به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی، به سمت تالار آیینه حوزه هنری میروم. ده، دوازده دخترِ دبیرستانی روی صندلیهای بیرون تالار نشستهاند. نزدیکشان میشوم و میپرسم: «خانمها! شما جزو برگزیدهها هستید؟» با لبخند میگویند: «نه.» میپرسم: «امروز اجرای نقالی دارید؟» این بار همصدا میگویند: «نه!» در حالی که سعی میکنم به لبخند بسنده کنم و همچنان جدیشان بگیرم، میپرسم: «پس برای چی اومدید اینجا؟» یکی از دخترها که سرزباندارتر از بقیه است، جواب میدهد: «امروز دوستمون قراره نمایش نقالی اجرا کنه، اومدیم اجراشو ببینیم.» در دل میگویم: «چه دوستای خوبی!»
وارد تالار آیینه میشوم. پلهها را به سمت سالن امیرحسین فردی بالا میروم. صدای اجرای دختری که شاهنامه میخواند به گوش میرسد. پلهها را یکی دو تا میکنم تا به سالن اصلی برسم. جمعی از دختران دبیرستانی در سکوتِ کامل، روی صندلیها نشستهاند و اجرای نمایشِ نقالی را تماشا میکنند. نمیدانم فقط تماشاگرند یا خودشان هم اجرا دارند، اما همه چشم دوختهاند به صحنه.
برمیگردم و نگاه میکنم. دختری با لباسهایی سنتی، در حال شاهنامهخوانی است. تا جاگیر شوم، اجرایش تمام میشود. در اثنای آمدن نفر بعد روی سن، هرچقدر فکر میکنم به خاطر نمیآورم که آخرین بار، چه زمانی یک اجرای نقالی را از نزدیک دیدهام.
مردی که لیستی مقابلش قرار دارد، نام نفر بعدی را صدا میزند. بعدتر که با او صحبت میکنم، متوجه میشوم اسمش میثم مجیدی، کارشناس فرهنگی هنری شهر تهران و در حال حاضر از برگزارکنندگان بخش نقالی رویداد «باغ هنر فردا»است.
حالا نوبت به نفر بعدی برای نقالی است. دختری، روی سن میرود. دوستانش از پلهها بالا میآیند و روی صندلیها مینشینند تا اجرای او را تماشا کنند. دختر با احترام به داوران سلام کرده و خودش را معرفی میکند. داوران در اتاقکی شیشهای نشسته، اجراها را تماشا میکنند، اما دیده نمیشوند.
دختر شروع به اجرا میکند. از همان ابیاتِ اول، میفهمم بخشی از دیدار رستم با کیقباد و شرح اوضاع جنگی ترکان و ایرانیان را انتخاب کرده است. شفاف و رسا میخواند، آنچنان که همه، از جمله خودم، محو اجرای او میشویم.
وی نفس عمیقی میکشد و میخواند:
«به نام خداوند لوح و قلم
حقیقت نگار وجود و عدم
وزان روی رستم دلیر و گزین
بپیمود زی شاه ایران زمین
یکی میل ره تا به البرز کوه
یکی جایگه دید برنا شکوه
درختان بسیار و آب روان
نشستگه مردم نوجوان»
بعد از این شعرها، قدمزنان شرح اوضاع میدهد و میگوید: جمعی از پهلوانان، تهمتن را دیدند، به استقبالش آمدند و از او خواستند دعوتشان را بپذیرد.
سپس دوباره به شعر برمیگردد و این طور ادامه میدهد:
«تهمتن به ایشان چنین گفت باز
که ای نامداران گردنفراز
مرا رفت باید به البرز کوه
به کاری که بسیار دارد شکوه»
به حال این نوجوانان غبطه میخورم؛ باید هم غبطه خورد. در زمانهای که بیشتر همنسلشان غرق در فضای مجازی و سرگرمیهای زودگذرند، دیدن شور و اشتیاق آنها به شاهنامه و ادبیات کهن، مایه تحسین و امید است. این بازگشتِ آگاهانه به ریشهها، نشانهای از روشنایی در دل تاریکی است و یادآور این حقیقت است که هنوز هم میتوان به آینده فرهنگ این سرزمین دل بست.
آنچه از نظرتان گذشت، بخشی از اجراهای نقالی رویداد «باغ هنر فردا» است که در حوزه هنری در حال برگزاری است، این رویداد به همت مرکز رشد نوجوان و با همکاری اداره کل آموزش و پرورش شهر تهران، با هدف شناسایی و استعدادسنجی دانشآموزان هنرمند برپا شده و تا ۱۶ اردیبهشتماه ادامه دارد.
گزارش محمدحسین یوسفی- خبرنگار
بیشتر بخوانید:
نظر شما