۱۴۰۴.۰۷.۱۳

پیمان جزینی، نویسنده و فیلمنامه‌نویس نام‌آشنا در حوزه طنز، مسیر حرفه‌ای خود را با همکاری در مجموعه «جنگ ۷۷» آغاز کرد. او در این گفتگو از چالش‌ها و فرصت‌های نخستین روزهای فعالیتش می‌گوید و روایت می‌کند چگونه با پشتکار و یادگیری مداوم توانست به خلق آثاری چون «هزارپا» و «هتل» برسد. جزینی همچنین درباره تاثیر تجربیات شخصی، نقش فضای مجازی در شناخت مخاطب امروز و فرآیند خلق فیلمنامه طنز و توصیه‌هایش به نویسندگان جوان صحبت می‌کند. با این فیلمنامه‌نویس موفق که مهمان چهاردهمین نشست «طنزینما» از سری نشست‌های آموزشی دفتر طنز در حوزه هنری بود به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه می‌خوانید:

 لطفاً درباره نخستین تجربه حرفه‌ای خود در حوزه نگارش و همکاری با مجموعه «جنگ ۷۷» توضیح دهید. با چه چالش‌ها و فرصت‌هایی در آغاز مسیر مواجه بودید؟

اولین کاری که من آغاز کردم، با «جنگ ۷۷» آقای مدیری بود؛ من خودم پیش‌تر یکی دو سال نوشته بودم تا این‌که یکی از دوستان ما، آقای مهران آزاده را معرفی کرد؛ ایشان کارگردان «نوروز ۷۲» بودند. بعد گفتند که او دنبال طرح طنز و این‌گونه کارها می‌شود. من رفتم پیش مهران و او مرا معرفی کرد به رامین ناصرنصیر و گفت برو آنجا نشان بده.

من در ابتدا تمایل چندانی نداشتم. رفتیم آنجا و پس از یک‌سری بالا و پایین‌ها، رد شدن‌ها و پذیرفته شدن‌ها، بالاخره شروع کردم به نوشتن. در آغاز خیلی حرفه‌ای نبودم. تصورم هم این نبود که از این راه درآمد داشته باشم و شغل و حرفه‌ام باشد. کاملاً دلی کار می‌کردم. حدود پنج شش ماه با آن‌ها همکاری کردم. بعد شرایطی پیش آمد که ادامه دادم و پس از آن، خیلی راحت برای پروژه‌های بعدی خودشان با من تماس می‌گرفتند. اما شروع کار دشوار بود.

البته یکی از شانس‌های من این بود که با یک گروه فوق‌حرفه‌ای آغاز کردم زیرا ممکن بود نوشته‌هایم چندان خوب نباشد اما آنجا فرصتی برای یادگیری فراهم شد. بعد از آن، کارم به شبکه اصفهان کشیده شد. اولین کار بلندی که انجام دادم، بازنویسی یک سریال برای شبکه اصفهان بود. سپس «زیر آسمان شهر» اولین کاری بود که فیلمنامه داشت. بعد سریال‌های «کوچه اقاقیا» و «آشتی‌کنان» مجید صالحی، آقای رسام و دیگران.

سریال بلندی که به‌صورت مستقل کار کردم، در سال ۱۳۸۶ بود؛ «طلاق در وقت اضافه» برای شبکه تهران، یک سریال ۱۳قسمتی. پس از آن برای شبکه نمایش خانگی هم کار کردم. در تمام این سال‌ها شغل و حرفه من فقط همین بود. بسیار سخت بود. مجبور بودم یاد بگیرم تا از این راه درآمد داشته باشم، هرچند مسیر دشواری بود. نخستین فیلمنامه سینمایی‌ام «هزارپا» بود و بعد هم «هتل». فعلاً همین دو اثر را کار کردیم.

 چقدر از زندگی شخصی و تجربیات خود در خلق فیلمنامه‌ها بهره می‌برید؟

این‌که چقدر از تجربه و زندگی خودم در آثارم استفاده کرده‌ام، باید بگویم کمتر پیش آمده است. بیشتر آنچه می‌دیدم یا یاد می‌گرفتم، در کارها به کار می‌بردم. مثلاً در دبیرستان عضو گروه تئاتر بودم و همان‌موقع هم نمایش نوشتم. تمام کلاس‌ها و درس‌ها را به همراه تکیه‌کلام معلمان یادداشت می‌کردم. انشاها را در کلاس‌ها می‌خواندم. می‌خواستم ببینم دیگران چگونه واکنش نشان می‌دهند. آن زمان بیشتر به این فکر می‌کردم که در فضای اطرافم چه چیزی اگر جابه‌جا یا اغراق شود، می‌تواند کمدی شود.

در زندگی شخصی‌ام چندان اتفاق خاصی نیفتاده است. خانواده مخالف نوشتن من بودند و همیشه می‌گفتند باید سراغ یک شغل درست‌وحسابی و جدی بروم. اما من می‌گفتم اگر قرار است حرفه‌ای شوم، باید همین مسیر را ادامه دهم. تا زمانی که «هزارپا» ساخته شد، خانواده هنوز چندان باور نداشتند. از آن زمان برایشان مسلم شد. البته پُزش را می‌دادند.

 نقش فضای مجازی در شناخت مخاطب و زبان طنز امروز چقدر برای شما اهمیت دارد؟

این‌که چقدر از فضای مجازی برای شوخی‌هایم استفاده می‌کنم، باید بگویم من فضای مجازی را برای شوخی مستقیم استفاده نکرده‌ام اما برای شناخت زبان نسل جدید، ادبیات آن‌ها، این‌که چه چیزی وایرال می‌شود یا دغدغه‌هایشان چیست، بسیار به آن توجه می‌کنم. ارتباط می‌گیرم و دنبال می‌کنم اما این‌که مستقیم وارد متن‌ها شود، شاید بلد نبودم یا سلیقه‌ام این‌طور نبود؛ چون فضای آن کمی متفاوت است. برای من مهم بوده بدانم نسل امروز به دنبال چیست و دغدغه‌اش چیست. چون اگر قرار است برای آن‌ها بنویسیم، باید آن‌ها را شناخت. کامنت‌ها را می‌خوانم و از آنجا ادبیاتشان را درمی‌آورم. در محتوایی هم که تولید می‌کنند، دغدغه‌هایشان وجود دارد. همیشه سعی کرده‌ام ارتباطم را حفظ کنم تا به‌روز باشم.

روند خلق یک فیلمنامه طنز از نظر شما چگونه است؟ در این مسیر بیشتر به خلق موقعیت اهمیت می‌دهید یا دیالوگ؟ و چرا؟

اما روند نوشتن فیلمنامه طنز از کجا آغاز می‌شود؟ در ابتدا اگر بخواهم پاسخ دهم که نوشتن موقعیت برایم سخت‌تر است یا دیالوگ، باید بگویم موقعیت‌نویسی مهم‌تر است. اعتقادم این است که اگر یک موقعیت کمدی وجود داشته باشد، حتی اگر دیالوگ چندان برجسته‌ای هم نداشته باشد، باز می‌خنداند. اما اگر شما موقعیت نداشته باشید، هرچقدر هم دیالوگ خوب باشد، مخاطب اصلاً نمی‌نشیند که ببیند تا برسد به آن دیالوگی که شما گفته‌اید بامزه است.

برای همین، مثلاً «لیلی با من است» یا «مارمولک» کاملاً موقعیت‌های خاصی دارند. شاید شما دیالوگ خاصی از آن‌ها به یاد نداشته باشید اما قصه فوق‌العاده‌ای داشتند. یا مثلاً «ورود آقایان ممنوع»؛ قصه‌اش خوب است اما دیالوگ خاصی ندارد. در عوض، اگر دیالوگ با موقعیت همراه شود، اثر فوق‌العاده خواهد شد. «هزارپا» هر دوی این ویژگی‌ها را دارد؛ هم موقعیت دارد و هم دیالوگ.

من شخصاً تمرکز زیادی بر دیالوگ نداشتم، بیشتر به این فکر بودم که بتوانم موقعیت خلق کنم. روند نوشتن هم در ابتدا خیلی سخت بود؛ این‌که باید به چه چیزی فکر کنی، از کجا بنویسی و چه کار کنی. اما کم‌کم یاد گرفتم که حتی این هم آموختنی است.

البته هر آدمی فرق می‌کند. نگاه‌ها و سلیقه‌ها متفاوت است. شاید من چیزی را ببینم که شما اصلاً سلیقه‌تان نباشد. عموماً این‌طور بوده که در اطرافم داستان‌هایی دیده‌ام. مثلاً شنیدم در اقوام دور ما زن و شوهری برای این‌که حقوق مادرزن قطع نشود، از هم جدا شده بودند تا بتوانند آن حق را بگیرند. این برایم جالب بود و تبدیل به یک طرح سریال ۲۰ قسمتی شد. این الهام گرفتن از اطراف است.

اما این‌که شما بخواهید مستقیم بنشینید و برای یک تهیه‌کننده چیزی بنویسید، روند متفاوتی دارد. الان برای من شاید خیلی اتوماتیک شده است و دقیق ندانم از کجا شروع می‌شود، اما ساده‌تر شده است. می‌نشینم فکر می‌کنم، مثلاً یک موقعیت دخترپسری، بعد از دل آن طرحی درمی‌آید. معمولاً چیزی که در یک خط یا دو خط قلاب مرا بگیرد، همان را گسترش می‌دهم. از یک خط به ده خط و به یک صفحه می‌رسد.

اوایل برعکس بود؛ برای یک قسمت، ۳۰ صفحه می‌نوشتم و بعد می‌رفتم آنجا رد می‌شد. اعتقادم این است که همه این‌ها از طریق تجربه به دست آمده و زمان برد تا بفهمم روش درست چیست. الان روند نوشتن مثل انشا نوشتن شده است؛
آنقدر به آن فکر کرده‌ام که در جاهایی اتوماتیک شده، هرچند همچنان سخت است، چون شما باید از صفر چیزی خلق کنید.

 توصیه شما به نویسندگان طنز جوان چیست؟ به ویژه درباره تمرین‌های عملی مثل آیتم‌نویسی و نقش تقلید در شکل‌گیری سبک شخصی.

اما اگر بخواهم توصیه‌ای برای یادگیری بکنم، باید بگویم آیتم‌نویسی بیشترین کمکی است که می‌تواند به نویسنده طنز کند. متأسفانه سال‌هاست آیتم‌نویسی نداریم. «ساعت خوش» یا «جنگ ۷۷» این را داشتند اما کارهایی مثل «خنده‌بازار» بیشتر دیالوگ‌محور بودند. آیتم‌نویسی یا همان «اسکچ کمدی» در اصطلاح، چیزی است که هیچ‌وقت تمام نمی‌شود.

چون شما در یک یا دو دقیقه یک موقعیت را روایت می‌کنید، با یک غافلگیری تمام می‌شود و می‌رود. همین روند کمک می‌کند که در مقیاس بزرگ‌تر هم بتوانید همان را خلق کنید. یک جوک یک دقیقه‌ای تصویری، گاهی حتی بدون دیالوگ، می‌تواند کاملاً اثرگذار باشد. اگر بتوانید چنین چیزی بسازید، می‌توانید آن را بزرگ‌تر کنید.

در فیلمنامه هم وقتی سکانسی می‌نویسید، باید همان ویژگی را داشته باشد. در کل مجموعه، این روند خودش را نشان می‌دهد.

نکته دیگر این است که نباید از تقلید کردن بترسید. بعضی‌ها راهی رفته‌اند، شما دیگر لازم نیست دوباره آن مسیر را تجربه کنید. مثلاً الان به کمدی رمانتیک برسیم؛ تقریباً همه آن‌ها یک الگو دارند: دختر و پسر با هم آشنا می‌شوند، علاقه‌مند می‌شوند، اتفاقی می‌افتد و از هم دور می‌شوند، دعوا می‌کنند، فاصله می‌گیرند، بعد اختلاف حل می‌شود و دوباره به هم برمی‌گردند. همین الگو در وسترن هم وجود دارد. فقط زاویه نگاه شماست که به آن اضافه می‌شود.

بیشتر بخوانید:

باید بپذیریم کارکرد اصلی کمدی سرگرمی است

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha