۱۴۰۴.۰۲.۲۴

صدوهفدهمین جلسه از «سلسله جلسات هفتگی مثنوی‌خوانی» امروز با حضور محمدرضا سنگری برگزار شد.

به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی، این جلسه از کلاس مثنوی‌خوانی طبق روال هر هفته با شعرخوانی و آوای حشمت‌الله نوروزی آغاز شد که به غزل «جز آستان توام در جهان پناهی نیست» حافظ اختصاص داشت.

محمدرضا سنگری پس از قرائت این شعر گفت: یکی از خصوصیات غزل‌های حافظ این است که فضای اشعار اوست که تغزل و عاشقانه و عارفانه است اما عمده غزل‌هایش از حکمت تهی نیست و یک نکته حکیمانه و موضوعی اخلاقی را داراست. حافظ در غزل «جز آستان توام در جهان پناهی نیست» هم پیام آزار ندادن دیگری را مطرح می‌کند و میگوید که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست و یعنی بزرگترین گناه آزار دادن دیگری است و انجام این کار ظلم است و هیچ چیز بدتر از ظلم نیست.

سنگری با اشاره به سخنان عرفا درباره رنجاندن دیگران  یادآور شد: طبق سخنان بزرگان رنج‌زدایی کنید ولی رنج‌افزایی نداشته باشید.

این مولاناپژوه در صدوهفدهمین جلسه از «سلسله جلسات هفتگی مثنوی‌خوانی» داستان و قصه پیشین مثنوی را مرور کرد و گفت: مولانا به داستانی می‌پردازد که پیوندی با داستان قبلی دارد و فرود نهایی مولانا این بود که انسان باید با خود درافتد و این جهاد اکبر است که در پایان داستان شیر و نخچیران مطرح می‌شود. مولانا در ادامه مثنوی وارد داستانی شد که می‌گفت اگر کسی از جهاد اکبر بازگردد چه چیزهایی بدست می‌آورد. او آمدن پیک یا رسول روم را مطرح می‌کند که در پی پیداکردن خلیفه و طرح پرسش‌هایش است.

وی با طرح سوال‌هایی مثل اینکه پرسش و سوال چیست؟ گونه‌های مختلف سوال چیست و نوع پاسخ به سوال چگونه است و اصلا پرسشگر و پاسخ‌دهنده کیست؟ اظهار کرد: خیلی وقتها کتابهای بزرگ در تاریخ حاصل پرسش هستند و اساسا یکی از مهمترین زیست انسانی پرسش است.

سنگری در ادامه انواع پرسش را مطرح کرد و افزود: نوع اول از پرسش، پرسشی است که به پرسش سخن‌گشایی معروف است و گویی فرد برای بازکردن صحبت آن را مطرح می‌کند و در پی پاسخ آن نیست. در این میان شگفت‌ترین پرسش‌ها پرسش‌هایی است که پاسخ در درون سوال است. گاه پرسش برای دانستن و فهمیدن، گاه سوال برای فهماندن و گاه پرسش برای تحقیر دیگران است. همچنین در نوع دیگری از سوال می‌بینیم که گاه پرسش برای تعظیم است یا گاه خواستگاه خودبزرگ‌بینی دارد و وقتی مطرح می‌شود که یک فرد می‌خواهد بگوید من که هستم.

هدف از طرح پرسش چیست؟

وی ادامه داد: گاه سوال از سر فضولی است و گاه پرسش برای آن است که بدانیم موضوعی را درست فهمیده‌ایم. همچنین گاه سوال محاکمه است و شکل اتهامی دارد که به معنای این است که متوجه هستید که با چه کسی صحبت میکنید؟ برخی از اوقات هم پرسش انکاری است و گاه ممکن است آزمون باشد.

سنگری در بخش دیگری از سخنانش به جایگاه علمی امام رضا (ع) اشاره کرد و یادآور شد که در طول سه سال حضور امام در ایران حدود ۱۸ هزار پرسش مطرح شده و حضرت پاسخ داده‌اند که ما اکثر آنها را نمی‌دانیم.

این مدرس کلاس مثنوی‌خوانی عنوان کرد: بنیادی‌ترین پرسش‌ها و دقیق‌ترین پاسخ‌ها توسط امام رضا (ع) به این سوالات مطرح شده است ولی کمتر کسی به آن توجه کرده است.

وی همچنین در بخش دیگری از سخنانش به تکنیک‌های پاسخگویی امام رضا (ع) اشاره کرد و یادآور شد: حضرت گاه سوال را پس از سکوت با سوال پاسخ می‌دادند و گاه سکوت می‌کردند. یکی از شیرین‌ترین شکل جواب‌دهی به سوال پاسخ دادن سوال با سوال است.

سنگری عنوان کرد: سوال و پاسخ خیلی شگفت‌انگیز است و اینکه گاه جهان روانی پرسشگر را می‌توان از پسِ پرسش‌ها فهمید.

در همین لحظه یکی از حاضران در کلاس مثنوی‌خوانی این پرسش را مطرح کرد که آیا همه سوال‌ها پاسخ دارند؟

سنگری در پاسخ به این پرسش گفت: گاه یک سوال جواب ندارد و نباید پاسخی به آن داد چون جواب ویرانگر است. همچنین گاه پاسخ را باید در یک عملیات پیدا کرد و این شیوه‌ای است که خداوند هم بکار می‌گیرد به طوریکه در یکسری سوره‌های قرآن می‌بینیم که آغاز سوره با سوال همراه است.

وی ادامه داد: گاه سوال برای اطمینان قلبی است یعنی باور در یک فرد نسبت به یک موضوع وجود دارد اما به دیواره قلب نچسبیده و برای فرد ابهام دارد برای مثال حضرت ابراهیم در ۲۶۰ سوره بقره می‌گوید «رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَیٰ» یعنی پروردگارا به من نشان ده که مردگان را چگونه زنده می‌کنی؟ که در اینجا خدا به ابراهیم میگوید که چهار پرنده را بگیر و استخوان‌های آنها را خورد کن و بر چهار قله قرار بده تا معاد را نشان دهم.

وی با بیان اینکه گاه سوالات بنیادین است اظهار کرد: در داستان مولانا اینکه چرا رسول روم در حال مطرح کردن سوالات است این است که او دریافته که خلیفه نوری در باطن خود دارد و جهانش به دلیل اتصال با عالم ملکوت می‌تواند دشوارترین سوالات را پاسخ دهد.

در بخش دیگر کلاس مثنوی سوالات رسول روم از عمر در قالب شعر خوانده شد. مولانا در مطرح کردن این بحث گفته است:

مرد گفتش کای امیرالمؤمنین

جان ز بالا چون در آمد در زمین

مرغ بی‌اندازه چون شد در قفس

گفت حقّ بر جانْ فسونْ خوانْد و قصص

بر عدمها کان ندارد چشم و گوش

چون فسون خوانَد همی آید به جوش

از فسونِ او عدمها زودْ زود

خوش معلق می‌زند سوی وجود

باز بر موجود افسونی چو خوانْد

زو دو اسپه در عدم موجود راند

گفت در گوش گُل و خندانش کرد

گفت با سنگ و عقیق کانش کرد

گفت با جسم آیتی تا جان شد او

گفت با خورشید تا رخشان شد او

سنگری در تشریح این ابیات اظهار کرد: در اینجا باید یادآور شد که جان و روح چگونه به زمین آمد و در تن انسان قرار گرفت. (زم به معنی سرد است و نام زمین یعنی جایی که سرد شده و این عنوان نشان از هوشمندی و دانش ایرانیان است که می‌گویند روزی داغ بوده و بعد سرد شده است) منظور از زمین عالم ناسوت است یعنی عالم خاکی. در اینجا این سوال مطرح است که آیا می‌شود چیزی از جنس ملکوت که نوعش با خاک همسان نیست در زمین قرار بگیرد؟ به عبارتی روح اندازه ندارد ولی جهان ناسوت جهانِ اندازه‌ها استو رنگ، وزن، اندازه ویژگی ماده است پس چطور مرغ جان در قفس تن قرار گرفت؟

وی ادامه داد: ابوعلی سینا در این باره در قصیده عینیه می‌گوید «پرنده یعنی جان در قفس آمد و اول دست و پا زد چراکه قفس خیلی تنگ بود و خوشایند پرنده نبود ولی بعد پرنده با آن انس گرفت و وقتی درهای قفط را باز کردند پرنده دیگر سرِ پریدن از قفس نداشت».

این مولاناپژوه شرح داد: وقتی خدا فرمود «کن» یعنی باش و روح را می‌دهد حرکت آغاز می‌شود و دگرگونی و جابجایی اتفاق می‌افتد و ما نمود آن را در شکم مادر می‌بینیم و وقتی وجود شکل گرفت و خدا بر انسان افسون خواند، می‌گوید که حرکت تمام شد و باید برگردی. بنابراین همین موجود به سوی عدم حرکت می‌کند. مولانا بسیار ظریف به این مسائل پرداخته چراکه قصدش مطرح کردن و درک مفهوم دیگری از بطن این ابیات است. مولانا در شعر خود می‌گوید «گفت در گوش گُل و خندانش کرد/ گفت با سنگ و عقیق کانش کرد» یعنی خداوند در گوش گل سخن گفت و او را خندان کرد که منظور همان شکفتن گل است و در گوش سنگ گفت و او در زمانی تبدیل به عقیق یمن شد.

سنگری در پایان افزود: اراده حق بود و خداوند فسون کرد و گفت «کن» یعنی باش و به همین نشانه هم در جسم انسان جان دمیده شد.

بیشتر بخوانید:

«جهاد اکبر»؛ مَنِ خویش را به نفع حق خط زدن است

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha