشرفت ایرانیان از دل روایت محصولات و اقلیم‌ها کامل‌تر شود؟ «سرزمین پسته» نشان می‌دهد که بله، این مسیر شدنی است؛ کافی است یک نفر از دل یک خانواده، یک شهر یا یک اقلیم برخیزد و به میراث ناگفته سرزمین خود گوش بسپارد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha