به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی، در متن یادداشت دکتر عمار جماعی داور تونسی جشنواره بین المللی شعر عربی «طوفان القوافی» آمده است:
برای من خیلی مهم نیست که دلیل سفرم را بدانید یا حتی اینکه میزبانم را به خوبی بشناسید و یا حتی اینکه مکان هایی که بازدید کردم یا شخصیتهایی که ملاقات کردم را بشناسید و بدانید که در چه سطحی هستند.
به نظرم اینها مسائل شخصی هستند و به خودم ربط دارند، اما باید بگم که موضوع اینطور نیست که مبهم به نظر می رسد.من به عنوان عضوی از هیئت داوران جشنواره بینالمللی شعر عربی «طوفان القوافی» در حمایت از طوفان الاقصی که شامل اعضایی از ایران، عمان، سوریه و فلسطین بود، دعوت شدم و به ایران سفر کردم. این که چرا من را میتوانید از برگزارکنندگان جشنواره بپرسید.
از آنجایی که سفر باید در دوحه و سپس در تهران متوقف می شد، بیشتر علاقهمند به آشنایی با این کشورها بودم.من میتوانستم که در این متن یک شرح روایی هنرمندانه را روایت کنم و از خود یک شخص خودشیفته تونسی و قهرمان بسازم. اما من در این سفر با واقعیتهای جدیدی برخورد کردم که فقط سفر و اختلاط با مردم و دیدن اماکن، این واقعیتها را برای من آشکار میکرد. به همین دلیل دیگر شخص من خیلی اهمیتی نداشت چون سؤالاتی در ذهنم منفجر شده بود و نیاز به پاسخ داشتند.
یک سؤال بیپاسخ در ذهنم بوجود آمد: «چرا تونسیها عقب ماندند و دیگران پیشرفت کردند؟!» - لطفا این مثال نکبت بار را رها کنید که میگوید: گندم خودش را جو دید( بمعنای خود تحقیری).من فکر میکنم که علل و اسباب پیشرفت قطریها تقریباً روشن است، اما در مورد ایران، این موضوع یک مقدار متفاوت است و من فکر نمیکنم که موضوع اصلاً ربطی به دکترین تشیع در این کشور داشته باشد. بنابراین، آنچه من در این متن میگویم فقط برداشتهایی شخصی است که ربطی به مذهب و فرقه ندارد.
ایران کشور مقاومی است که نزدیک به نیم قرن در محاصره خفقانآور است، اما با وجود آن، پیشرفت فکری، معماری، زیرساختی و خدماتی آن کماکان با قدرت پابرجاست. ایران کشوری است که حامل پروژه و ایده است.چشمانداز روشن و موقعیت ژئوپلیتیکی که بعد از «انقلاب اسلامی» در سال ۱۹۷۹ برای خود انتخاب کرد جالب است.تمام این انقلاب اسلامی ایران در دو کلمه خلاصه میشود: پیشرفت و تحول مبتنی بر قدرت داخلی و مقابله با استکبار جهانی.به همین دلیل است که به هر کجا میروید با این شعار مواجه خواهید شد: مرگ بر آمریکا و مرگ بر صهیونیسم.(آیا این چیزی نیست که ما میخواهیم؟!)ایران کشوری است که در آن آنقدر که از محاصره برادران دینیاش رنج و آزار میبینند، از محاصره آمریکا رنج نمیبرند.
به همین دلیل بود که صرف حضور ما در میان آنها برای آنها اتفاق بزرگی بود و به همین خاطر در تکریم ما سنگ تمام گذاشتند به مقداری که ما را شرمنده کردند.(مثلاً هر لحظه یک اسکورت و مترجم از نیمه شب می آمد تا ما را همراهی کند).به خودم اجازه میدهم در مورد چیزی به نام «روح ایرانی» صحبت کنم: آرامش شدید، اعتماد به نفس، مهربانی زیاد، میل شدید به برقراری ارتباط، فروتنی واقعی، غرور در نبردهایش برای حق.یقین داشته باشید اگر سفر من مدت بیشتری طول میکشید من به چیزی گستردهتر از این میرسیدم.
در حقیقت و بعد از این دید و بازدید میشود به فکر آن تنبلی ذهنی مفرطی رسید که همیشه ایران را تهدید میبیند. دریغ از اینکه معضل تنبلی خود را حل کند و همیشه تنبلی خود را بر طبل توخالی گسترش شیعه ربط میدهد. در این حالت به یاد جملهای کنایهآمیز از مادر مرحومم می افتم که میگفت(مثلاً در مورد کسی که دیدش محدود به نوک بینیاش بود) : «حد دنیا بحران است» (و «بحران» منطقهای است در جنوب شرقی قبیله من، دورترین سرزمین شناخته شده است که اجدادمان شناختند و گمان کردند که این آخرین سرزمین است). از بطریهای فرقهای و ایدئولوژیک خود بیرون بیایید. زیرا شما در حال جنگیدن در میدانهای بیاهمیت هستید. میدانهای بیاهمیت مثل وجود بعضی از شما.
نظر شما