۱۴۰۳.۰۵.۱۱

مرضیه بکان-خبرنگار: علی بحرینی بوشهری است. هنرمندی که پیشتر از نقاشان جوانی که آثار آیینی خلق می‌کنند در فضای هنر آیینی نقش زده و در این عرصه جزو هنرمندان متاخرتر و البته گمنام‌تر محسوب می‌شود. در فرهنگسرای نیاوران به بهانه افتتاح نمایشگاه عاشورایی رستاخیز مهمان او بودیم. از تلاش برای قصه‌گویی از طریق تابلوهایش برای زیست‌بوم خود گفت؛ در کارنامه هنری‌اش نخل‌های سرافراز و زنان سختکوش خطه جنوب را روایت کرده تا رسیده به جایی که خواسته قلبی‌اش این شده که پای بوم، جز برای اهل بیت علیهم‌السلام قلم نزند.

بچه جنوب که باشی محرم را با سنج و دمام به یاد می‌آوری. بحرینی؛ کودکی خود را در روستایی در بوشهر گذرانده و اعتقاد دارد عزاداری همیشه توی ذهنش فرم تصویری داشته. در ضرب گرفتن‌های سینه‌زنی و عزاداری که مختص اهالی جنوب است، تخیل هنری‌اش قوت گرفته و واقعه عاشورا را سکانس به سکانس توی ذهنش مرور کرده و همیشه گوشه ذهن داشته تا روزی که هنرش به قوتی برسد که در شأن روایت مصائب حضرات آل الله (ع) و حضرت سیدالشهدا (ع) باشد.

حال امروز با مجموعه «رستاخیز» و بازنمایش مجموعه «مهروماه» در فرهنگسرای نیاوران حضور دارد. راه سختی پیش روی اوست، ولی آنچه در دل دارد، می‌طلبد که عمر بر سر علاقه و عشق به آن بگذارد؛ مسیر روایت داستان اهل بیت علیهم‌السلام.

گالری شماره یک فرهنگسرا میزبان آثار اوست. داخل گالری قطعه موسیقی نی نوا، شاهکار موسیقی حسین علیزاده به گوش می‌رسد. چند بازدیدکننده با ظاهری متفاوت که شاید انتظار نمی‌رود مشتری نمایشگاهی با این مضمون باشند، روبروی تابلوی «وداع» ایستاده‌اند. نوای محزون نی و بلندای قد رشید حضرت علی اکبر (ع) که پیش روی حضرت اباعبدلله (ع) ایستاده و اذن میدان می‌خواهد، چشمان زن بازدیدکننده را نمناک کرده.

برای شناخت بیشتر علی بحرینی و مسیر هنری‌اش، به گفتگو با او پرداختیم:

آیا رستاخیر اولین مجموعه آثار شماست یا قبلا هم موضوعات دیگری به صورت مجموعه‌ای و نه تک تابلو، کار کردید؟

نه اولین کار مجموعه‌ای من نیست. همیشه آرزویم این بود یک روزی به این توان برسم آن تصویرهایی که در ذهنم جان می‌گیرد را روی تابلو بیاورم. حدودا ۱۲-۱۳ ساله بودم که وارد این عرصه شدم. روضه به من انگیزه داد. در دهه هفتاد اولین مجموعه دینی من شکل گرفت؛ مجموعه‌ای به نام «ساقی» در سالی که به نام امام علی (ع) نامگذاری شده بود. در بیست تابلو، زندگی امام علی (ع) را روایت کردم.

بعد از آن چندین مجموعه با مضامین مختلف دیگر کار کردم، زیرا دیدم آن پختگی لازم برای اثر دینی هنوز توی کارم نیست. بعد مجموعه «اقلیم نخل‌ها» را به روی بوم بردم که به زیست‌بوم استان بوشهر برمی‌گردد و عکاسی‌اش را هم خودم انجام داده بودم. حدودا سی تا تابلو شد که تعدادی از آن الان توی آکادمی خودم است. مجموعه بعدی «تفرج در آینه ها» که برگرفته از آثار نقاشان بزرگ دنیا است که بازآفرینی آن آثار است.

بعد از آن در سال ۸۴ مجموعه‌ای کار کردم به اسم «فصل سرخ» که برداشتی بود از اثر «عصر عاشورا»ی استاد فرشچیان.

سپس آمدم مجموعه‌ای به اسم «مهروماه» را کار کردم که از پنج سال پیش شکل گرفت. بعد از فصل سرخ دیدم که توی این آثار، خودم نیستم و شاید ردی از استاد فرشچیان هست. آن تکنیکی که خودم توی کارها اجرا می‌کنم در آن نیست. چون من رئال و امپرسیونیسم را توامان تلفیق می‌کنم و اثرم شکل می‌گیرد. به همین خاطر دیدم آن قانعم نمی‌کند و بهتر است یک مجموعه دیگری که قوی و درخور شأن اباعبدالله (ع) و با تکنیک موردنظر خودم باشد کار کنم. کمتر هم در این حوزه کار شده. اساتیدی آمدند و تک تابلوهایی درمورد عاشورا که یک جریان است، کار کردند. دیدم اینکه عاشورا را مثل یک جریان ببینیم خیلی ضروری است.

لذا زیاد مطالعه کردم و چند مقتل در این خصوص خواندم. هر اثری که شما اینجا می‌بینید سند و روایت تاریخی دارد. بسیاری از کارهایی که شما در فضای مجازی می‌بینید آنی و احساسی برخورد کرده‌اند و یک تابلو خلق کردند. وقتی ما داریم راجع به اهل بیت (ع) کار می‌کنیم باید سند محکم تاریخی داشته باشد. لذا اتودها زده شد و شروع به کار کردم.

البته خیلی از آن صحنه‌هایی که باید وجود می‌داشت، اجرا نشد متاسفانه. احتمالا تک تابلوهایی به این مجموعه اضافه شود و کار یکدست و کاملی از مجموعه عاشورا در حد بضاعت داشته باشیم.

آیا مجموعه رستاخیز حاوی ویژگی‌های تکنیکی خاصی است که آن را از آثار دیگر شما متمایز کند؟

یکی از خصیصه‌های مجموعه رستاخیز این است که شما می‌بینید جزئیات غیرضروری حذف شده. ما به اصل موضوع پرداختیم و خیلی از فضاهای دیگر را به صورت اشاره‌های خیلی جزئی کار کردیم.

خصیصه دیگر این مجموعه این است که شما خط افق را در کار نمی‌بینید و خط افق حذف شده. ما مرزی بین زمین و آسمان در کارها نداریم. درواقع کارها هم خیالی‌ست و هم واقعی. به همین خاطر چون مخاطبی که می‌آید یک ذهنیتی از واقعه عاشورا دارد، می‌تواند کار را توی ذهنش کامل ببیند.

در کودکی و زمانی که در عزاداری‌ها شرکت می‌کردید، روزی را به یاد می‌آورید که به واسطه شنیدن روضه و نوحه‌ای، علاقمند شده باشید که آن را به تصویر بکشید؟

بوشهر در نوحه‌سرایی برای اهل بیت (ع) صاحب سبک است. نوحه‌های بوشهری را وقتی گوش می‌دهی کربلا را با تمام وجود حس  تصور می‌کنی. من روضه‌ها را چون تصویری توی ذهنم می‌دیدم، دوست داشتم حتما این صحنه‌ها را کار کنم. ولی تا یک زمانی اصلا توان اجرای این کار را نداشتم. تجربیات خوب هنری نداشتم که کاری انجام دهم در شأن اهل بیت (ع). چون رعایت شأنیت ایشان در هر اثر هنری ضروری است.  من بسیاری از کارهای دیگران را می‌بینم که آناتومی‌اش مشکل داشته و نه تنها خدمتی به فرهنگ و هنر شیعی نمی‌کند، بلکه مخرب هم هست. به صورت مصداقی مثلا داستان شمر و آن لحظه‌ای که می‌خواهد سر از پیکر مطهر حضرت امام حسین (ع) جدا کند، من خیلی احساساتی می‌شدم و دوست داشتم کاری کنم و حتی عرقی که روی پیشانی او نشسته را می‌دیدم. یعنی انقدر تصاویر را واقعی می‌دیدم.

آهنگ‌هایی بوده که به حس آمیزی در شما کمک کند و الهام بگیرید؟

استاد سراج در افتتاحیه تشریف آورده بود. گفتم شما در تک تک لحظات این تابلوها جریان داشتید درحالیکه خودتان نمی‌دانستید. چراکه آثار را وقتی خلق می‌کردم، آهنگ‌های استاد سراج را گوش می‌دادم. مثلا آهنگ وداع استاد سراج یا نی نوای شماره ۲، که سال‌هاست گوش می‌دهم و آنقدر گوش دادم که فکر نکنم کسی توی ایران اینقدر گوش داده باشد. یا آهنگ‌های بی‌کلام آقای علیزاده و نی نوایش فوق‌العاده است و من استفاده می‌کردم. هرکسی می‌خواهد اثری خلق کند، باید برود آهنگی متناسب با آن فضا گوش کند، چون حس کار را بهتر می‌کند.

الهامی که به شما به عنوان یک هنرمند می‌شود برای خلق اثر، چطور اتفاق می‌افتد؟

مجموعه رستاخیز قرار بود ده تابلو باشد، همین تابلوهای بزرگی که تولید شد. ولی بیشتر از ده تا شد. هر تابلویی که کار می‌کردم، ایده تابلوی بعدی دقیقا با تمام جزئیات به ذهنم می‌رسید. درحالیکه من لیستی که تهیه کرده بودم و اتودهایی که زده بودم، چیز دیگری بود. مثلا راجع به حضرت ابالفضل العباس (ع)، قرار بود یک یا دو تابلو کار کنم، ولی توی این مجموعه پنج‌شش تا کار شد. هرچقدر جلوتر می‌رفتم، بدون اینکه پیش‌زمینه‌ای باشد، تابلوی بعدی توی ذهنم نقش می‌بست.

مثلا اخرین تابلویی که خلق کردم «صبح سفر» بود و تابلوی «اول محرم». دیگر آماده شده بودم برای همین نمایشگاه، دیدم اصلا نمی‌توانم از این بگذرم. اول محرم حدود یک ماه پیش خلق شد. یکی از دوستانم آمد گفت فلانی کاش راجع به پیراهن امام حسین (ع) کاری انجام می‌دادی. دیدم راست می‌گوید، کاش اول نمایشگاه کاری با این موضوع شکل می‌گرفت. من در ده روز این را کار را تولید کردم. بعد از ده روز آمد در آکادمی و تابلو را که دید شوکه شد. تمام کار الهام شده بود که چجوری شکل بگیرد.

یا اصلا بنا نبود من «صبح سفر» را در این مجموعه داشته باشم؛ کارها را تمام کرده بودم، ولی یکباره جرقه‌ای در ذهنم زده شد که کاروان امام حسین (ع) را از صبح روزی که می‌خواهند به سمت کربلا حرکت کنند داشته باشیم. یک تابلو را می‌خواستم با کل کاروان کار کنم ولی تعداد کاراکترها زیاد می‌شد و فرصت نبود، لذا آن را اجرا نکردم. اما این تابلو را دیدم که می‌توانم در این فرصت انجام دهم، خیلی سریع در سه هفته اجرا کردم و این دقیقا همان چیزی است که شما اشاره می‌کنید، الهامی که به آدم می‌شود. اصلا دست من نبوده که چه کاری با چه موضوعی جلوتر انجام شود و چه کاری دیرتر انجام شود. کارها را خلق کردم و با توجه به زمان اتفاق و سیر زمانی روایت کربلا، چیدمان کردم.

چرا به ذهن شما رسید از فرم‌های قبلی که برای مثال فرمی که استاد فرشچیان اجرا کرده عبور کنید و با تکنیک دیگری کار کنید؟

من اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد بود که یک مجموعه کار کردم به اسم «خاطره‌ها» که اشاره به نقش زن در جنوب دارد. داشتم مجموعه قبلی را کامل می‌کردم، به یک تاش گذاری‌هایی رسیدم. چون مجموعه قبلی که «اقلیم نخل‌ها» بود و استان بوشهر را روایت می‌کرد، تکه‌گذاری‌هایی در آن آورده بودم، تاش‌های رنگی اضافه کرده بودم، ولی بعد آمدم با جسارت بیشتر در مجموعه «خاطره‌ها» آن را کامل کردم. یا در مجموعه «کرشمه» خیلی روی این ساخته و پرداخته کردم و دیدم خیلی می‌تواند جواب دهد. خصوصا حذف کردن جزئیات غیرضروری و خط افق و اضافه کردن احساس آنی نقاش به کارها. یعنی دیدم با غبار و حس گرمی هوا و به کار بردن رنگ‌های خاصی که می‌توانست مفهوم را بیشتر به مخاطب انتقال دهد، جواب می‌دهد. خصوصا وقتی که برخورد مخاطبین را می‌دیدم، متوجه شدم خیلی خوب دارد جواب می‌دهد. شروع کردم به کار رستاخیز و باعث شد که من این دو سبک را انتخاب کنم؛ رئال به خاطر اینکه ما گریزی نداریم جز اینکه آن واقعیت‌هایی که در کربلا اتفاق می‌افتد را به صورت عینی و تمثیلی به مخاطب انتقال بدهیم. امپرسیونیسم به خاطر همین تاش‌های رنگی که می‌تواند فضاها را به هم درآمیزد و آن ذهنیت را به مخاطب انتقال دهد. به خاطر همین این دو تکنیک را باهم تلفیق کردم.

درمورد رنگ‌های که به کار بردید و تکنیک کار، ما وقتی به عاشورا فکر می‌کنیم به خاطر تصور هرم گرما و آتش و بیابان، انتظار داریم رنگ‌های گرم و پررنگ که به این تصور ضریب بدهد را ببینیم. ولی در کارهای مجموعه رستاخیز اینطور نیست. دلیلش چیست؟

شما وقتی در خیال خودتان به واقعه عاشورا فکر می‌کنید رنگ نمی‌بینید، انگار بیشتر حس می‌بینید. هیچ رنگی با ذهن شما بازی نمی‌کند، بلکه فقط اتفاقات پشت سر هم در ذهن شکل می‌گیرد. من می‌خواستم به ذهن مخاطب نزدیک شوم و از رنگ‌هایی استفاده کنم که خیلی به خیال نزدیک باشد. درواقع یک بی‌رنگی و عطش را سعی کردم در کار نشان دهم. دلیل اینکه سبک کار و رنگ‌های استفاده شده با ذهنیت شما نمی‌خواند، این بود.

درمورد تابلوی اول محرم، گفتید خلق آن جریانی دارد. برایمان تعریف کنید.

یکی از اصحاب خدمت امام صادق (ع) می‌رسد و می‌گوید چرا ما از اول محرم عزاداری می‌کنیم؟ درحالیکه امام حسین (ع) در روز عاشورا شهید شده. امام صادق (ع) می‌فرماید: اول محرم که می‌شود، ملائک پیراهن خشکیده به خون امام حسین (ع) را به مادرمان حضرت زهرا (س) تقدیم می‌کنند و حضرت زهرا (س) صیحه‌ای می‌زنند و این پیراهن را برافراشته می‌کنند و ملائک در آسمان و قلب شیعیان ما در زمین حزن‌انگیز می‌شود. به خاطر همین ما از اول محرم که این اتفاق می‌افتد از فراز آسمان اول این عزاداری را شروع می‌کنیم.

تابلوی اول محرم، چون می‌خواستم حتما به نمایشگاه برسد، ده روز زمان برد و آخرین تابلوی این مجموعه بود که کار کردم و حدود یک ماه پیش خلق شد و به نمایشگاه رسید.

در کارهای متأخرتر مثلا همین کار اول محرم که در ۱۴۰۳ خلق شده، یک اتفاق متفاوت‌تری می‌بینیم. پیشرفتی به لحاظ اجرا و قوت کارها مشاهده می‌شود. آیا برای هر هنرمندی این اتفاق می‌افتد و می‌تواند الگویی برای جوان‌ترهایی که تازه وارد این عرصه شده‌اند باشد؟

اگر یک هنرمند سر یک منزل بماند و مدام تکرار کند که نمی‌شود. ما دائما باید پویا باشیم و نگاه‌های نو و کارهای نویی داشته باشیم. پس همه کسانی که وارد این عرصه می‌شوند باید بدانند که کارهای ابتدایی‌شان حتما با کارهای سال‌های بعد تفاوت دارد و یک روند روبه‌رشدی خواهند داشت ان‌شاالله.

تابلویی بوده که قصه خاصی برای خلقش داشته باشید؟

همین تابلوی حضرت علی اکبر (ع). من دوست داشتم یک کار خیلی متفاوتی راجع به حضرت علی اکبر (ع) داشته باشم. چون در این زمینه خیلی کار شده. ولی نمی‌دانستم از چه زاویه‌ای این کار را ببینم. دیگر به حدی رسیده بود که کاملا ناامید بودم. یک شب درحالیکه خوابیده بودم نگران بودم که ده تا تابلوی این مجموعه را دارم تمام می‌کنم، ولی هنوز ذهنم برای حضرت علی اکبر (ع) متمرکز نیست که یک کاری انجام دهم. گفتم آقا فقط خودت نشانم بده که از چه زاویه‌ای کار را انجام دهم. دغدغه این تابلو را داشتم و تا نزدیکی‌های اذان صبح خوابم نبرد. لحظه‌هایی که پلک‌هایم سنگین شد و می‌خواستم بخوابم یک آن این تابلو با تمام جزئیاتش که حضرت امام حسین (ع) نشسته‌اند و حضرت علی اکبر (ع) در آغوش ایشان قرار دارد، از همین زاویه به صورت تصویری آمد توی ذهنم و سریع بلند شدم، کاغذی پیدا کردم و این را اتود زدم و بعد اجرایش کردم. این برای من آن شیرینی خاص را دارد که بالاخره التماس‌ها و دعاهایم نتیجه داد و کمک کرد از زاویه‌ای که تابه حال راجع به حضرت علی اکبر (ع) کار نشده بود، این را کار را اجرا کنم.

چالش‌هایی که هنرمندان غیرتهرانی برای حضور در رویدادهای عاشورایی که در پایتخت برگزار می‌شوند، با آنها مواجه‌اند چیست؟

من قرار بود همه تابلوهای این مجموعه را در سایز بزرگ کار کنم. ولی برای حمل و نقل، همینطور مکان نگهداری مشکل داشتم. جابجایی‌های زیاد برای کارها بد است و به کار آسیب می‌رساند. مثلا یکی از تابلوها همانطور که می‌بینید بدون قاب است زیرا قابلش حین جابجایی شکست و حتی به گوشه بالایی بوم آسیب جزئی وارد شد. برای حمل و ارسال تابلوها ماشین هایی با ابعاد خاص نیاز است که جایگاهی در آن تعبیه شده باشد که تابلوها در آن قرار بگیرند و بسته‌بندی اصولی شوند. این کار بسیار هزینه‌بر است و در هر جابجایی احتمال می‌رود به تابلو آسیب برسد. این بزرگ‌ترین چالشی است که در زمینه اکران‌های در شهرهای دورتر با آن مواجه هستیم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha