۱۴۰۳.۱۲.۲۹

شانزدهمین گردهمایی اصحاب علوم‌انسانی انقلاب اسلامی با موضوع «فردایی دیگر» و در قالب «گفتارهایی درباره آینده نزدیک ایران» برگزار شد.

به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی، در این نشست بهاره آروین عضو هیئت علمی گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تربیت مدرس، امیر راقب دانش‌آموخته علوم سیاسی و جامعه شناسی، علی‌رضا زادبر استاد دانشگاه و پژوهشگر تاریخ معاصر، سیدحسین شهرستانی مدیر گروه حکمت هنر پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی، و محمد قوچانی روزنامه‌نگار و مدیر مسئول و سردبیر مجله «آگاهی نو»، به سخنرانی پرداختند. همچنین محسن دنیوی، مدیر گروه سیاستگذاری پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی، دبیری این نشست را برعهده داشت.

هر تصویری از آینده ایران؛ باید ساختار هویتی و نظام تربیتی را مورد توجه قرار دهد

علی‌رضا زادبر، استاد دانشگاه و پژوهشگر تاریخ معاصر، در ابتدای سخنان خود عنوان کرد: دو نکته در این جا وجود دارد. اول اینکه چرا ما این‌قدر گذشته‌گراییم و میل به بیان گذشته داریم؟ از آمدن پهلوی اول و شکل‌گیری ناسیونالیسم ایرانی ما بیشتر به سراغ گذشته‌ای رفتیم که مربوط به قبل از اسلام بود، چرا؟ به خاطر اینکه وقتی با استعمار روبرو شدیم و شکست‌های سنگینی از جنگ ایران و روس به این طرف از استعمار خوردیم، خواستیم سرخوردگی خودمان را با گذشته فخرآمیزی که داشتیم جبران کنیم. خلاصه این توهم به وجود آمد که ما اساساً گذشته پیروزی داشته‌ایم. حمله اعراب، حمله مغول، تقابل با عالم مدرن و موارد دیگر را در نظر بگیرید، ما اتفاقاً در نزاع‌ها و جنگ‌هایی که چه نظامی چه غیر نظامی بوده است خیلی هم پیروز نبودیم. اما بخشی از این گذشته‌گرایی تبدیل به آفت شده است.

این پژوهشگر تاریخ معاصر افزود: اصحاب علوم انسانی، علوم اجتماعی و روشنفکران‌ عموما جامعه، حکومت و فرهنگ ایران را فارغ از تاریخش تحلیل می‌کنند. آن‌جایی هم که سراغ تاریخ می‌روند، به ویژه در ۱۰۰ سال گذشته، ما با یک تاریخ تخیلی روبرو هستیم. نکته دیگر اینکه فهم ما از گذشته اگر جامع و واقعی‌ نباشد توهمی ایجاد می‌کند که آینده را هم تحت تاثیر قرار می‌دهد. نه فقط برای اصحاب علوم انسانی بلکه حتی برای کارگزاران، سیاست‌گزاران و سیاست مدارانِ ما گذشته اهمیتی ندارد.

این استاد دانشگاه همچنین اظهار کرد: سوالی از زمان دانشجویی برای من مطرح بود. فرض را بر این می‌گذاریم که از صفویه به این طرف همه حاکمان، رجال، روشنفکران و علمای ما  می‌خواستند ایران را از نقطه الف به ب و از وضع نامطلوب به مطلوب برسانند و همه هم نیت خیر داشتند و خائن و وطن‌فروشی نبوده است، با این وجود چرا این اتفاق نیفتاد؟ خب بحث‌های مختلفی صورت گرفته است. می‌خواهم بگویم آیا رجال قبلی و فعلی ما آینده برایشان مهم بود؟ یکی از جاهایی که شما می‌توانید نشان بدهید که آینده برایشان مهم بود بعد از کودتا و نوشتن برنامه‌ها است. ما هم بعد از انقلاب اسلامی به ویژه بعد از دفاع مقدس سندهایی مانند چشم‌انداز ۲۰ ساله، سندهای پنج‌ساله، سندهای تحول و سندهای بالادستی را ایجاد کردیم. خب من نمی‌گویم مطلقاً نتیجه‌اش منفی بوده، بلکه حرفم این است کسانی که این‌ سندها را می‌نویسند و بالاخره می‌خواهند ما را به جایی برسانند، خودشان فهم دقیقی از آینده ندارند. مثال فراوان است. ۳۰ سال پیش گفتند فرزند کمتر زندگی بهتر. الان قانون نوشتیم، زمین و خانه می‌دهیم که فرزند بیاورید. مثال بعد بحث ناترازی‌ها است. ناترازی مگر در این دولت و دولت قبل به وجود آمده است؟ حکمرانی‌ای که فارغ از آینده و گذشته است و فقط می‌خواهد مسائل حال را حل کند همین وضع را پدید می‌آورد. قبل و بعد از انقلاب قوانین و اسنادی را مشاهده می‌کنید که به نتیجه نرسیده و جامعه متضرر شده است.

علی‌رضا زادبر، فعال رسانه‌ای، با طرح این پرسش که چرا بسیاری از گذشتگانِ ما تلاش‌هایشان برای بهبود وضعیت کشور به نتیجه مطلوب نرسید گفت: دو نکته وجود دارد. یکی مسئله نظام بروکراسی است. بروکراسی موجود قادر نیست مسائل نظام که در پیوند با آرمان‌ها و آرزوهای جمهوری اسلامی است را حل کند و ما با یک بروکراسی فربه، خسته، مسلط، فارغ از جامعه و مسائل مواجه هستیم. اصلاً ساختِ این بروکراسی مربوط به جمهوری اسلامی نبوده است. اوجِ این بروکراسی در دهه ۴۰ است که با یک ثروتی به نام نفت همراه شد. اگر شما الان بنشینید، فکر کنید و بگویید مسائل کشور این است، آینده کشور این است و ما می‌خواهیم حلش کنیم، آیا این بروکراسی اجازه این کار را می‌دهد؟

آینده ایران در گرو «خودآگاهی» به «ماهیت ایران» است

وی در ادامه با اشاره به تغییر و تحولات تکنولوژیک گفت: اگر به تاریخ ایران قبل از مواجهه با مدرنیته نگاه کنیم، ما خودمان دیوان‌سالاری داشتیم. یکی از مبانی مهم دیوان‌سالاری ایرانی، تفکرِ آن است. اصلا آن دیوان‌سالاری تولید فکر می‌کرد. منظورم این نیست که ما بیاییم دیوان‌سالاری خواجه نظام‌الملک را احیا کنیم.حتی وقتی اعراب با ما مواجه شدند، حکومت به معنای نظام دیوان‌سالاری نداشتند. آن‌ها بادیه‌نشین بودند و حکومت‌های ساده‌ای داشتند. وقتی حکومتشان به خصوص بعد از پیامبر توسعه پیدا کرد، گفتند حالا ما چگونه حکمرانی کنیم؟. بخش عمده دیوان‌سالاریِ آن‌ها به ویژه در دوره خلفا ایرانی است. شخصیت‌ها هم ایرانی‌ هستند. خب شما یک سری آرمان‌ و آرزوهایی را طرح و آینده‌ای را طراحی کردید، خب رسیدنِ به این‌ها ابزار می‌خواهد.

این استاد دانشگاه بیان کرد: خب چطور ما می‌توانیم با این بروکراسی به آن آرزوها برسیم؟ من خیلی امیدوار نیستم. البته ناامید از تغییر نیستم. غالب مسئولان ما در تمامی دولت‌ها طوری صحبت می‌کنند انگار من و شما رئیس جمهور هستیم و از ما مطالبه می‌کنند. اولاً مسئولان این‌قدر نباید حرف بزنند. دوماً این‌قدر نباید انکاری و انشایی حرف بزنند بلکه درست این است که بایدی حرف بزنند. این بروکراسی فشل، خسته و مداخله‌گر اجازه نمی‌دهد مسائل با سرعت حل شوند. مسئله‌ای که شما باید دو، سه یا پنج سال پیش حل می‌کردید، حل نشده و تبدیل به بحران شده است. با وجود این حالت می‌بینید دولت‌ها می‌آیند و می‌روند، آدم‌های خوب می‌آیند و می‌روند ولی مسئله حل نمی‌شود. چون اصلاً بروکراسی حرف این آدم‌ها را گوش نمی‌دهد. این بروکراسی  با سود همراه شده است. عده‌ای از وضع موجود سود می‌برند. از اردیبهشت یا خرداد شرکت‌ها ارزِ خود را تحویل نداده‌اند و دلار ۵۰ تومان را به ۹۰ تومان تبدیل کرده‌اند. در تجربه غرب هم بورژوازی وقتی خواست توسعه پیدا کند، آمد و دخالت کرد، نماینده مجلس فرستاد، در مجلس بروکراسی را در دست گرفت، فرهنگ را در دست گرفت و قدرتمند شد. بروکراسی‌ای که خودش سود می‌برد و به دیگران سود می‌رساند، اجازه تحول نمی‌دهد.

وی در اشاره به دیگر موضوع تاثیرگذار در عدم بهبود وضعیت کشور گفت: نکته نگران‌کننده بعدی وضعیتی است که ما در نظام تربیتی با آن روبرو هستیم. خطر دیگری که وجود دارد و نمی‌گذارد مسائل حل شوند، مسئله هویت است. منظورم از نظام تربیتی آموزش و پرورش و فلان سازمان یا فلان نهاد نیست. ما کشوری هستیم که تاریخ داشتیم و ملت بودیم. ویژگی‌های ملت بودن را داشتیم و داریم. یکی از دلایل بقای ما با این همه جنگ‌های تحمیلی از حمله اعراب گرفته تا حمله مغول و دیگر جنگ‌ها، همین ویژگی ملت بودن بوده است. این ملت بودن هویت ایجاد کرده است.

زادبر افزود: انقلاب اسلامی هم یک واکنشی به استحاله هویتی بود. پهلوی آمد نظم هویتیِ جامعه ایرانی را بر هم بزند و پیراهن جدیدی برای این جامعه بدوزد که در ۵۳ سال دوخت و جامعه ایرانی با انقلاب، این پیراهن را پاره کرد. هویت جدیدی ایجاد شد. البته نه هویتی که بگوییم فارغ از گذشته بود. امام هویتِ جدیدی نساخت، امام آن چیزی که هم در تشیع و هم در ایرانیت فراموش شده بود را احیا کرد. ما در دو دهه اخیر شاهد این هستیم که نظام تربیتی در حال تغییر است. آن بروکراسی این‌جا هم هست. سند تحول آموزش و پرورش می‌نویسید و بعد می‌گویید که چه شد؟ تعداد زیادی وزیر هم عوض شد. خروجی‌ دانشگاه چیست؟ خروجی‌اش تربیت مهندس، دکتر، پزشک و جامعه شناس است یا انسانِ شهروندِ ایران با مختصات هویت ایرانی؟. من معتقدم اگر جمهوری اسلامی موفق شود تمام مسائل روز از جمله تورم، بنزین، مسکن و ... را حل کند، بدون توجه به هویت فایده‌ای ندارد. اگر قرار بود این حل مسائل فارغ از هویت ایرانی- اسلامی باشد، جاده، فرودگاه، مدرسه، سخت‌افزار و امثالهم را شاید بقیه هم می‌توانستند بسازند.

وی ادامه داد: اگر جامعه‌ای بسازیم که مسائل روز را فارغ از هویت خود حل کنیم، فرق ما با قطری که تاریخ ندارد چیست؟ با اماراتی که گذشته ندارد چیست؟ اگر جامعه‌ای بسازید که فاقد عناصر هویتی باشد کجا خودش را نشان می‌دهد؟ در بحران‌ها. زمانی که بحران به وجود آمد و شما ملت نداشته باشید. وقتی ملت شما هویت نداشته باشد، نمی‌توانید کشور را نگه دارید و جلوی ضررها را بگیرید. شدیدترینِ این بحران‌ها جنگِ نظامی است. اگر ما در دفاع مقدس ملت نبودیم، نمی‌توانستیم ایستادگی کنیم.

این استاد دانشگاه و پژوهشگر تاریخ معاصر، در پایان با جمع‌بندی سخنان خود گفت: پرسش در مورد آینده‌ی ایران بود. آیا نمی‌شود در مورد آینده صحبت کرد؟ ما می‌توانیم در مورد آینده سخن بگوییم اما فارغ از گذشته نمی‌شود از آینده صحبت کرد. به نظر بنده هر تصویری از آینده ایران باید ساختار هویتی و نظام تربیتی را مورد توجه قرار دهد.

ایران نیازمند عصر نوزایش است، باید سنتِ خود را زنده کنیم

محمد قوچانی، روزنامه‌نگار، مدیر مسئول و سردبیر مجله «آگاهی نو»، در ابتدای سخنان خود گفت: مسئله امروز ما در درجه اول گذشته است. یعنی قبل از اینکه به آینده بپردازیم اول باید تکلیف خود را با گذشته مشخص کنیم.

او افزود: هر جریانِ سیاسی‌ای اول راجع به گذشته تعیین تکلیف می‌کند. چرا؟ به دلیل اینکه ما متاسفانه تقریباً در طول ۲۰۰ سال گذشته ملت ناکامی بوده‌ایم و هر آرمان شهری را که توصیف کردیم و توضیح دادیم، نتوانستیم به آن برسیم. چه مشروطه‌خواهان که می‌خواستند حکومت قانون درست کنند، چه کسانی که می‌خواستند حکومت اسلامی درست کنند، چه کسانی که می‌خواهند دموکراسی درست کنند به آن معنا چیزی پیشِ روی خود ندارند. طبیعتا نمی‌توانیم بگوییم هیچ دستاوردی وجود ندارد. به لحظاتی رسیدیم ولی به آن آرمان شهر نرسیده‌ایم. در نتیجه به گذشته ارجاع می‌دهیم.

قوچانی در ادامه با اشاره به هدف علوم انسانی گفت: من فکر می‌کنم هدف علوم انسانی، تعیین تکلیف کردن رابطه ما به عنوان انسان با دنیایی است که در آن زندگی می‌کنیم. اگر این هدف را بپذیریم، در طول دوره‌ای که علوم انسانی به معنای مدرن وارد ایران شده حداقل سه موج داشته‌ایم. در این سه موج تلاش کردیم که یک پیوند و آشتی‌ای بین مفاهیم گذشته و آینده شکل دهیم. یعنی از گذشته برای آینده الهام بگیریم. در تمام دنیا هم این اتفاق افتاده است. بزرگترین تمدن‌های تاریخ هم وقتی می‌خواستند راجع به آینده صحبت کنند یک ارجاعی به هویت و کیستی خود می‌دادند که کجا قرار داریم و قرار است چه اتفاقی برای ما بیفتد.

وی بیان کرد: با پیروزی انقلاب اسلامی طرز تفکری ایجاد شد که می‌خواهد یک علوم انسانیِ جدید پدید بیارورد. مهمترین کاری که در ابتدا می‌کند ادغام یا وحدت حوزه و دانشگاه است. طلبه‌هایی مطرح می‌شوند که سابقه دانشگاهی داشته و حتی در رشته‌های مهندسی تحصیل کرده‌اند. به تدریج روشنفکری دینی شکل می‌گیرد که به دنبال جمع بین دین و تجدد است. آخرین دستاوردی هم که دارند همین نهضت بیداری اسلامی و جنبش مقاومت اسلامی است. شاید الان فاصله بین این دو جریان خیلی زیاد باشد اما اگر به آرای روشنفکران دینی در آغاز انقلاب مراجعه کنید، ایده مقاومت، جهان اسلام، اتحاد جماهیر اسلامی و امت اسلامی ریشه در جریان روشنفکری دارد.

محمد قوچانی در ادامه گفت: اگر بخواهیم درباره فردایی دیگر صحبت کنیم هر دوی این پروژه‌ها دچار بحران هستند. پروژه اول که سلطنت‌طلبان مدافع آن هستند و رویای بازگشت به دوران گذشته را دارد پر از تناقض است.. جریان دوم که روشنفکری دینی است، هم در شکل اصلاح‌طلبانه و هم در شکل اصول‌گرایانه آن دچار بحران است. اصلاح طلبان سکولاریسم نظری پیدا کرده‌اند. اصولگرایان هم عملا دارند به سکولاریسم می‌رسند. هم در اصلاح طلبان و هم در اصول گرایان گرایش ضد روحانیت وجود دارد. روحانیت، گوهر سنت است.

 قوچانی با بیان اینکه من می‌خواهم جریان سومی را طرح کنم، گفت: به نظرم ایران نیازمند به یک عصر نوزایش است؛ نوزایش دوم. ما وقتی راجع به این جریان فکریِ ملی صحبت می‌کنیم که امروز خیلی رونق دارد، یک تفسیر، تفسیر ملی گرایی رمانتیک است. کوروش کبیر چه بوده است پس ما چه هستیم، اصلا ما زرتشتی بودیم و سخنانی از این دست. این یک جریان پر از ابهام و بن‌بست است که به هیچ جایی نمی‌رسد. این جریان در حد اینستاگرام است. آن ایرانی که ما از آن صحبت می‌کنیم در پیِ پیوند بین ایران و اسلام است. اوجِ این پیوند اتفاقا بعد از اسلام است. ما ضمن اینکه به کوروش کبیر، هخامنشیان و ساسانیان افتخار می‌کنیم، خوبی‌های آن‌ها و بدی‌های آن‌ها را می‌بینیم، می‌دانیم این ایران بوده که اسلام را از یک مذهب به یک فرهنگ و تمدن تبدیل کرده است. فرهنگ ایرانی و اسلامی در قرن چهارم، پنجم و ششم یک نوزایشی به وجود آورده است. این فرهنگ از یک طرف ریشه در سنت ایرانی، از یک طرف ریشه در فلسفه یونان و از یک طرف ریشه در اسلام داشته و توانسته دانشمندان زیادی پرورش دهد. توسعه‌ای که در ژاپن، چین، کره و سایر کشورها اتفاق می‌افتد، بدون عنصر معنوی، یعنی بدون فرهنگ، اندیشه و فلسفه، شکل نمی‌گیرد.

محمد قوچانی در ادامه به راهکارِ مطلوب خود برای آینده ایران پرداخت و در این رابطه گفت: راهی که می‌تواند جلوی پای ملت ایران قرار بگیرد، ایده‌ای است که سیدجواد طباطبایی تحت عنوان انقلاب ملی در انقلاب اسلامی مطرح کرد. تبدیلِ این ایده به یک عنصر مبتذل در حد یک شورش خیابانی، جفا به این ایده است. چون بر اساس تلقی‌ای که در این تفکر وجود دارد، تاریخ ایران، تاریخ تداوم است نه تاریخ گسست. یعنی انقلاب مشروطه در ادامه صفویه است. انقلاب اسلامی در تداوم انقلاب مشروطه است. جنبشی هم که ما راجع به آن صحبت می‌کنیم در تداوم انقلاب اسلامی است. با همه نقدهایی که به جمهوری اسلامی وارد است، انقلاب اسلامی مفاهیم مهمی را برای ما به وجود آورده که ارزشمند است.

او همچنین تاکید کرد: ما از دوره صفویه بدین سو دچار انحطاط شده‌ایم بنابراین باید راهِ انحطاطِ خود را بشناسیم. تفکر ملی تفکر ستایش‌آمیزی نیست که ما چه بودیم بلکه می‌بینید که با نقد شروع می‌شود. دوم اینکه اسلامِ ایرانی منطق تاریخ جدید ما است؛ اسلام ایرانی به تعبیری که هانری کربن می‌گفت. اسلام ایرانی از تفکر شیعی شروع می‌شود اما در تفکر شیعی محدود نمی‌ماند. سوم نوصفویه است. نوصفویه به عنوان مبنای صفویه بعد از ۹۰۰ سال در تاریخ ما حکومتی تاسیس کرده که عناصر ایرانی و اسلامی با هم همزیستی داشته است. چهارم ما نیازمند یک نوزایش جدید در تاریخ ایران هستیم. باید سنتِ خود را زنده کنیم. باید سنت ایرانی و سنت اسلامی را به پرسش بکشیم. با آن سنت نمی‌شود ادامه داد. آن سنت اگر می‌توانست ادامه دهد صفویه سقوط نمی‌کرد. پس اگر کسی از نوصفویه صحبت می‌کند منظورش این نیست که برگردیم به صفویه، منظورش این است که آن عناصر را احیا و به روز کنیم. پنجم مسئله ایران‌شهر است. ایران‌شهر نه به عنوان یک الگوی آرمان شهرِ تخیلی بلکه به معنای ایران فرهنگی که یک حوزه نفوذ را برای ما تشکیل می‌دهد که مهمترین رکن آن زبان فارسی است. ششم عمق راهبردی ایران است. عمق راهبردی ایران متشکل از دو عنصر زبان فارسی و فرهنگِ اسلامِ ایرانی است.

مدیر مسئول و سردبیر مجله «آگاهی نو»، در پایان تصریح کرد: ما امروز با سه خطر جدی مواجهیم. اول بنیادگرایی. جریانی که فکر می‌کند باید متن را عینا آن‌گونه که هست اجرا کند. این بنیادگرایی منحصر در راست یا چپ نیست. دوم لیبرتارین‌ها. جریان‌های بی‌وطنی که فکر می‌کنند همان اتفاقی که بر سر سوسیالیسم و مارکسیسم آمد، در حال وقوع است. سوم هم نومارکسیست‌ها. جریان‌های باز بی‌وطنی که به یک مدینه فاضله بین‌المللی معتقدند. من فکر می‌کنم آینده‌ای اگر وجود داشته باشد، احیای ایران به عنوان یک فرهنگ و تمدن با دو بالِ زبان فارسی و مذهب شیعه است. طرف دیگر زبان فارسی است. زبان فارسی زبانی است که از آمیزش زبان، فرهنگ و تمدن ایرانی و اسلامی به وجود آمده است و این زبان مهمترین مزیت استراتژیک ما در دنیای آینده است.

ایران آینده در سایه «بازتولید» است

امیر راقب، دانش‌آموخته جامعه شناسی و علوم سیاسی، در بخش دیگر این نشست گفت: عنوانی که من برای ارائه امروز آماده کرده‌ام، ایران آینده در سایه بحران بازتولید است. اگر بخواهیم بحث نسبتاً روشمندی درباره آینده ایران انجام بدهیم باید قبل از آن به یک پرسشی پاسخ داده باشیم و آن اینکه از درون چه بحرانی است که آینده برای ما پروبلماتیک شده است؟ و اینکه ما از دل چه بحرانی می‌خواهیم نظم آینده را تخمین بزنیم؟ چون احتمالا نظم آینده هم اگر قرار باشد شکل بگیرد مثل نظم‌های فعلی، تعادلی در مواجهه با بحران است. صورت‌بندی‌های مختلفی از بحران فعلی‌ ایران صورت گرفته است. 

او در ادامه در مورد رابطه سیاست و محیط سیاسی گفت: سیاست را هم در مقام سیاست‌گذاری و هم در مقام تحلیل سیاسی باید در نسبت با محیط سیاسی بخوانیم. در واقع هر محیط سیاسی ماتریسی از تعادل قدرت‌ها است. این محیط فشار، نیرو و فرصت‌هایی را تولید می‌کند.

این پژوهشگر سیاست با اشاره به شرایط ایران، گفت: شرایط محیطی ایرانِ فعلی حداقل دو دهه می‌شود که شکل گرفته است. یک جور طرح کلان تعادل قدرت که ایران در آن به نحوی فرو افتاده است. طرح‌های کلان تعادل قدرت هیچ وقت بنیاداً با مذاکره عوض نشده‌اند. معمولا تولید قدرت است که تعادل‌های قدرت را عوض می‌کند. من مخالف مذاکره نیستم و معتقدم خود اینکه در ایران اصل مذاکره دائما به نحو بنیادین مشروط می‌شود یک جور آسیب است. چون مذاکره یک ابزار است و می‌شود در واقع از آن استفاده کرد. ما در درون یک تعادل قدرتی قرار گرفتیم و این تعادل قدرت نسبت به سامان اجتماعی- سیاسی ما تولیدِ فشارِ محیطی می‌کند. این تعادل قدرت به نحو بنیادین با مذاکره جابجا نمی‌شود کما اینکه در این ۲۰ سال اخیر ایران همیشه پای میز مذاکره بوده است.

وی ادامه داد: من به میانجی مفهوم بازتولید می‌خواهم بگویم که در نسبت با شرایط محیطی‌ای که ایران در آن قرار گرفته، امکان فاصله‌گذاری و جدا کردن توسعه و بقا وجود ندارد. این اشکالی است که صورت‌بندی‌های توسعه‌نیافتگی از وضعیت کنونی ایران می‌توانند دچار آن باشند. البته ممکن است کسانی به این صورت‌بندی باور داشته اما نکته مذکور را هم مورد توجه قرار داده باشند.

راقب با طرح این پرسش که آیا بازتولید، چگونه دو مفهوم توسعه و بقا را به هم می‌رساند گفت: بازتولید در معنای متعارف و مصطلح، دینامیزمِ خلقِ پیوسته شرایطِ سازگار برای بقا در یک سیستم سیاسی- اجتماعی به رغم فشارهای محیطی است. در مقابلِ فشارهایی که وجود دارد و به سامان اجتماعی- سیاسی وارد می‌شود باید دینامیزم‌هایی در داخل سیستم تعبیه کرد که این دینامیزم‌ها شرایط بقای این سامان را دائماً خلق کند.

این دانش آموخته سیاست و جامعه شناسی عنوان کرد: از نقطه نظر بحران بازتولید، شاید مهمترین بحران حال حاضر ایران این است که دینامیزم‌های موجود در سیستم اجتماعی- سیاسی که به نحو اعجاب‌آوری بازتولید می‌شوند، دینامیزم‌هایی هستند که نه تنها شرایط سازگار برای بقای سامان اجتماعی- سیاسی ایران را بازتولید نمی‌کنند بلکه اغلب شرایط تحکیم و تعمیق همان فشارهای محیطی را بازتولید کرده یا دست کم اثرگذاری فشارهای محیطی و پیرامونی را تعمیق می‌کنند. این مطلب از نظر تحلیل سیستمی یک عارضه بسیار مهم است. من فکر می‌کنم علت اصلی آن یا یکی از اصلی‌ترین دلایلش، نوع خاص اکوسیستم ارتزاقِ نهاد دولت در ایران باشد که در این یکی دو دهه شکل گرفته و تعمیق شده است.

او در ادامه بیان داشت: اگر بخواهیم الگوی ارتزاق دولت در ایران را تحلیل کنیم، می‌توانیم از نظریه دولت رانتیر استفاده کنیم. طبق این نظریه دولت در ایران به دلیل رانتِ منابع طبیعی از جامعه مدنی مستقل و مستغنی است. خب این امر تبعاتی بر حکمرانی و رابطه دولت و ملت دارد. به نحو عجیبی تحت ضابطه این بحران بازتولید به نظر می‌رسد اکوسیستم حکمرانی فعلی ما دیگر رانتیر هم نیست. یعنی هم هست هم نیست. همین ماجرای ارزهای صادراتی. در اوج بحران ارزی بانک مرکزی ما می‌آید و دست به دامن شرکت‌های صادرکننده می‌شود.

این پژوهشگر سیاست با طرح این پرسش در مورد آینده که باتوجه به بحران بازتولید، آینده چه می‌شود؟، ادامه داد: طبیعتا وقتی دینامیزم‌های بازتولیدشونده، دینامیزم‌هایی هستند که فشارهای پیرامونی را بازتولید می‌کنند، این سامان سیاسی- اجتماعی در یک نقطه‌ای تاب آوریش را در برابر فشارها از دست داده و تسلیم می‌شود. اگر این دینامیزم تغییر نکند و اگر جهت بازتولید در سامان اجتماعی- سیاسی ایران تغییر نکند، وضعیت ما وضعیت خوشایندی نخواهد بود.

او درباره راه‌های تغییر بازتولید در سامان اجتماعی- سیاسی گفت: بحث مفصل و سوال سختی است. به نظر من راهی نیست جز اینکه ما تولید را به مثابه یک برنامه ملی در دستور کار جامعه و دولت قرار دهیم. تا می‌گوییم تولید دوستان اقتصادی می‌گویند جی دی پی را افزایش بدهیم؛ این هم خوب است و از نتایج تبدیل تولید به یک سیاست ملی است. اما نهادگراهای جدید بر این باورند که تبدیل تولید به یک برنامه ملی ظرفیت‌های  اجتماعی- سیاسی بسیاری پیش روی نظام حکمرانی باز می‌کند. شاید با قرار گرفتن تولید به مثابه یک برنامه اجتماعی و نه صرفا اقتصادی در دستور کار دولت و ملت، جهت باز تولید عوض شود. البته این کار لوازمی دارد. در سایه بی‌اعتمادی‌ای که بین دولت و ملت هست نمی‌توانیم فرض کنیم که در یک جامعه تولید رونق پیدا کند.

جمهوری اسلامی؛ انعطاف لازم برای تغییرات سیاسی در عین ثبات را فراهم می‌کند

بهاره آروین، عضو هیئت علمی گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تربیت مدرس، در بخش دیگر نشست دو متن که مربوط به شرایط ۶۰ سال پیش و سال ۱۴۰۱ را قرائت کرد و گفت: از نظر من دو چیز در حال تکرار شدن است. ۱- این احساس تکرار شونده که در این زمان قرار است حوادث مهمی رخ دهد. ۲- احساس زوال عمومی و افول. بیش از یک قرن است که ما احساس می‌کنیم هر روز دریغ از دیروز. در نتیجه در جامعه ایران احساس انتظار برای تحول خیلی پررنگ است. این تغییر هم باید در حوزه سیاست اتفاق بیفتد تا جامعه احساس تحول کند. حس جامعه این است که در ابتدا حوزه سیاست است که باید تغییر کند تا حوزه‌های دیگر متحول شوند. انگار حوزه اجتماعی و اقتصادی معلولِ حوزه سیاسی است. اگر قرار است اوضاع بهتر شود باید ابتدا سیاست درست شود. 

آینده ایران در گرو «خودآگاهی» به «ماهیت ایران» است

بهاره آروین در ادامه به بررسی دو نوع تحول در دوره پهلوی پرداخت و در این باره گفت: پهلوی اول و دوم دو نوع متفاوت از تحول را تجربه کردند. اتفاقات بین المللی موجب سقوط پهلوی اول شد. رضاخان در داخل هیچ مخالفی نداشت. هیچ نیرویی که بتواند آن نظام را ساقط کند وجود نداشت. از طرفی سقوط پهلوی دوم نتیجه تحولات داخلی بود. بنابراین ما هر دو نوع تحول را در جامعه ایران تجربه کردیم.

او در پاسخ به این سوال که آیا در سال ۱۴۰۴ از طریق فضای بین‌الملل یا سیاست داخلی  تحولات خاصی در کشور اتفاق می‌افتد؟، گفت:  فکر می‌کنم در عرصه سیاست داخلی تحولی نخواهیم داشت. اساسا تمایز ساختار سیاسی جمهوری اسلامی با پهلوی در این است که جمهوری اسلامی انعطاف لازم برای تغییرات سیاسی را در عین ثبات فراهم می‌کند. اساسا انقلاب اسلامی به عنوان رخدادی که در تداوم جامعه ایرانی و تحولات تاریخی آن رخ داده است، یک دستاورد مهم داشته و آن اینکه تغییر در عین ثبات را فراهم کرده است. فکر می‌کنم نظام سیاسی معلول و پیامد تغییرات اقتصادی و اجتماعی است. انقلاب اسلامی ایران کاملا معلول تحولات عمیق‌تری در عرصه اقتصاد و در عرصه اجتماع بود. ما پتانسیلی برای تغییرات بنیادین سیاسی در سال ۱۴۰۴ نخواهیم داشت. با وجود اینکه عرصه بین‌المللی اوضاع متلاطمی دارد من همچنان فکر می‌کنم که این عرصه هم آماده تحولات بنیادینی نیست که موجب تغییرات سیاسی شود. من فکر می‌کنم اساساً بعید است در جامعه ایران تحولی داشته باشیم. البته تغییرات سیاسی‌ای ایجاد می‌شود که متاثر از تغییر تدریجی فضای اجتماعی- سیاسی در کشور است.

آینده ایران

سیدحسین شهرستانی، مدیر گروه حکمت هنر پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی، آخرین سخنران نشست درباره ماهیت ایران گفت: ما دائما از ایران، ایران‌شهر و قلمرو ایران سخن می‌گوییم اما دقیقا نمی‌دانیم راجع به چه ایده‌ای حرف می‌زنیم. ایران صرفا زبان فارسی نیست. هر کشور و هر فرهنگی زبانی دارد و این زبان هم تطور پیدا می‌کند. ما باید به مفهومی از ایران به مثابه ایده برسیم که زبان فارسی هم به واسطه آن تداوم و پویایی پیدا کرده که آن ایده در واقع ماهیت ایران است.

او در ادامه در مورد پیوند ایران و اسلام گفت: ایران به مثابه سرزمین میانه تطبیق پیدا می‌کند با سنت اسلامی، اسلام به مثابه امت وسط بین شرق و غرب، بین مسیحیت و یهودیت، و این بنیاد پیوند بین ایران و اسلام می‌شود. ایران و اسلام اینگونه با هم پیوند پیدا می‌کنند. ایران و اسلام، هر دو امر میانه را به عهده گرفتند.

شهرستانی با اشاره به سیاست ایران باتوجه به شاهنامه گفت: این دو جهت‌ که از شرق و غرب در این‌جا مطرح شد، دو جهتِ سیاست در درون ایران هم هست. چون در تاریخ ملی و اساطیری ما، هم آن جهت اول، یعنی عقلانیت سرد و هم عنصر بی‌باک حضور دارد. ما عقلانیت سرد یا آن عقلانیت چاره‌اندیش که فاصله بهینه‌ای از واقعیت می‌گیرد تا دچار آن نشود را با تمدن غرب می‌شناسیم. این در تاریخ اساطیری ما نهاد وزارت می‌شود. آن عنصر دوم، عنصر بی‌باک، هم نهاد شجاعت و پهلوانی می‌شود.

او در پایان با جمع‌بندی سخنان خود گفت: این دو عنصر همین امروز در سیاست ایرانی حضور دارند. دوگانه سیاسی اصلاح‌طلبی و اصول‌گرایی هم می‌توان امتداد نهاد وزارت و نهاد پهلوانی دانست. بخشی از سیاست ایران امتداد نهاد پهلوانی و امتداد ایده شجاعت است و بخشی از سیاست ایران امتداد نهاد وزارت است. مفهوم اساسی سیاست ایران در تعادل بین این‌ها و در میانجی‌گری بین شرق و غرب شکل می‌گیرد. ما نه شرقی هستیم و نه غربی و این ایده‌ای است که در انقلاب اسلامی ظهور پیدا کرد. بنابراین آینده ایران در گرو خودآگاهی به ماهیت ایران و نقش ایران در میانه شرق و غرب است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha