به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی به نقل از روزنامه جوان، نصرالله قادری، متولد ۲۳دی ماه ۱۳۳۹، نویسنده، کارگردان، منتقد، استاد دانشگاه، عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران وابسته به A. I. C. T و عضو کانون مدرسان خانه سینماست. قادری که داری لیسانس کارگردانی سینمای دانشگاه هنر، فوقلیسانس کارگردانی تئاتر دانشگاه تربیت مدرس و دارنده نشان درجه یک هنری معادل دکتری است، مجله تخصصی تئاتر صحنه را در حوزه هنری دوباره زنده کردهاست. به این بهانه با او به گفتوگو نشستیم تا بیشتر از وضعیت مجله صحنه بدانیم و کمی هم در مورد شخصیت حرفهای این استاد دانشگاه کاوش کنیم. این گفتوگو را با هم میخوانیم.
آقای قادری، من از مجله صحنه اطلاعات دقیقی ندارم و نمیدانم این مجله دقیقاً از چه زمانی آغاز به کار کرده و آیا شما از همان شماره اول در آن حضور داشتید یا نه. بنابراین لطفاً از این زاویه شروع کنید و توضیح دهید، فعالیت شما در حوزه نشریات، بهویژه در حوزه تخصصی تئاتر از کجا آغاز شد. همچنین، اگر ممکن است، در ادامه درباره ارتباطتان با شهید آوینی در این حوزه صحبت کنید.
برای شروع عرض کنم که من کار در مجله را از ۱۴سالگی آغاز کردم و آموزشهای لازم را در همان دوران پیش از انقلاب، دیدم. بعد از انقلاب نیز پیش از همکاری با شهیدآوینی در مجله «سوره»، با نشریات مختلفی، چون مجله «ادبستان» کار میکردم، در کیهان فرهنگی قدیمی مینوشتم، با مجله جوانان، اطلاعات هفتگی همکاری داشتم و در جهاد دانشگاهی نیز به عنوان نویسنده مطالبی ارائه کردم. پس از آن، در هفتهنامه سروش و سپس در نیستان فعالیت داشتم و در آنجا دبیر بخش بودم. اما آشنایی من با شهیدسیدمرتضی آوینی، زمانی آغاز شد که مجله «سوره» منتشر شد. در آن زمان، آقای سیدمهدی شجاعی، دبیر بخش بودند و همکاری من نیز با هدایت ایشان آغاز شد. زمانی که آقای شجاعی به دلیل مشغلههای فراوان نتوانستند به کارهای خود رسیدگی کنند، من دبیر سرویس تئاتر مجله بودم. از همان ابتدای مجله «سوره»، تا آخرین شمارههای مجله در کنار آن بودم و مینوشتم.
مجله «صحنه» چه؟
بعدها در کنار این مجله، مجله «صحنه» نیز شکل گرفت. در آن زمان، ویژهنامههایی منتشر میشد، چون «سوره» بخشهای مختلفی داشت از جمله ادبیات داستانی، فلسفه، تئاتر و سینما. در زمان شهید آوینی، ما دو ویژهنامه تئاتر منتشر کردیم. همین موضوع مقدمهای شد برای شکلگیری مجله «صحنه» که پس از شهادت شهید آوینی منتشر شد.
مجله «صحنه» از همان شماره اول بهطور اختصاصی به تئاتر پرداخت. در آنجا، سعید کشنفلاح، سردبیر بود و من قائممقام سردبیر. چند شماره از این مجله منتشر شد، اما پس از مدتی من از آن جدا شدم و دوستان دیگری ادامه کار را بر عهده گرفتند. مدتی بعد، مجله تعطیل شد و به صورت خبرنامه به فعالیت ادامه داد. در دوره جدید، با همت جناب آقای زارعی، مجله دوباره منتشر شد و حتی به صورت کتاب نیز عرضه شد. اما باز هم تعطیل شد تا اینکه آقای زارعی مجله را دوباره احیا کردند.
دستاوردهای یک مجله تخصصی در حوزه تئاتر برای جامعه تئاتری از نظر شما چیست؟
از نظر من، مجله تخصصی میتواند برای جامعه تئاتری دستاوردهای مهمی به همراه داشته باشد. چه برای پیشکسوتان، چه برای جوانان و دانشجویان علاقهمند، این مجلهها میتوانند بهعنوان سند تئاتری باقی بمانند. همچنین، در زمینه نظریهپردازی و پژوهشهای علمی، اثری مکتوب و ارزشمند به شمار میآیند که میتواند در آینده بهعنوان منبعی قابل استناد مورد استفاده قرار گیرد.
در ایران، مجلههای تئاتری به دلیل نداشتن بازده اقتصادی، چندان مورد استقبال قرار نمیگیرند و تعداد بسیار محدودی از این نوع نشریات وجود دارد. این مجلات اغلب پس از چند شماره تعطیل میشوند. برای مثال مجله «نمایش» که زیر نظر هنرهای نمایشی وزارت ارشاد منتشر میشود، سابقهای طولانی دارد و حتی از پیش از انقلاب فعالیت خود را آغاز کرده است.
کاربرد اصلی این مجلات ثبت و مستندسازی تئاتر ایران است بهگونهای که برای پژوهشگران و بررسیهای آینده منبعی ارزشمند به شمار میروند.
در شرایط امروز، با گسترش رسانههای مولتیمدیا، ممکن است این نوع نشریات دیگر آنچنان مورد توجه نسل جوان و نوجوان علاقهمند به تئاتر قرار نگیرند. در این میان، سؤال مهم این است که آیا باید نوآوری و تغییراتی در این حوزه ایجاد شود یا اینکه از راههای رسانهای جدید برای ارائه این محتوا استفاده کنیم؟
بدون شک، نگاه نو و همگام با زمان ضروری است. اگر از دیدگاه مذهبی و فرهنگی هم نگاه کنیم، اگر مسلمان باشیم باید «فرزند زمان خویش» باشیم.
اما یک حقیقت اشتباه در ایران جا افتاده است که رسانههای دیجیتال، رسانههای کاغذی را به کلی از بین بردهاند و دیگر کسی به آنها توجه نمیکند. این ادعا نادرست است. میتوان پرسید، چگونه در کشورهایی که صاحب فرهنگ تئاتر هستند و از لحاظ دیجیتال و رسانه بسیار پیشرفتهتر از ما هستند، همچنان مجلات کاغذی تئاتری منتشر میشوند؟ برای مثال، در فرانسه که هم در حوزه تئاتر و هم در حوزه رسانههای دیجیتال پیشرفته است، هنوز نشریات کاغذی مانند «لوکات» و مجلات تخصصی تئاتر منتشر میشوند و مورد استقبال قرار میگیرند.
رسانه مکتوب، ماندگار است و هر زمان بخواهید، میتوانید به آن مراجعه کنید. در کشوری که تئاتر دارد و صاحب فرهنگ است، حتماً رسانه مکتوب مانند کتاب و مجله وجود خواهد داشت. همچنان که کتابخانهها همچنان پابرجا هستند و به فعالیت خود ادامه میدهند.
در سری جدید مجله «صحنه» چه تفاوتهایی نسبت به گذشته وجود دارد؟ آیا همان مسیر قبلی ادامه پیدا کرده یا ویژگیهای جدیدی به آن اضافه شده است؟
بدون تردید، به دلیل اینکه در مجله سوره کار کردهام و با سیدمرتضی آوینی و سیدمهدی شجاعی همکاری داشتهام، تلاش میکنیم همان مسیر فکری را ادامه دهیم. ذرهای در این دیدگاه تغییری ایجاد نشده زیرا این دیدگاه ثابت است. اما طبیعتاً مجله باید متحول شود. چون من وامدار آن دیدگاه هستم، تمام تلاش ما بر این است که آن مسیر را همچنان رعایت کنیم.
در مجله «صحنه»، بخشهای مختلفی داریم که بر اساس موضوع پیش میروند. یک بخش اختصاص به ایران دارد و پروندههایی را در مورد مسائل و موضوعات ایران تنظیم میکنیم. در عین حال، به دنیای امروز و جهان نیز توجه داریم و بخشی به نام «جهان» داریم که در آن نوآوریهای جهانی و مشخصات ادبیات آن طرف را معرفی میکنیم.
از سوی دیگر، یکی از مسائل اساسی ما «نقد» است. در مجله، نقد در شکلهای مختلف ارائه میشود از جمله نقد حضوری، نقد نمایشنامه و نقد نمایش. علاوه بر این، اخبار و فعالیتهای حوزه هنری در زمینه نمایشها نیز در مجله پوشش داده میشود. نکته مهم این است که مجله «صحنه» فقط یک مجله برای تهران نیست، بلکه یک مجله سراسری برای کل ایران است.
بیایید کمی از مجله فاصله بگیریم و به شخصیت خود شما، دکتر نصرالله قادری، بپردازیم. آقای نصرالله قادری در تئاتر ایران به چه چیزی شناخته میشود؟
روایتهای بسیاری در دنیای تئاتر دربارهام وجود دارد. برخی من را بهعنوان فردی حزباللهی، فاشیست و ارتجاعی میشناسند و برخی دیگر نه، دیندار و بلکه روشنفکری وابسته به گروههای دیگر. این تناقضها فراوان است. اما فراتر از همه اینها، من در تئاتر معلم هستم، مینویسم، کارگردانی میکنم و حتی بازی کردهام. با این حال، بیشترین شهرت من بهعنوان یک نظریهپرداز و نمایشنامهنویس است.
در حوزه نظریهپردازی، وضعیت کنونی تئاتر ایران به چه نظریههایی نیاز دارد؟ بهویژه در حوزه هنر انقلاب؟
متأسفانه، در تمام بخشها، همه خود را نظریهپرداز و پژوهشگر میدانند. شما اگر دقت کنید، مسئولان وقتی قصد انجام کاری دارند یا سندی تدوین میکنند، بیشتر به سمت چهرههای شناختهشده و عمدتاً بازیگران، میروند. اما در حوزه نظریهپردازی، در زمینه تئاتر دینی، سه نظریه برجسته مردمشناسی وجود دارد که همچنان در جهان مطرح و حاکم است:
۱. نظریه استقرایی سر جیمز فریزر
۲. نظریه کارکردگرایی برانیسلاو مالینوفسکی
۳. نظریه ساختارگرایی کلود لوی- استروس
اساساً، تئاتر در دین ریشه دارد. از نگاه من، جهان تئاتر غیردینی وجود ندارد. ادیان میتوانند الهی باشند یا زمینی، اما ماهیت تئاتر از دین جدا نیست.
تئاتر مذهبی را میشناسیم، تئاتری که میتواند شیعی باشد، متعلق به اهل سنت باشد، یا حتی مسیحی، مثلاً پروتستان. اما در زمینه تئاتر مذهبی بسیار کم کار شده است. این کمکاری دلایل متعددی دارد که یکی از مهمترین آنها این است که هرگاه بخواهید درباره این موضوع کار پژوهشی یا نظریهپردازی انجام دهید از چند جهت مورد حمله قرار میگیرید:
نهضت ترجمه:
نهضت ترجمه اساساً به تألیف باور ندارد. این دیدگاه میگوید ما حق نظریهپردازی نداریم چراکه این امر متعلق به ما نیست. این مسئله عجیب است زیرا این افراد فقط ترجمه میکنند و میگویند همان ترجمهها باید مبنا باشد.
نگرشهای فقهی و فلسفی:
دنیای فقه ما، درست مانند دنیای فلسفه، جامعهشناسی، و روانشناسی، در مواجهه با تئاتر دچار چالش است. از این منظر، برخی معتقدند تئاتر نیازی به نظریهپردازی ندارد. علت این نگرش را باید در تاریخ جستوجو کرد. زمانی که بوطیقای ارسطو ترجمه شد، این ترجمه عمدتاً به زبان عربی انجام شد چراکه در آن زمان زبان مسلط علمی عربی بود، اما به دلیل اینکه نام کتاب، فن شعر ترجمه شد برخی تصور کردند این کتاب درباره شعر است بنابراین، تمام فلاسفه ما که این کتاب را ترجمه کردند، بهجای نمونههای تئاتری ارسطو، نمونههایی از اشعار عربی را جایگزین کردند.
حمله شبه روشنفکران:
از طرف دیگر، شبهروشنفکران نیز به این موضوع حمله میکنند. اگر کسی در این زمینه کاری انجام دهد، او را «هنرمند حکومتی» مینامند. این در حالی است که مثلاً برتولت برشت، با وجود نظریاتش درباره مارکسیسم، بهعنوان هنرمند حکومتی شناخته نمیشود.
اما مشکل اساسیتر این است، در جامعه ما به پژوهش و نظریهپردازی اهمیت چندانی داده نمیشود. در دین ما یک اصل وجود دارد: اگر یک مجتهد زحمت بکشد و فتوایی دهد که غلط باشد، خداوند به او یک ثواب میدهد، چون زحمت کشیده و اگر فتوایش درست باشد، هزار ثواب میبرد.
ما اساساً در این زمینه حتی اجازه نداریم حرفی بزنیم، چه برسد به اینکه آن حرف غلط یا صحیح باشد. از نظر مادی هم که این موضوع کاملاً یک شوخی مطلق است، به معنای واقعی، گروتسکی.
با توجه به نزدیکی به تولد حضرت علی (ع)، میخواهیم بدانیم که در حوزه تئاتر و نمایشنامهنویسی چقدر درباره شخصیت حضرت علی (ع) و جایگاه مقام پدر فعالیت شده و درست عمل کردهایم؟ آیا تئاتر توانسته این مفاهیم را بهخوبی معرفی کند، بهویژه برای نسل جوان؟
با افزایش سن، این موضوعات برای افراد بیشتر قابل درک میشود، اما جوانان نیازمند ارائه درست این مفاهیم هستند. درباره مولای عدالت، چند کار انجام شده است. اما وقتی پیامبر شهر باشد و مولا ورودی آن شهر شود، پرداختن به چنین مفاهیمی نیازمند قدرت و توانایی بالایی است. متأسفانه ما حتی نتوانستهایم به حلقه در این شهر دست بزنیم.
درباره حضرت علی (ع) در ایران تعداد آثار نمایشی با این مضامین به تعداد انگشتان دست هم نمیرسد.
در مورد جایگاه پدر و مسئله مقام او، ریشهدارترین اثر تاریخی نمایشنامه «پدر» استریندبرگ است که جایگاه پدر را با دیدگاهی خاص بررسی کرده است. اما از منظر فرهنگی و دینی ما، در ایران نمایشنامهای وجود ندارد که حرمت، شأن و مقام پدر را بهصورت دقیق و عمیق تبیین کرده باشد.
به ایام دهه فجر نزدیک میشویم. اگر بخواهیم نگاهی به تئاتر پیش از انقلاب و در آستانه پیروزی انقلاب بیندازیم، وضعیت چگونه بود؟ شما که در آن زمان بسیار جوانتر بودید و قطعاً دشواریهایی را تجربه کردهاید، ممکن است خاطرهای در این باره بیان کنید؟
آموزش تئاتر را از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شروع کردم و این مسیر برایم با چالشها و تجربههای ارزشمندی همراه بود.
اولین مربی من در تئاتر بهروز غریبپور بود. بعد از آن با محمود عطار و اکبر یادگار کار کردم و آنها مربیانم بودند. پیش از انقلاب، با آقای عطار در نمایش «بامها و زیر بامها» بازی کردم و در آن دوران، عمدتاً به دلیل اینکه نوجوان بودم، فعالیتهای من در تئاتر مدارس بود.
اولین کاری که بعد از انقلاب انجام دادم، نمایش «فلق» درباره زندگی دکتر شریعتی بود. بعد از آن نمایش «قابیل» را کار کردم که دکتر گلزاده غفوری آن را نوشته بود. سپس نمایشنامه «اسم شب» را نوشتم. این سه اثر، مربوط به اوایل انقلاب بودند. اما بعد از آن، دیگر هیچ کاری را به یاد ندارم که بدون مشکلات متعدد، سدهای بیشمار و بودجه اندک روی صحنه برده باشم. با این حال، هیچوقت گلایه یا تلاش نکردم که از طریق ممیزی مطرح شوم. همیشه سعی کردم با کیفیت کاری که ارائه میدهم شناخته شوم.
از آخرین کارم، «کشتار خاموش» به بعد، دیگر هیچ امکانی برای اجرای آثارم، بهویژه از لحاظ مالی، وجود نداشت. باید اسپانسر میگرفتم، اما نه بلد بودم و نه حاضر بودم اسپانسر بگیرم. علاوه بر این، ممیزی نیز همیشه مشکلات متعددی با آثار من داشت. میگویند نمایشنامههایی که مینویسم دشوار هستند.
برای مثال، چهارگانهای که قصد داشتم بنویسم، با مشکل روبهرو شد. اولین اثر این مجموعه، درباره زندگی شهیدبهشتی بود و عنوانش «مظلومترین تنها، تنهاترین مظلوم» بود. تا جایی که میدانم، این نمایشنامه در ایران اجرا نرفت. همهجا گفتند این کار به دلیل داشتن پرسناژ زیاد و نیاز به امکانات گسترده، بسیار گران است و امکان اجرا ندارد.
اثر بعدی من درباره زندگی شهید آوینی بود، با عنوان «راه طی شده». این اثر از سوی حوزه هنری چاپ شد، اما همچنان به دلیل معضل بودجه، امکان اجرا پیدا نکرد. در نتیجه، نه تنها مشکلات مالی بلکه محدودیتهای ممیزی نیز همیشه مانع کار من بودهاند.
کاری که پیش از این انجام دادم، نمایشنامهای بود با عنوان «قربانی همیشه»، که اقتباسی از خطبه شقشقیه بود. در این اثر، ممیز اعظم متوجه شد من در متن، به چهار گروه اشاره کردهام: قاسطین، مارقین، ناکثین و قائعدین. او از من پرسید قائعدین را از کجا آوردهام. گفتم: «اول باید عربی بلد باشی و متن را بخوانی، سپس با مولا (ع) آشنا شوی تا بفهمی قائعدین از کجا آمده است.»
قرار بود آخرین نمایشنامه این مجموعه درباره شهید مطهری باشد. همه مقدمات آن هم فراهم شد، اما تصمیم گرفتم آن را ننویسم چراکه مطهری که من میشناسم، فیلسوفی عمیق است و امکان ندارد بتوان او را بهطور کامل در قالب نمایشنامه معرفی کرد یا اینکه این نوع نگاه را بپذیرند.
مشکل دیگر این است که من نمایشنامه مینویسم تا اجرا شود. وقتی اثری اجرا نمیشود و فقط برای خواندن باقی میماند، ترجیح میدهم به جای نمایشنامه، رمان بنویسم. نوشتن رمان هم راحتتر است و هم مشکلات اجرایی ندارد.
وضعیت تئاتر امروز ایران را چطور میبینید؟
وضعیت فعلی تئاتر، بیشتر شبیه یک شوی بالماسکه شده و افراد به سمت کمدیهای سطح پایین و چیپ رفتهاند، و تئاتر خصوصی که بیشتر دنبال درآمد و گیشه است، ممکن است باعث شود دورهای از رکود و فطرت در تئاتر ایجاد شود. اما تئاتر هرگز به محاق نخواهد رفت. تئاتر زنده میماند، تا وقتی که انسان زنده است.
اگر مدیریت تئاتر را به شما بسپارند، اولین کار مهمی که انجام میدهید چیست؟
چنین چیزی هرگز اتفاق نمیافتد، چون میدانند آنچه میخواهند، من بلد نیستم انجام دهم. نمیگویم خواستههایشان غلط است، اما من مهارت انجام آن را ندارم. با این حال، اگر بخواهم پیشنهادی بدهم، مهمترین کاری که باید انجام شود، این است که تئاتر را بر اساس سه رکن اصلی آن بازسازی کنیم: پژوهش، درام و اجرا.
در حال حاضر، دو بخش پژوهش و درام بیارزش شدهاند. من ابتدا به این دو بخش و همچنین آموزش خواهم پرداخت.
این دو بخش در جشنوارههای ما، حداقل بهصورت اسمی، مورد توجه قرار میگیرد. اما به نظر شما چرا این توجه کافی نیست؟ مشکل کجاست و چه کاری باید انجام شود تا به این بخشها بهتر پرداخته شود؟
در جشنوارهها معمولاً کارهای مناسبی انجام میشود، اما اساس پژوهش باید عمیقتر و ریشهدارتر از اینها باشد. ما به یک برنامه مدون کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت نیاز داریم که از سوی یک گروه میانرشتهای طراحی و اجرا شود. این گروه باید شامل جامعهشناسان، روانشناسان و فیلسوفان باشد که با هم بنشینند و ببینند نیاز امروز جامعه چیست و سپس روی آن کار کنند. چنین کاری هم زمان زیادی میبرد و هم تعاملات پیچیدهای را میطلبد. اما بدون این فرایند به نتیجه مطلوب نخواهیم رسید.
در حوزه هنری، وضعیت تئاتر امروز به چه چیزی نیاز دارد؟ چگونه میتوان حال تئاتر حوزه هنری را بهتر کرد؟
حوزه هنری، در وهله اول، به دلیل جو منفیای که علیه آن ساخته شده، با مشکلات بسیاری روبهرو است. بسیاری حاضر نیستند با آن همکاری کنند و هزار و یک مسئله وجود دارد که ریشه در این جو منفی دارد.
مهمترین نکته بودجه است. درست است که بودجه باید وجود داشته باشد تا بتوان کار حرفهای انجام داد، کاری که بتواند نشان دهد، انجام یک تئاتر حرفهای از عهده ما برمیآید. این موضوع بسیاری از موانع موجود را برطرف میکند و باعث میشود تئاتر به مفهوم درستش پذیرفته شود. اگر این اتفاق رخ دهد، ماندگار و مبارک خواهد بود.
چرا در ایران، تئاتر به معنای اصیل خود پذیرفته نشده است؟
اگر به دیالوگ و مفهوم دینی خودمان نگاه کنیم، دیالوگ در ذات خود یک جدال است، اما به شیوه احسن. در چنین شکلی، پروپاگاندا جایی ندارد، بلکه اندیشه و فکر جایگاه اصلی را دارد.
تئاتر در حوزه هنری از بیرون به شکل دیگری تعریف شده است. این تعریف چیست؟ چرا معمولاً افراد به حوزه هنری نمیآیند تا تئاتر ببینند یا کار کنند؟
دوستان بیرون از حوزه هنری فضایی علیه آن ساختهاند که به نظر برسد در حوزه هنری تئاتر حکومتی است. اما تئاتر، ذاتاً علیه حکومت است و اگر چنین نباشد، دیگر تئاتر نیست. مشکل اصلی این است که در ایران از گذشته این نگاه وجود داشته که هر چیزی که علیه حکومت نباشد، تئاتر محسوب نمیشود. این دیدگاه از دهه ۴۰ شکل گرفته و متأسفانه همچنان در برخی جاها حاکم است. جبر دیگری هم وجود دارد، جوانان به دلیل جذابیت شعارها و حرفهای بزرگ، به این نوع نگاه جذب میشوند.
هفته آینده تولد ۶۴ سالگی شماست. اگر بخواهید یک نصیحت به علاقهمندان فرهنگ و هنر، فارغ از سن و حوزه خاصی، داشته باشید، چه میگویید؟
بخوانید، بخوانید و بخوانید. این بهترین نصیحت من است.
نظر شما