در این گفت و گو مدیر مرکز نوآوری امید به این پرسش پاسخ می دهد که چطور میشود فعالیتهای فرهنگی-هنری را دانشبنیان کرد؟
به گزارش روابط عمومی حوزه هنری به نقل از نشریه الکترونیکی دیدینو، نامگذاری سال 1401 با عنوان «تولید؛ دانش بنیان و اشتغال آفرین» فعالان پرشمارِ عرصهی اقتصاد دانشبنیان را به تکاپوی تازهای واداشت. این روزها کلیدواژهی«دانشبنیان»، نقل محافل فعالان عرصههای مختلف است و صحبتکردن از تولیدِ دانشبنیان، سکهی رایجِ نشستها و جلسات و کارگروههای تخصصی. در نگاه اول شاید اهالی عرصهی فرهنگ و هنر، بیشترین فاصله را با مفهوم «دانشبنیان» داشته باشند اما نگاهی گذرا به کارنامهی کشورهایی که این روزها نبض بازارهای فرهنگی-هنری دنیا را در دست دارند نشان میدهد بدون نگاه «دانشبنیان» به فرهنگ، توسعهی فعالیتهای فرهنگی و رشد کیفی و کمّی تولیدات هنری آسان نیست.
برای رسیدن به پاسخ این سوال که «فعالیت دانشبنیان در عرصهی فرهنگوهنر به چه معناست؟» سراغ علیِ اکبر رفتیم. اکبر که این روزها مدیریت مرکز نوآوری امید را برعهده دارد، سالها تجربهی شرکتداری و فعالیت در حوزهی صنایع خلاق را خلاصه و چکیده با ما در میان گذاشته و در این مصاحبه، از پیچوخمهای نگاه دانشبنیان به فرهنگوهنر گفته. متن کامل این گفتگو که در شماره هفتم نشریه «دیدینو» منتشر شده، پیش روی شماست؛
با عرض سلام و تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، به عنوان اولین سؤال میخواهم بپرسم به نظر شما کار دانش بنیان کردن در عرصه فرهنگ و هنر، به چه صورتی محقق میشود؟
ابه نظر من شرکت دانشبنیان، شرکتی است که اگر به هر علتی تمام منابع انسانی و دادههای فیزیکی آن هز دست رفت، یک دادههای ناملموسی را به نام دانش داشته باشد که قابل خرید و فروش باشد. یعنی ارزش اصلی یک شرکت دانشبنیان باید دانشِ موجود در آن شرکت باشد.
در واقع منظور شما این است که بنیانِ یک شرکت دانش بنیان به جای منابع انسانی یا چیزهای دیگر، بر دانش متمرکز شده است؟
بله. حتی بنیان یک شرکت دانش بنیان نه تنها بر منابع انسانی بلکه بر سرمایه نیز نباید استوار باشد. البته که منابع انسانی عنصر پیشران و جلوبرنده دانش در یک شرکت است و هر اتفاقی در دنیا به دست نیروی انسانی صورت میگیرد. اما یک شرکت دانشبنیان باید متکی بر دانش و فناوری باشد.
در نتیجه اگر یک نفر به من اعلام کند که چگونه ارزیابی یک شرکت دانش بنیان را انجام دهم، به او پاسخ میدهم که اگر فرض بگیریم یک شرکتی تمامی منابع خود را از دست داد، آیا میتوان مقولهای به نام دانش را در این شرکت خرید و فروش کرد؟ اگر جواب مثبت باشد، میتوان این شرکت را دانش بنیان نامید، در غیر اینصورت نمیتوان نام دانش بنیان را به آن نسبت داد.
با تعریفی که من تا اینجا ارائه دادم، اگر بخواهم به سؤال شما پاسخ دهم که کار دانش بنیان کردن در عرصه فرهنگ و هنر به چه صورتی است، باید بگویم که اگر شرکتی در عرصه فرهنگ و هنر و رسانه تمامی زیرساختها و محصولات خود را از دست بدهد اما همچنان ارزشمند باشد، این مجموعه از دید من میتواند یک شرکت دانش بنیان باشد.
امکان دارد کمی در این باره توضیح دهید و مثالی را برای این تعریفی که ارائه دادید، ذکر کنید؟
برای مثال برخی از تجربههای جدی و عجیبی که در مجموعه امید اتفاق افتاده است، اگر مستندسازی شود، حتماً مثالی برای این موضوع است.
آیا صرف وجود این مساله برای دانش بنیان بودن یک شرکت کافی است یا مواردی دیگری هم در این مساله دخیل هستند؟
این مساله مهمترین موضوع تمایز میان شرکت دانشبنیان و غیر دانشبنیان است اما پس از آن هم مواردی وجود دارد که باید به آن توجه کرد. برای مثال این دانشِ موجود در شرکت دانشبنیان نباید به سرعت قابل کپی برداری باشد.
در صورت امکان مثالی را هم برای تشریح بیشتر این مساله ذکر کنید.
فکر میکنم در سال 93 ما یک پلتفرم فروش آنلاین آثار هنری را به اسم «آرت و مارت» جلو بردیم که در انتهای این پروژه به این نتیجه رسیدیم که باید آن را به صورت فروش آنلاین یا همان «MARKET PLACE» جلو میبردیم. در حالی که در ابتدا خط مستقیم فروش بودیم به این صورت که آثار هنری را میگرفتیم و آنها را انبار میکردیم. متاسفانه «آرت مارت» به سرعت قابل کپی برداری بود و اگر به آن زمان برگردم، دیگر چنین کاری انجام نمیدهم.
در کل به نظرم مهمترین مؤلفه شرکت دانشبنیان، داراییهای ناملموس و نامشهود ارزشمند است و مؤلفه دوم اینکه پس از آن امکان کپی برداری از آن به شدت سخت یا غیرممکن باشد.
چه کسب و کارهایی در این حوزه این مساله را رعایت کرده و آنان را میتوان به عنوان شرکت دانش بنیان دانست؟
کسب و کار دیگری که در این زمینه به ذهنم میرسد شرکت «مد و پُد» است که احتمالاً اسم آن را شنیدهاید. صاحب این شرکت آقای مجتبی دلخوشیان است، که در موضوع روش بصری در نمایش محصول، این فرد به فناوری و کدی رسیده است که به این راحتی هم قابل توسعه نیست و کد اختصاصی خود این فرد است و این کد خودش به طور مستقل قابلیت خرید و فروش دارد. هدفم از بیان این مثالها در این است که اگر شرکتی از چنین مولفهای برخوردار باشد، قطعاً دانش بنیان است.
اگر بخواهم مثال دیگری در این حوزه بزنم، باید بگویم که تکامل محصول و شبکه زنجیره ارزش یک صنعت خاص را اگر در معرض ارزیابی قرار بدهیم، باید حلقههایی تکمیل شود تا زنچیره ارزش شکل بگیرد. البته این حلقهها را نباید با حلقههای دلالی اشتباه گرفت، چراکه در این مساله شاید با بیست تا سی حلقه دلالی روبهرو باشیم. حلقه اصلی که ما در اینجا از آن سخن میگوییم، آن است که امروز صنعت را معطل خود کرده و کمبود آن با واردات و یا پایین آمدن کیفیت در حال جبران است. به نظرم اگر شرکتی این حلقه اصلی را جبران کند، میتوان به آن عنوان دانش بنیان اطلاق کرد که ایجاد چنین حلقهای تحقیق و توسعه دانشمحور است.
مثال عینی که بتوان برای این مساله ذکر کرد را در چه عرصهای میتوان دید؟
برای مثال در حوزه دارویی یا تولید واکسن مانند «کوو ایران برکت». ممکن است در فرایند کشت آزمایشگاهی تمامی امکانات آن در داخل موجود باشد اما وقتی همین فرایند به کشت صنعتی برسد، نیازمند آن باشیم که برای تولید انبوه این محصول، از کشورهای دیگر کمک گرفته و در نهایت محصول به تولید انبوه برسد، حال در این شرایط اگر شرکتی بتواند کل این چرخه را بدون واردات در داخل تولید کند، به نظرم کار این شرکت را نیز میتوان دانش بنیان دانست.
حال با این قاعده، تشریح این مساله در عرصه فرهنگ و هنر کمی سخت است چرا که در عرصه صنعت، زنجیره و شبکه ارزش مفهومتر و ملموستر و شفافتر است اما توجیه این مساله در عرصه فرهنگی و هنری بسیار پیچیده و سخت است.
چرا در برخی محصولات فرهنگی با چنین مقولهای روبهرو نیستیم و اساساً تمایز این دو وجهه با یکدیگر در چیست؟
در حوزه فرهنگی، هنری و رسانهای وقتی لوگویی طراحی میشود، در واقع این ترکیب یک خدمت با یک محصول است. در بسیاری از موارد با بازار یک نفرهای روبهرو هستیم که محصول در این شرایط قابل تکثیر شدن نیست. ممکن است در شش ماهه اول سال تنها یک محصول تولید و برای آن هم تنها یک مشتری نیاز داشته باشد. در این شرایط نیازی به مفهوم روابط عمومی و بازاریابی ندارد. وضعیت در اینجا بسیار ملموس است، شما فکر کنید یک دیوارنگاره تولید میکنید و آن محصول را به یک نفر میفروشید. البته در اینجا الزاماً منظورمان صنایع دستی نیست، چرا که وقتی از صنعت حرف میزنیم، عملاً ما به کالای انبوه و بازار انبوه نزدیکتر شده و این از حالت یکتا بودن خارج و دارای قابلیت تکثیر زیاد میشود. فرض کنید اینجا یک محصول دستساز یکتا داریم که هر محصول با قطعه دیگر آن متفاوت است. در اینجا زنجیره پیچیدهای برقرار نیست.
فرآیند شکلدهی یک فعالیت دانشبنیان در عرصهی فرهنگ در ایران به چه صورتی تعریف میشود؟
در فضای فرهنگی کار بسیار پیچیده است به دلیل اینکه چنین نگاهی در اکوسیستم ایران، توسعه پیدا نکرده است و حتی نیاز هم نیست که این میزان توسعه پیدا کند. وقتی ما به فرایندی عنوان هنر یا آرت اطلاق میکنیم، به دلیل آن است که هیچ انسان و صنعتی آن هنر را تولید نکرده و یک فرایندی از صفر تا صد توسط یک نفر تولید و کاراکتری در این حوزه ساخته شده است. جذابیت این مساله در این است که این کار توسط این هنرمند اجرا شده است و اگر به بنده بگویند که این «کاراکتر دیزاین» از صفر تا صد به یک ماشین سپرده و انجام شده است، دیگر در این حوزه نمیتوان نام هنر را به آن اثر نسبت داد و شاید در حوزههایی مانند هوش مصنوعی و امثالهم باید آن را تقسیم بندی کرد. بنابراین شاید اطلاق صفت «دانشبنیان» در عرصهی هنر کمی دشوار باشد.
این حرف به معنای آن است که ما در عرصه فرهنگ و هنر نمیتوانیم چندان به کار دانش بنیان امیدوار باشیم؟
من نمیگویم نمیتوانیم امیدوار باشیم چراکه امیدوار نبودن یک بار منفی نیز با خود به همراه دارد اما تاکید من بر این است که ما باید با عرصه دانش بنیان پیوندی را انجام دهیم. به این معنا که اکوسیستم حوزه فناوری باید با اکوسیستمهای هنر، رسانه، فرهنگ، علوم انسانی، علوم اجتماعی و فناوریهای نرم پیوند ایجاد کنند تا ترکیبهای جدیدی خلق شوند. یعنی ما نیازمند تقاطع فعالیتهای دانشبنیان با عرصهی فرهنگ و هنر هستیم.
نمونه مشابهی در این حوزه به خاطر دارید که برایمان مثال بزنید؟
به عنوان مثال وقتی صنعت پینما یا کمیک استریپ با نرمافزارهای گرافیکی ترکیب میشوند، این مساله به شکلگیری صنعت انیمیشن تبدل میشوند. در این شرایط وقتی صنعت انیمیشن ایجاد شد، احتمالاً صنایع جدیدی در این حوزه خلق میشوند که نسبت به لایههای زیرین خود نسبت کمتری با هنر دارند. برای مثال ما صنعت رسانه را چندان صنعتی هنری نمیدانیم. چراکه اگر فردی اعلام کند که من یک هنرمند هستم و بعد اعلام کند که تحصیلاتش رسانه بوده است، به او خواهیم گفت که کار بسیار خوبی انجام میدهی اما خودت را در دسته هنرمندان قرار نده! کما اینکه این مساله بالعکس هم صادق است و نمیتوان از هنرمندان انتظار داشت که در حوزه اقتصاد یا زمینههای تخصصی حوزه رسانه اظهار نظری داشته باشند چراکه هیچ سواد آکادمیکی در این حوزه نداشتهاند.
در واقع شما قائل به تفکیک دو مقولهی هنر و رسانه هستید؟
قطعاً. البته نباید این نکته را فراموش کنیم که «هنر بما هو هنر» ضرورتاً نمیتواند دانش بنیان شود و عملاً فقط میتواند با فناوریها و شرکتهای دانشبنیان پیوند ایجاد کند.
پس با این حساب، نوآوری خلاقانه در عرصه فرهنگ چگونه خود را نشان میدهد؟
یکبار یک نفر از من پرسید که نوآوری را به صورت بسیار ساده توضیح بدهم. این دوستم در سوریه کار میکرد و به دنبال ایجاد یک ساختار نوآورانه با متمرکز شدن بر حوزه فرهنگ بود. به او پاسخ دادم که برای اینکه اتفاقی بیفتد زیاد خودت را به سختی نینداز، شما هرجایی فناوریهای مختلف را باهم پیوند دادی، احتمالاً نوآوری خلق میشود و این مساله اصلاً جای نگرانی ندارد.
امکان دارد تعریف خود را اندکی با مثال توضیح دهید؟
برای مثال اگر هنر را با علوم اجتماعی و یا فرهنگ را با فناوریهای مبتنی بر نرمافزار پیوند دهیم، نوآوریهایی خلق میشود. مثلاً اپلیکیشن «همدم» پیوند فناوریهای اجتماعی با فرهنگ واسطهگری ازدواج است که به شدت فرایند پیچیدهای است. در فضای حوزه هنر و رسانه برای مثال اگر به حیطه «طراحی» وارد شویم، شاهد هستیم که هنریها مانند طراحی صنعتی خیلی عرصه طراحی را قبول ندارند. اگر به عرصه رسانه وارد شویم، این مساله که از فناوریهای «طراحی» استفاده شود خیلی محتملتر است.
کمی درباره مجموعه امید توضیح دهید که آیا با این تعاریف در حیطه شرکتهای دانشبنیان تلقی میشود و یا یک شتابدهنده است؟
در ادبیات مرسوم زیستبوم نوآوری، مرکز امید بیشتر یک مرکز نوآوری است. البته خیلی از افراد مرکز نوآوریها را شتابدهنده تلقی میکنند که اینگونه نیست. در ماهیت، این شرکتها شبیه شرکتهای مادر هستند که عملاً با شرکتهای متعددی فعالیت دارند و ماموریتهای بزرگ خودشان را به ماموریتهای کوچک تبدیل و واگذار میکنند، که هر کدام از این ماموریتها را چند شرکت کوچک با هم انجام میدهند. شما فرض کنید که شرکت بوئینگ مأموریت تسهیل دسترسی هوایی انسانها به همدیگر در دنیا را بر عهده دارد، این شرکت در زیرمجموعه خود شرکتهای متعددی دارد که فعالیتهای مختلفی را انجام میدهند و اگر آن شرکت مادر تنها ده نفر نیرو داشته باشد، من تعجب نمیکنم. چراکه باید همه ماموریتهای خود را به شرکتهای زیرمجموعه خود واگذار کند و ماموریتی را به جز آنچه که در شرکت مادر تعریف کرده است، انجام نمیدهد. برای مثال کسی از بوئینگ انتظار ندارد که حمل و نقل دریایی انجام دهد و ماموریتش در حوزه دیگری متمرکز شده است.
ما در مجموعه امید از نظر شرکتی، شبیه شرکت مادر هستیم و از نظر مفهومی شبیه یک مرکز نوآوری هستیم که وظیفه توسعه زیرساختهای مرتبط با نیازهای عرصه صنایع خلاق را برعهده دارد. ما فونداسیونساز و به نوعی در قالب یک استعاره «صاحب باغ» هستیم و شرکت امید به خود درختها، کاری ندارد. زیرساخت هم در ساحتهای مختلفی شامل عرصه فیزیکی، انسانی و مالی دنبال میشود. برای مثال توسعه زیرساخت فیزیکی را به عهده «کارستان بهارستان» گذاشته ایم که درحال ایجاد یک فضای کار اشتراکی بزرگ و یک زیرساخت مهم برای فعالیت شرکتهای فعال در حوزه صنایع خلاق است.
این شرکت هم به امید منتقل شده است؟
زمانی که حکم دبیر ستاد نوآوری برایم صادر نشده بود، در قالب یک کمک دوستانه در حال پیگیری فعالیت این شرکت بودم که آقای دادمان لطف کردند و پس از ابلاغ حکم بنده، این شرکت در سبد ستاد نوآوری قرار گرفت. علاوه بر مسائل دیگری که پیش آمد، مساله مرکز نوآوری امید بود که در تودیع و معارفهای که با حضور حجتالاسلام قمی و آقای دادمان انجام شد و مدیریت مجموعه را به عهده من گذاشتند، «کارستان بهارستان» را در سبد امید قرار دادند. در اینجا مجموعه امید با توجه به اینکه شرکت است باید کار صفی انجام دهد. هرچند این اتفاق خیلی زود صورت گرفت و ما در ابتدای مردادماه کارستان بهارستان را به زیرمجموعه امید منتقل کردیم. البته کارستان بهارستان در نقطهای که تأسیس بشود، میتواند به بزرگترین مرکز نوآوری صنایع خلاق کشور تبدیل شود.
در واقع مرکز امید اگر پروژه کارستان بهارستان به اتمام برساند به سراغ شهر دیگری با همچین پروژهای خواهد رفت؟
بله، یک شرکت با هیات مدیره مستقل دارد که ما تنها نظارتهای مبتنی بر قراردادهای شرکت مادر را بر عهده داریم. مثلاً سیاستهای ابلاغ کلان، برگزاری مجامع و انتصاب اعضای هیات مدیره را بر عهده داریم. چند وقت پیش به مرکز کارستان بهارستان رفتم و متوجه شدم که تعدادی نیروی جدید را استخدام کردهاند که من اصلاً در جریان نبودم و اصلاً به من هم ارتباطی ندارد، چرا که مدیرعامل آنجا اختیار دارد که برای خودش استخدام کند. من دیدم که قراردادهایی با رقمهای بالایی نوشتهاند که البته به ما هم ارتباطی ندارد و این به استقلال شرکت برمیگردد.
مجموعه امید در حوزه توسعه زیرساخت خانههای خلاق در استانها چه فعالیتهایی را انجام داده است؟
ما ادبیاتی را به نام «زیرساختهای ملی» داریم که در هر استان یک مزیت ملی تعریف کردهایم. البته اسم بهتری برای آن پیدا نکردهایم و من دوست ندارم که آن را با عناوین زیرساخت ملی و زیرساخت استانی تقسیم بندی کنیم. این مساله در استانها به راهاندازی خانههای خلاق استانی و مرکز نوآوری استانی بر میگردد که در قالب یک پروژه پیگیری میشود و اسم برند آن «کارستان ایران» است که یک شرکت مستقل و هیات مدیره مستقل دارد که هنوز تشکیل نشده است. این مساله در استانها درباره راهاندازی خانههای خلاق استانی به مزیت ملی هر استان مربوط میشود. برای مثال همین جلسهای که ما اخیراً در قزوین داشتیم، به همین منظور بود. در قزوین یک خانه تاریخی را به مدت پنج سال در اختیار گرفته اند و تصمیم دارند که این مکان را به یک مرکز خلاق تبدیل کنند.
از طرفی در نظر داریم که در هر استان یک شتابدهنده فرهنگی و هنری راهاندازی کنیم. مرکز نوآوری امید امید در طی سه چهار سال آینده باید بتواند در همه استانها خانههای خلاق یا همان «کارستان فرهنگ و هنر» استان را تأسیس کند. ماهیت آن شبیه یک شتابدهنده در هر استان است که حوزه فرهنگ و هنر و رسانه را در استانها راهبری میکند.
توجه و تقویت و توسعه ماهیتهای استقلالی با واحدهای درآمدزایی در نظر گرفته شده است. گاهی ممکن است یک کار فردی در این حوزه صورت بگیرد اما ما به این هویتها، تولید و تقویت و تکمیل و توسعه هویت مستقل نیاز داریم که در دل خودش مساله تربیت انسانی هم توجه شده.
در یک جمعبندی به نظر شما در سال 1401 ،حوزه هنری باید برای دانش بنیان شدن عرصه فرهنگ و هنر چه اقداماتی را انجام دهد؟
مهمترین وظیفه را پیوند دادن اتفاقات به همدیگر و ایجاد تقاطع بین صنایع دانشبنیان و عرصهی فرهنگوهنر میدانم. به این معنا اگر حوزه تجسمی یا حوزه کتاب و یا هر کدام از حوزههای دیگر با فناوری پیوند پیدا کنند. مثلاً ممکن است که در حوزه کتاب پیوند آن را با حوزه فناوریها شاهد باشیم که نمونه آن را میتوان در تولید کتاب صوتی دید. برای مثال ما در حوزه اسباب بازی شاهد هستیم که فعالیتهایی شکل گرفته است که بر مبنای اجاره اسباب بازی پایهگذاری شده است و برای مثال اسباب بازی که دو میلیون ارزشگذاری شده است را میتوانید به مدت یک هفته به میزان صد هزارتومان به امانت بگیرد. اینها مصادیقی از تقاطع فناوری و فرهنگ است. یا مثلا اتفاق خوبی در حوزه سینمایی و سوره مهر در مساله اقتباس صورت گرفت. وقتی این تفاهمها به وجود بیاید، نظام عرضه و تقاضا شکل میگیرد و ممکن است عدهای بر محصولات مبتنی بر طراحی شخصیت و داستانها متمرکز شوند.
یکی از حوزههایی که ما تلاش داریم به عرصه دانش بنیان نزدیک شویم، تلاش برای تقویت «فرهنگ دانش بنیانی» است که قواعد خاص خودش را دارد. اگر این مساله به یک فرهنگ مبدل نشود و تنها یک تصادف و تزریق مالی لحظهای باشد، قطعاً آن فرایند و تولید محصول محکوم به مرگ است. عرضم این است که دانشبنیان شدن از پیوند دادنها شکل میگیرد و باید در این حوزه تلاش کنیم. بهترین کار این است که سطوح دانش بنیان را در این زمینه تعریف کنیم و اکوسیستم را تقویت کنیم.
این مساله درباره حوزه هنری هم وجود دارد و حوزه باید بتواند از کار نوآورانه جدید حمایت کند. پیشنهاد من این است که هرکس امسال اعلام کند که «پیوست نوآورانه» فعالیتهایش در سال جدید بر چه مسالهای میتواند متمرکز شود. در حوزههای مختلف باید این مساله اجرایی شود. اگر چنین اتفاقی بیفتد احتمالاً ما به دانش بنیان شدن فرهنگ نزدیک میشویم. به نظرم باید حداقل جایی در حوزه هنری باشد که اینها را مطالبه کرده و با مطالعه، حرکت کنند.
انتهای پیام/
نظر شما