القصه که در این شلمشوربا، رفعت السادات بهعنوان پرستار داوطلب وارد کارزار میشود و مفصلاً هر آنچه مشاهده و ضبط نموده را در میان سفره قرار میدهد.
کتاب «چند حبه قند» نوشته طاهره امامی شامل روایت خاطرات رفعت السادات نعمتاللهی، از پرستاران دوران دفاع مقدس است که چندی است توسط انتشارات سوره مهر حوزه هنری منتشر و راهی بازار نشر شده است.
سید علی مدد زیدی پژوهشگر در یادداشتی با عنوان «پایداری با بوی الکل» که در خبرگزاری مهر منتشر شده درباره این کتاب نوشته است:
«پایداری برای هر کس یک رنگ و بویی دارد. برای عدهای رنگ فیلم جنگیهای دهه هفتاد و خشابهای بینهایت سید جواد هاشمی و آن قانون بقای معروفش میشود پایداری، برای عدهای بایرام لودر و طعم شربت شهادتش و برای عدهای هم شرجی طلائیه و بوی نم خاک. بالاخره هرکس از دوربین احوالات خودش این واقعه عظیم بشری را زیر ذرهبین برده و دل به یکی از ورقهای این ماجرا گره زده است و مرکب تمام اینهاست که میشود همان پایداری حقیقیای که در آن هشت سال واقع شد.
اما این بار حبههای قند خانم رفعت السادات نعمت اللهی میخواهد حسابی بوی الکل را به مشام و طعم سوپهای آب تو خیار بینمک را به دهان برساند و احتمالاً با همان نگاه اول به جلد و آن کارت نوستالژیک چاپشده روی جلد روشنشده باشد که چرا اینگونه کتاب را توصیف نمودیم.
پیش از ورود به کتاب و شرح احوالاتش، باید عارض این نکته بشویم که خود حضار در مطبعه سوره، کتاب را در دسته خاطرات دستهبندی کردند و طبعاً کتاب رمان نیست و آن چفتوبستها و استانداردهای متداول رماننویسی را ندارد و گردآورنده نهایت تلاش خودش را به کار بسته که خطوط دقیقاً خود خود سوژه را نمایش دهند و تا آنجا که راه دارد محتوای آن مصاحبه چهلساعته با شخصیت اصلی، عیناً به صفحات منتقل شوند. پس اگر دنبال یک داستان با همان آبوتابهای معمول میگردید، احتمالاً این محصول قلم طاهره امامی راستکارتان نباشد چراکه قرار است از دل شخصیت اصلی و خاطراتش به نقاطی در تاریخ سفر کنیم و کمی تاریخ بچشیم.
روایت کتاب برای مخاطب در سه بخش تصویرسازی میکند؛ اولین تصویر، شیراز در سالهای دور است. بخش قابلتوجهی از وقایع در سالهای مختلف، در شیراز روایت میشوند و همین حسن اتفاق باعث شده تا آگاهی نسبیای نسبت به شیراز آن سالها و حال و هوایش نصیب مخاطب بشود، البته موضوع شیراز حکم محوریت برای روایت ندارد و به همین سبب تصویر منسجمی برای مخاطب ایجاد نمیکند و فقط بهعنوان چاشنی به کار اضافه میشود تا کمی اثر را با عطرش، مید این شیراز کند.
در بخش بعدی همراه سوژه وارد قلمرو تاریخ میشویم. برخلاف بخش اول، مطلب در این بخشهای روایت پروپیمان است و کلام سوژه بهتفصیل به شرح و بسط پرداخته، البته ورقهایی از تاریخ که خودش در آنها حضور داشته. یکی از این ورقها که خیلی هم با حالوروز امروزمان غریب نیست، کردستان اوایل انقلاب است؛ هنوز مهر پیروزی انقلاب پای ورق سرنوشت ملت خشک نشده بود که حضراتی به تطمیع و یا از سر هر آنچه که دانید و دانیم، همنوا شدند با اولین قبیله پرست هستی و گفتند زبانمان جداست، لباسمان جداست، خاک زیر پایمان نیز باید جدا باشد و احتمالاً فراموش نمودند که این دل است که مایه همقبیلگی و اتحاد میشود و نه زبان و لباس که اگر پای دل وسط بیاید هزاران خط مرزی و رنگی نیز نمیتوانند تیغ جدایی به میان آورند.
القصه که در این شلمشوربا، رفعت السادات بهعنوان پرستار داوطلب وارد کارزار میشود و مفصلاً هر آنچه مشاهده و ضبط نموده را در میان سفره قرار میدهد. از بعضی فعلوانفعالات مرحوم خلخالی در کردستان بگیر تا زدوخورد میان کادر پزشکی بومی و غیربومی سر همان مسائل جداییطلبانه و بعضاً زمزمههای ترور بعضی از افراد سپاه توسط کادر بومی و چندین ماجرای دیگر قطعاتی از مشاهدات نویسنده هستند که بهصورت دسته اول در اختیار مخاطب قرار میگیرد. با همین شیوه، پروندههای وقایع دیگری هم در سالهای ابتدایی انقلاب باز میشوند که ماوقع و چندوچونش با شما و همتتان در خواندن کتاب.
در بخش آخر هم با تکههایی از زندگی شخصی خانم رفعت السادات طرفیم. نقاطی که شخصیت اصلی مثل همه، در ابعاد مختلف زندگی سرد و گرم میچشد و تجربه کسب میکند و در لابهلای این سرد و گرم چشیدنها، بعضاً شاهد ماجراهای جالبی هم هستیم. مثل حبههای قندی که از قندان خانۀ آقا روحالله (رحمه الله علیه) به دست شخصیت اصلی رسیده و در جایگاه عنوان کتاب نیز جای خوش کرده که حالا چرا و چگونهاش نیز مثل بند قبلی بماند با شما و...
مخلص کلام آنکه کتاب روان است و خوشخوان و مثل اکثر قطعات تاریخ شفاهی برخورد سختی با تاریخ ندارد و اگر طرفدار چنین تاریخ خوانی و انسان خوانیای هستید، احتمالاً «چند حبه قند» راستکارتان باشد.»
این کتاب در ۲۳۶ صفحه، قطع رقعی با قیمت ۸۵ هزار تومان عرضه شده است.
انتهای پیام/
نظر شما