به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی، حیاط حوزه هنری، فارغ از هوای بهاری، رنگ سبز ملایم برگ درختان و شمشادها و سبزهها و باریکه نوری که بر آدمها و ساختمانهایش میتابد، از روز گذشته شاهد هیایوی و جنب و جوشی از جنس دختران نوجوان و نسل زدی است که در جای جایش جا خوش کرده و چراغ رویداد «باغ هنر فردا» را روشن کردهاند، رویدادی که هر روزش قصههایی برای گفتن و شنیدن دارد.
خارجی- حیاط حوزه هنری- صبح ۸ اردیبهشت
انتهای حیاط روبهروی تالار آیینه روی چمنهای باغ مجسمه، چند دختر دایرهای نشستهاند و شبیه دورخوانیهای تئاتر، متنی را مرور میکنند که یکدفعه خانمی جوان که به نظر میرسد مربی و مسئول آنهاست صدایشان میکند و میگوید: دخترها، یه کم دیگه نوبت گروه ماست، تمرین بسه. بیاین داخل سالن.
وی این را میگوید و با دست آنها را به سالن اوستا در پیچ سمت راست، برِ این طرف حیاط حوزه هنری هدایت میکند.
داخلی- سالن اوستا حوزه هنری- کمی بعد
صندلیهای سالنِ جمع و جور اوستا، از جمعیت دختران نوجوان و چند بزرگسال تقریبا تکمیل است. تازه گروه قبلی اجرایشان تمام شده. دختران مدرسه «گلبانگ» منطقه ۲ به آرامی روی سن میروند.
یکی از دخترها با پیژامه و شلوارِ راحتی در نقش آقا ذبیح است، آن یکی دختر با کلاه و لباس سیاه، نقش فرشته مرگ را بازی میکند، نفر بعدی هم سیاهپوش و دستیار فرشته مرگ است.
توضیحات صحنه خوانده میشود: صحنه خشک و خالیه عین برهوته، فقط یه صندلی وسط صحنهست. یه دونه هم از لامپای اتاق بازجویی بالای صندلی آویزونه. آقا ذبیح رو صندلی نشسته و (یه شاخ دندون) (نیش بیست سانتی متری گراز فرو رفته تو قلبش). فرشته مرگ هم کنارش ایستاده.
«فرشته مرگ: نام؟
ذبیح: ذبیح الله.
فرشته مرگ: نام خانوادگی ؟
ذبیح: الفتی.
فرشته مرگ: محل تولد؟
ذبیح: کوشک.
فرشته مرگ: نام پدر؟
ذبیح: صفت.
فرشته مرگ: صفت خوب یا بد؟
ذبیح: میگم اسمش صفته.
فرشته مرگ: خب منم گفتم صفت خوبه یا بد.
ذبیح: حالت خوبه تو ؟؟؟
فرشته مرگ: نه از صبح یکم کمرم گرفته.
ذبیح: چرا چرت و پرت میگی؟
فرشته مرگ: هوی حیوون تو میدونی من کیام که به خودت جرأت دادی با من اینجوری حرف بزنی؟
ذبیح: آره میدونم فرشته مرگی دیگه.
فرشته مرگ: از کجا میدونی!!!؟؟؟
ذبیح: این یارو کت شلواریه که صورتشو پوشونده گفت.
فرشته مرگ: دستیارمو میگی؟
ذبیح:آره
فرشته مرگ: ای احمق.... صد دفعه بهش گفتم هویت منو جلو متهم لو نده.
ذبیح: بچگی کرده شما ببخش.
فرشته مرگ: به تو ربطی نداره! نگفتی، اسم بابات صفتِ خوبه یا بد؟
ذبیح: ای بابا اسم آقام صفتِ خالیه.... خالیِ خالیِ خالی...!!!»
جمعیت در حالی که سعی میکنند خندههایشان را از سر حظ بردن این نمایشنامهخوانی کنترل کنند و آرامش اجراکنندگان، بهم نخورد، با دقت به مکالمات آقا ذبیح و فرشته مرگ گوش میدهند و از تجربه چنین حضوری لذت میبردند.
داخلی- سالن مهر حوزه هنری- یک ساعت بعد
چند دختر نوجوان با لباس فرم مدرسه روی سن سالن مهر حوزه هنری، در حال تکاپو هستند.
یک در، گوشه سمت راست صحنه قرار دارد و دخترها که تصور میکنند در اتاقی محبوس شدهاند، از تمرین تئاتر پشیمانند.
هرکدام به دلیلی میخواهند زودتر، در باز شود و به بیرون بروند، آنها که تا قبل از این، به گفتن دیالوگها دل نمیدادند، از طراحی نقشهایشان گلایه داشتند و باعث شده بودند ستایش، کارگردان تئاتر تمرینیشان آنها را ترک کند. حالا حاضرند هر کاری انجام دهند تا نجات پیدا کنند.
یکدفعه ستایش روی صحنه میآید و میگوید:
«یه عالمه آدم پشت درهای بستهن و دارن نقش بازی میکنند.
ولی باز یا بسته بودن این در مهم نیست
مهم اینه که درست بازی کنیم
درست زندگی کنیم
خطر زندگی کردن رو میپذیرید؟»
اینها، بخشی از اجرای نمایش «تئاتر بازی» کاری از بچههای هنرستان «نیکان» منطقه ۱۹ تهران است که از ایده یک خطی و بداههگویی، نمایشنامهای دست و پا کردهاند و خارج از پیچیدگی خاصی، یک نمایش قابل قبول را ارائه دادند.
همه آنچه خواندید شرحی از بخشهای نمایشنامهخوانیها و نمایشها از رویداد «باغ هنر فردا» است که این روزها به همت مرکز رشد نوجوان امید و با همکاری اداره کل آموزش و پرورش شهر تهران، در حوزه هنری انقلاب اسلامی در حال برگزاری است.
رویدادی که فرصتی برای کشف استعدادهای نوظهور در عرصه هنرهای نمایشی و آیینی فراهم کرده تا زمینه حضور دانشآموزان برتر در مرحله کشوری این رقابتها نیز مهیا شود و به نظر میرسد تداوم آن میتواند برای تربیت نسل جوان در عرصههای تئاتر صحنهای و خیابانی، تئاتر عروسکی، نمایشنامهخوانی، سرود، نقالی و قصهگویی امیدبخش باشد.
گزارش از سمیه دهقان زاده- خبرنگار
بیشتر بخوانید:
نظر شما