۱۴۰۱.۰۱.۲۳

کسوف حکمت و هنر معنوی در روزگار ما به واسطه کسوف حقیقت ازلی و به یک بیان کسوف خداوند (به تعبیر مارتین بوبر) است. بازتاب اين هويت از دست‌رفته را امروز در نقاشی، موسيقی، معماری، شهرسازی و ... به وفور می توان مشاهده كرد. به گزارش روابط عمومی حوزه هنری، متن پیش رو یادداشتی است از داود ضامنی که به مناسبت هفته هنر انقلاب از نظر می گذرد؛ يكم: مظاهر دنيای جديد، انسانِ امروز را به طرز غافلگيركننده‌ای در معرض طوفانی از مسأله‌ها، مناقشه‌ها و موضوعات خُرد و كلانِ خويشاوند و غيرخويشاوندِ نظری و عملی قرار داده است. مسائلی كه گاه به‌جا و گاه نابجا در برابر ما قد علم كرده است و ما را واداشته تا برای آنها پاسخی بيابيم. مسائلی كه ذهن و زبان و كلام و هنر و فرهنگ و انديشه و ادبيات و فلسفه و عرفان و دين و تاريخ و آگاهی و اقتصاد و اخلاق، و در يك‌كلام هويت ما را به چالش فرا خوانده است. پرسشی که امروز دیوار ذهن اندیشورزان راستین را گاه و بی‌گاه می‌خراشد این است که گذشته و تبارِ ذهن و فرهنگ و سنت و شعر و حماسه و عرفان و حكمت و هنر ما به كجا می‌رسد؟ فلسفه و هنر امروز ما از خوان نعمت كدام سنت و ميراثی دارد تناول می‌كند؟ چرا همه زيستگاه‌هاي معنوي و كانون‌هاي ديرپاترين فرهنگ‌هاي ديني و آشيانه‌هاي اشراقي‌ترين عقلانيت‌ها و هنرهای ايرانی اسلامي ما يا كاملاً تخريب، تحريف، تحقير و استحاله شده‌اند يا آنكه سخت آفت و آسيب پذيرفته و به حاشيه‌ی عزلت و انزوا رانده شده‌‌اند؟ ما از چه سنت و ميراثي گسسته و روی گردانده و به چه سنت و ميراثی روی كرده و پيوسته‌ايم؟ اگر هم به فرهنگ و هنر غرب روی كرده‌ايم چه بخشي از آن را وام گرفته و از چه بخش‌هايي از آن مغفول مانده‌ايم‌؟ چه برنامه‌اي براي حفظ، احيا و غنای هويت، سنت و ميراث‌ جاويدان و ناب كه حكمت و هنر ایرانی و اسلامی از اصلی ترين مؤلفه‌های آن است تدارك ديده‌ايم؟ نقش‌ها و نقشينه‌های ما، آثار و بناهای امروز ما، مساجد و تكايای ما، سيما و منظر شهرهای ما چقدر با ميراث معماری گذشته كه آشيانه عظيم‌ترين معنويت و هويت ما را در خود جاي داده بود شباهت و قرابت دارد؟ خاضعانه بپذيريم كه بي‌هويتی حكمت و هنر امروز ما ناشی از مغفول و مهجور و مظلوم ماندن آن ميراث ناب زير تلّی از خاكستر فراموشی و بي‌توجهی و بی تفاوتی است. کسوف حکمت و هنر معنوی در روزگار ما به واسطه کسوف حقیقت ازلی و به یک بیان کسوف خداوند (به تعبیر مارتین بوبر) است. بازتاب اين هويت از دست‌رفته را امروز در نقاشی، موسيقی، معماری، شهرسازی و ... به وفور می توان مشاهده كرد. دوم: هنر دينی چيست؟ هنر دينی يا هنر معنوی، هنری است كه در ذيل دين محقق شده باشد و اين، حقيقي است متمايز از آنكه هنر امروز، امری دينی را همچون موضوع خود برگزيند. هنر ديني به تعبير تيتوس بوركهارت هنري است كه قالب و صورتي دينی نيز داشته باشد. هنر دينی نتيجه تاريخی تقرب انسان به حقيقت مطلق است و هنر امروز نتيجه روگرداندن بشر از حق و فروافتادنش از بهشت مثالي خويش. هنر امروز به طور يقين هنری ديني نيست و اين حكم،‌ حتی در آنجا كه هنر امروز به موضوعات ديني توجه كند نيز صادق است. اين تلقی كه قالب‌های هنری را ظروفی می دانند كه قابليت پذيرش هر محتوايی را به مثابه مظروف خويش دارند قطعاً اشتباه است. حدود قابليت هر شيء به ماهيتش بر می گردد. بنابراين از هنرهايی كه مطلقاً در تناسب با وضع خاص بشر امروز پديد آمده‌‌اند نمی توان انتظار داشت كه ماهيت خويش را انكار كنند و در برابر هر آنچه يك اجتماع دينی از آنها می خواهد خاضع شوند. هنر مدرن دارای هرگونه زيبايی ضمنی كه باشد، عموماً به دنيای روانی هنرمند محدود است و از هيچگونه معرفت و فيض روحانی برخوردار نيست. علم جديد نه زيباست و نه در جستجوی زيبايی است. دانشی است صرفاً تحليلی كه به ندرت از روی بصيرت به اشياء می نگرد. هنر امروز محاكات تفصيلی عوالم درونی بشر جديد است و به اين اعتبار، اگر چه نسبتی بالعرض با حقيقت عالم دارد اما ايجاباً و بالذات متوجه آن نيست. وجود انسان عين ربط و تعلق به حقيقت است و اگر اين نسبت کامل شود و فنا به معنای عرفانی آن حاصل آيد صُنع بشر، عين صُنع و خلقت خداست و به نظام احسن عالم، الحاق خواهد شد. هنر در اين مقام، هرگز به شخص باز نمي‌گردد و منتسب به حقيقت كلی است و بنابراين چنانچه در معماری قديم ايرانِ اسلامی می يابيم هنرمند، گمنام است و در مقابل اثر هنری است كه اصالت دارد. اما هنر امروز از آنجا آغاز می شود كه اراده آزاد هنرمند، اشياء را از صورت طبيعی و شأن ازلی شان بيرون می آورد و توسط كلام و صورت و نقش و حجم، عوالم درونی خودش را محاكات می كند. بنابراين پُر بيراه نيست اگر بگوييم كه هنر ديني با خودبنيادي و نيهيليسم پايان مي‌پذيرد و حال آنكه هنر امروز از همين‌ جا آغاز مي‌شود. سوم: حكمت چيست؟ جستجوی حكمت، جستجوی خودآگاهی است، يعنی تذكر به اصل و حقيقت وجود انسانی كه در ذات خويش متفكر است همواره از حقيقت عالم و آدم و مبدأ عالم و آدم پرسش كرده است. او همواره طالب اين بوده كه بداند عالم چيست؟ آدم كيست؟ مبدأ عالم و آدم چيست؟ خودآگاهي در همين پرسش از مبدأ عالم و آدم تحقق مي‌يابد. اين پرسش در چهار صورتِ خودآگاهي اسلامي در تاريخ بسط يافته است: به صورت كلام، تصوف، فلسفه مشاء و فلسفه اشراق حاصل شده است. به اقتضای حضوری كه عارفان و اهل ديانت داشته‌اند و به ظهور وجود و نور محمدي (ص) آشناتر بوده‌اند به فراست نسبت به متافيزيك يوناني و اساطير قديم از ظاهر به باطن رفته و دانستند كه با تفكر عقلي به راز وجود نمي‌توان رسيد. اما اين خودآگاهی در پس تاريخ به حجاب كشيده شد. آدمی به جايی رسيد كه مبدأ و معاد همه چيز را در خود جستجو كرد. در تشخيص حُسن و قبح، زشت و زيبا، حق و باطل، عقل و تفكر حصوليِ خويش را مدار و مرجع قرار داد. اكنون این ضرورت به شدت بر جامعه هنری ما مستولی شده که به خاستگاه هنر دینی توجه کند و زمينه‌هاي يك خودآگاهي جديد – وراي همه خودآگاهی های سابق – نسبت به مبانی حكمت قدسی را فراهم نمايد. اين خودآگاهی تنها با تفكری كه با جهاد اصغر و اكبر و انقلاب ظاهر و باطن همراه است و از مِشكات نبوت و تفكر اولياء بهره‌مند است مي‌تواند حاصل شود. بدون شك نسل آينده از ما خواهد پرسيد كه چه ميراثی براي ما بر جای گذاشتيد: يك حكمت قدسی و هنر خلاق، انديشه‌ورز، فرهنگ و مدنيت پويا، شكوفا و مست از جاده‌های عشق و شهود و حكمت و اشراق و عرفان و ايمان؟ يا رخوت و ركود فكري و جمود ذهني و كوربيني تاريخي و سترونی فرهنگي؟ نسل فردا قطعاً پرسش‌گر است و امروز بر همه اندیشمندان و فیلسوفان و سیاستگذاران فرهنگی فرض است كه لَختی بنشينند و سر به گذشته برگردانند و ميراث حكمي و هنري خود را به كلنگ تبارشناسی بركنند و بازشناسند. یا دست‌کم آنی تأمل کنند بر اين نكته كه چرا جريان‌هاي حاكم فكري و هنري در عصر ما، عمدتاً از اينگونه تعاليم سوگردان شده‌اند؟ چه زلزله‌ها، تنش‌ها و تكان‌هايي ارضِ تاريخ و زيرلايه‌های فرهنگ، هنر، انديشه، عقلانيت، مدنيت و معنويت ما را لرزاند و ما چگونه مي‌توانيم به جراحي وضع هنر در روزگار کنونی، كشف و باززایی و نوزایی دوباره سنت و ميراث گذشته‌مان نايل شويم؟ هفته هنر انقلاب مجال مناسبی است که در این تکانه‌ها درنگ کنیم. انتهای پیام/

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha