در این شیوه از نقاشی به علت پرداخت دقیق و عکسگونه از جزئیات فضای معماری، آثاری ماهرانه و عامهپسند اما اغلب فاقد روح و بینش شخصی و امروزی پدید میآید. در ایران البته، پس از انقلاب اسلامی و بلافاصله با وقوع جنگ تحمیلی، این آثار در قالبهای متنوع، رنگ و بوی دیگری گرفت و حضور بزرگانی از حوزههای مختلف هنری، توانست هنر شهری را صاحب موضع و در مقام یک سبک هنری معرفی کند. در این باره گفتنیها بسیار است لکن موضوع این یادداشت نیست.
اما بازنمایی تولیدات هنری انقلاب در فضاهای شهری چگونه است؟ در واقع این بار مساله شهر را، نه به عنوان سوژه که به مثابه ظرفی که میتواند تجلیگاه هنر انقلاب باشد، مدنظر قرار دادیم. هنر انقلاب نه یک سبک و گونه هنری در معنای فرمی است و نه مجموعهای از شعارها و ایدههای علوم انسانی بهعنوان سوژه و موضوع؛ هنر انقلاب منظری است که هنرمند انقلاب از دریچه آن به پدیدهها مینگرد و وقایع را رصد میکند؛ آنگاه ملهم از فضای ذهنی خود و در ارتباط با محیط پیرامونش، قلم به دست میگیرد (قلم مجاز ابزار هنری که میتواند قلم، قلمو، دوربین یا هر چیز دیگری باشد) و یک «آن» هنری را ثبت میکند. این «آن»، یک جسم بیجان یا تصویر راکد نیست و عمدتا راوی است؛ پویا است و مخاطبش را دعوت به گفتوگو میکند. در همین نقطه است که مساله بازنمایی آثار هنری در بستری که امکان به گفتوگو نشستن را فراهم میکند ضروری مینماید. در واقع ظرفیتی که هنر انقلاب برای مفاهمه با مخاطب ایجاد کرده، ظرفی میطلبد تا به تمامه منقح شود. لذاست که مساله بازنمایی آثار هنری، نه به عنوان اضافهای تزئینی بلکه به منزله تلاشی برای تکمیل چرخه هنرگردانی، نیازمند توجه ویژه است که پیشتر نگارنده در یادداشتی با اشاره به شأنیت هنرگردان، مواردی را برای نیل به این مقصود احصاء کرده بود.
به سوال ابتدایی بند پیش بازگردیم و کمی آن را بسط دهیم؛ ویترین محصولات هنری انقلاب، هماینک کدام بستر است؟ ما جز گالریها و نمایشگاههایی که عمدتا به همت ارگانهایی مثل حوزه هنری برگزار میشود، کجا با مخاطب قرار داریم؟ آیا این رویدادها کفایت عرضه و تبلیغ همه آثار و تولیدات هنری و معرفی هنرمندانشان را دارد؟
به نظر میرسد، مراکز یاد شده نه ظرفیت میزبانی و احیانا پشتیبانی آثار هنری انقلاب و هنرمندان انقلابی را دارند و نه بسنده به این مجموعهها تکاپوی برپاکردن صحنه گفتوگو با مخاطب را میکند؛ مخاطبی که از قضا دیگر قشر خاصی از طبقه متوسط شهری نیست که با عینک روشنفکری در محافل مختلف، «هنر برای هنر» را دنبال کند؛ مخاطب هنر انقلاب، بنا به هویت این هنر، اتفاقا مردمی هستن که در اکثر اوقات از سوی مسئولین و سیاستگذاران و تصمیمسازان و حتی بخش عظیمی از جامعه هنری هم نادیده گرفته میشوند. اساسا یکی از کارویژههایی که ذیل مفهوم هنرگردانی توسط وی، بایستی دنبال شود، همین رویتپذیر کردن ایدههای محجور و آدمهای محجوبی است که تحت سیطره برساختهای رسانهای حاکم، مغفول واقع شدهاند.
در این میان، و در بین هنرهای تجسمی، شاید هنر مجسمهسازی از دیرباز، حداقل از پس انقلاب ۵۷، جانمایی خود را در میادین شهر، به خوبی پیدا کرد. هنرمندان برجستهای مثل نادر قشقایی، طاهر شیخالحکمایی، علیاصغر یوزباشی، ملک گروسیان و قدرتالله معماریان، جزو پیشتازان این عرصه با نگاه عمیق به مفاهیم دینی و انقلابی هستند که آثارشان در میدانها و مراکز فرهنگی هنری شهر، خودنمایی میکنند.
در سالهای اخیر، نگارهها هم دیوارهای شهر را به میزبانی فراخواندهاند. دیوارنگاره میدان ولیعصر در تهران احتمالا اولین تصویری بود که رهگذران پیاده و سواره را مهمان ایده و طراحی خودش میکرد؛ اوایل که تصویرسازیهای گرافیکی خانه طراحان روی این پرده میرفت، شاید ابعاد قابل توجه و انحنای کمی که سازه پشت آن داشت (تقعر ساختمان به واسطه قرار گرفتن در محیط میدان)، توجه و پرسش مخاطب را توأمان به همراه داشت و احتمالا به همین دلیل، مجموعه متولی آن، ویدئوهایی از مراحل ایدهپردازی، طراحی و تولید و حتی چاپ و نصب دیوارنگاره را منتشر میکرد. بعدتر اما همان رهگذران، به هر مناسبتی در تقویم و در پس هر واقعهای، پیاده و سواره، نگاهشان به پردهای بود که انتظار داشتند به زبان هنر، واکنشی نشان داده باشد و حرفی زده باشد و موضعی گرفته باشد؛ این همان محمل گفتوگویی است که به درستی در محل خودش، در شهر و در متن مردم که مخاطبان اصلی هنر انقلاباند، شکل گرفته. این تجربه موفق بعدتر در میدان انقلاب و میدان فلسطین تهران و در برخی میادین دیگر شهرها هم تکرار شد و شد محل ملاقات اثر هنری با مردم؛
مصادیق دیگری هم برای حضور هنر انقلاب در بطن زندگی مردم، قابل احصاء هست؛ مثل لایتباکسهایی که در ایستگاههای قطار شهری تحت عنوان «نگاه گذر» میزبان تولیدات و آثار هنری است؛ لکن در این بخش قصد داریم به سراغ یکی از مصادیق کمی مینیمالتر و البته نوستالژیک برویم؛ تمبر!
چهارگوش کوچک چسبناک
تمبر به طور رسمی اولینبار در انگلستان به نشانه پرداخت هزینه پست به طور رسمی بر روی بستههای پستی نصب گردید و از آنجایی که برای انگلیسیها ملکه شخصیت مهمی محسوب میشد، تصویر ملکه ویکتوریا روی آن نقش بست و با این حرکت رونالد هیل اولین تمبر را چاپ کرد و مخترع آن شد. در حدود ۳۰ سال بعد در دوره قاجار و زمامداری ناصرالدینشاه تمبر به ایران رسید و برای صدا کردنش اسمش از واژه فرانسوی Timbre وام گرفته شد. طرح اولین تمبر ایرانی نشان شیروخورشید در یک دایره بود که در اطرافش بهای آن نوشته و همه اینها داخل کادر مستطیل شکلی بود.
تمبر نشانی شد که هزینه بسته پستی، پرداخت شده محسوب گردد. و حتی تا امروز هم که فناوریهای متعددی تقریبا جای پست را گرفته، چسباندن تمبر یا به عبارتی تمبر باطل کردن به معنی پرداخت هزینه بسته پستی است.
تمبرها گویای هنر و وقایع زمانه خود و حال و هوای اجتماعی جامعهاند و رسالت انتقال فرهنگ را به دوش میکشند. تمبر یکی از استنادات تاریخی است؛ همین است که وقتی یک آلبوم تمبر را ورق میزنید کأنه تاریخ یک کشور را با کمک مناسبتها به صورت خیلی سریع و کلی مرور میکنید. لذا ارزش طراحی تمبر کمتر از طراحی یک پوستر نیست و ماندگاری آن بیش از یک پوسترِ احتمالا مناسبتی است. تمبر به ثبت ملی در یک ارگان ملی (پُست) میرسد و به نام یک واقعه و طراح ثبت میشود ولی پوسترها ثبت نمیشوند و این یکی از دلایل ماندگاری تمبر و احتمالا اشتیاق بسیاری افراد به جمعآوری کلکسیون تمبر است.
از همین زاویه و با دیباچه مفصلی که در ابتدای این وجیزه آمد، تمبرها هم به واسطه ویژگیهای ذاتی و هویتی خود میتوانند محل گفتوگو واقع شوند؛ بروز و ظهور آثار هنری انقلاب در ابعادی مینیاتوری، ایدهای مقارن و همراستا با ایده همان دیوارنگارههای بلند است. این مهم که تا همین اواخر کمتر مورد توجه اهالی هنر، به ویژه مدیران هنری قرار گرفته بود، حدود دوسال پیش برای اولین بار در ایام هفته هنر انقلاب اسلامی و به ابتکار حوزه هنری انقلاب اسلامی، با رونمایی از تمبرهای «پیشگامان هنر انقلاب و دفاع مقدس» در موزه ارتباطات، جامه عمل پوشید. یک بلوک ششتایی با چینش آثار فاخری از اساتید برجسته هنر انقلاب، آقایان ابوالفضل عالی، ایرج اسکندری، حبیبالله صادقی، ناصر پلنگی، کاظم چلیپا و مصطفی گودرزی منتشر شده که در حاشیه این تمبرها، تصویر هنرمند، سال تولد وی، نام اثر و سال خلق اثر ذکر شده است.
امروز روز جهانی پُست، نام گرفته و نسل ما جز خاطره کارتون پَت پُستچی و تمبرهایی که با آب دهان خیسشان میکردیم و روی پاکتهای پُستی میچسباندیم، احتمالا اتصال دیگری به مفاهیم و اموراتی که با پُست مرتبطاند نداریم. لکن نقشی که تمبرها در دلوجان ما مردم زدهاند، محمل خوبی است تا به واسطه آن، گره بخوریم به آثار هنری انقلاب اسلامی.
نظر شما