به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی به نقل از فرهیختگان، شخصیتهای «ریگچاه» از دل فرهنگهای متنوع ایران برآمدهاند: کرد، مشهدی، جنوبی، آذری و... هر کدام لهجهای دارند و پیشینهای و مهمتر از همه، آرزویی که هیچ نسبتی با خدمت سربازی و آن پاسگاه خاکی ندارد. یکی میخواهد کارگردان تئاتر شود، دیگری دلش پیش نامزدش گیر است، و آن دیگری شاید فقط آرزوی یک زندگی ساده و بیدردسر دارد. این رؤیاها اما درست در نقطهای که باید شکوفا شوند، در دل خدمت سربازی متوقف میشوند. سربازان قصه ما چارهای جز دلپذیرکردن موقعیت سخت و اجباری خود ندارند. برای همین میزنند و میخوانند و میخندند و البته در برابر مافوقی که ما هیچوقت روی صحنه نمیبینیمش، ادای احترام میکنند تا این روزها و لحظات را بگذرانند؛ برای رسیدن به رویاهایی که بیرون پاسگاه مرزی منتظر آنهاست.
وقتی کمدی به تراژدی میرسد
علی پیمان، نویسنده و کارگردان نمایش، هوشمندانه از زبان کمدی آغاز میکند. خندهها و شوخیهای سربازان، صحنه را گرم میکند و تماشاگر را آرامآرام با شخصیتها آشنا میسازد. اما این خندهها هرگز بیخطر نیستند؛ در پس هر شوخی، هراسی پنهان است و در پس هر خنده، زخمی تازه. درست در لحظهای که تماشاگر به صمیمیت این جمع دل میبندد، یک تنش مرزی، ناامن و خشن، وارد صحنه میشود و روایت را به سمت تراژدی میکشاند. پایانبندی نمایش نه صرفاً بازنمایی نمایشی یک ماجرای واقعی، که نمادی از تقدیر جمعی ماست: مردمانی که رؤیاهایشان را قربانی پاسداری از چیزی بزرگتر میکنند. و این، چیزی جز «فداکاری» است؟
زبان به مثابه جغرافیا
یکی از برجستهترین جنبههای «ریگ چاه» زبان نمایش است. استفاده از لهجهها و گویشهای گوناگون، صرفاً یک انتخاب زیباییشناسانه نیست؛ بلکه یادآوری دوبارهای است از تنوع فرهنگی ایران و از این حقیقت که پاسداری از مرزها، فقط بر عهده یک قوم یا اهالی یک منطقه نیست. صحنه ساده نمایش، با چند عنصر مینیمال، بهخوبی فضای یک پاسگاه مرزی را تداعی میکند؛ فضایی که پهنهای از تمام ایران را در خود جای داده است. پاسگاه «ریگچاه» یک ایران کوچک است؛ نمادی از سرزمینی که مردمش برای پاسداری از آن، هرچه داشته باشند تقدیم میکنند؛ با اندوه، اما بیمنت.

پیوند با حافظۀ جمعی
«ریگچاه» بیش از آنکه داستان شش سرباز باشد؛ بخشی از حافظه جمعی معاصر ماست. خاطره سربازی، برای بخش بزرگی از مردان ایرانی تجربهای مشترک است؛ تجربهای که در آن، هم طنز هست و هم تلخی، هم دوستی هست و هم محرومیت. اما فراتر از این تجربه مشترک، نمایش، بر زخمی تاریخی دست میگذارد: زخمی که در دهههای اخیر، همواره در مرزهای کشور باز شده و سربازان زیادی را در راه دفاع از وطن به مسیر شهادت رسانده است. از این رو، «ریگ چاه» فقط یک نمایش سرگرمکننده نیست؛ مرثیهای است برای نسلی که جان خود را در راه حفظ ایران گذاشت.
یک بازاندیشی هنری
اثر جدید باشگاه تئاتر سوره، نمایشی است درباره مرز، درباره رؤیاهای بر باد رفته، و درباره شهیدانی که اغلب فراموش میشوند. قوت اصلی نمایش در تلفیق کمدی و تراژدی، و در تبدیل یک موقعیت ساده و محدود به پرسشی بزرگ درباره وطن و زندگی است. شاید بتوان گفت این اثر، بیش از آنکه فقط یک روایت نمایشی باشد، آیینهای است برای بازاندیشی در نسبت ما با مرزها، با خدمت سربازی، و با جوانانی که خون خود را تقدیم وطن میکنند.
بیشتر بخوانید:
نظر شما