«اول سلام و بعد سلام و سپس، سلام
با هر نفس ارادت و با هر نفس، سلام
باید سلام کرد و جواب سلام شد
بر هر کسی که هست از این هیچ کس، سلام
فرقی نمیکند که کجاییست لهجهات
اترک سلام، کرخه سلام و ارس سلام
صبحِ بلوچ، نیمهشبِ کُرد و ترکمن
صبحِ خلیج فارس، غروبِ طبس سلام
«دیشب به کوی میکده راهم عسس ببست»
گفتم به جام و باده و مست و عسس سلام
معنای عشق غیر سلام و علیک نیست
وقتی سلام رکن نماز است پس سلام
پیش از قنوت، جام تشهد گرفتهایم
ما کشتگان مسلخ عشقیم، والسلام»
اینها که خواندید هنرنمایی هزار باره نویسنده و شاعری است که اسمش علیرضا، شهرتش قزوه و رسمش اهلی کردن کلمات در ظرف شعر و شاعرانگی است. او که در اولین روز از دومین ماه زمستان ۱۳۴۲ در دیار گرمسار، پا به عرصه هستی گذاشت و ما امروز در اولین روز ۶۱ سالگیاش با سرودهای که از آن خود اوست، میلادش را تبریک میگوییم که جز این، با کلمه به ساحت اهل کلمه رفتن، زیره به کرمان بردن است و بس.
حال بعد از این تبریک شاعرانه، نوبتی هم باشد نوبت از نو شناختن این جناب شاعر است، «علیرضا قزوه» را هر نسل به گونهایی میشناسد، او که هفده سالگی قریحه شعرش جوشیدن گرفت و از ۲۰ سالگی در مجله «امید انقلاب»، قلم زدن را شروع کرد، همکاری با روزنامههای «جمهوری اسلامی» و«ماهنامه ادبستان» را نیز کارنامهاش دارد، اما صفحه ادبی «بشنو از نی» روزنامه اطلاعات، صفحهای حرفهای، مقبول و پرخواننده که هر سهشنبه چاپ میشد، کار دست و زبان قزوه بود که روزنامه خوانهای بعد از انقلاب بعید است که آن را به یاد نداشته باشند.
کتاب «برادر انگلستان» اولین رمان او و درباره پسری است که خواب میبیند سوار قطاری شده که او را در قسمتهای متفاوت زندگی خانوادهاش پیاده میکند و او شاهد تمام خاطرات آنهاست. در اصل، این داستان به روایت وقایع پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ میپردازد و تا روزها و سالهای پس از انقلاب نیز ادامه پیدا میکند.
او که با داستان و نوشتههایش نشان داده بود دلش چقدر با انقلاب و امام است، اما میتوان به واقع یکی از نقاط عطفش را سرودن شعر «مولا، ویلا نداشت» دانست، شعری که بعدها به همراه تعدادی دیگر از شعرهای اجتماعی-سیاسی او در مجموعه «از نخلستان تا خیابان» زیر چاپ رفت. در ادامه بخشی از این شعر شگفت میآید.
«بیا به آفتابیِ نهجالبلاغه برگردیم
چرا نهجالبلاغه را جدّی نمیگیریم؟
مولا، ویلا نداشت
معاویه کاخِ سبز داشت
پیامبر به شکمش سنگ میبست
امام سیبزمینی میخورد
البتّه به شما توهین نشود
پیش از آنکه بر من حدّ تهمت جاری کنید
من بر خویشتن حدّ وجدان جاری کردهام
من دو شاهدِ عادل دارم
قرآن و نهجالبلاغه
من چاپلوس نیستم
تملّق نمیگویم
امّا قدرِ امام را میدانم
بیایید قدرِ مردم را بدانیم
بیایید مثلِ مولا با مردم همدردی کنیم
بیایید امام را اذیت نکنیم
بیایید امام را نصیحت نکنیم»
با این مرور، دلیل نسبت شاعر اعتراضی دادن به قزوه پرواضح میشود، اما شعرهای آیینی او نیز دست کمی از این شعرهایش ندارند. سرودههای قزوه برای اهل بیت، تفاوت اساسی با اشعار آیینی مرسوم دارد.
البته تفکیکبندی این دو جنس شعر در میان سرودههای او سخت است چرا که او در سرودههای سیاسیاش نیز، مدام در حال آمد و شد بین دیروز و امروز است، مانند شعر «مولا ویلا نداشت» که پیش از این درباره آن سخن گفته شد.
با این حال، نگاه تحلیلی قزوه به زندگی و سیره امامان، مهمترین ویژگی سرودههای آیینی اوست و همین رویکرد وجه تمایز او با شاعران انقلابی دیگر محسوب میشود.
نمونه واضح این نگاه اساسی او را میتوان در ترکیببند عاشورایی متفاوت «با کاروان نیزه» دید. ترکیببندی که مرثیه، حماسه، تجلیل، تحلیل، روایت و معرفت را یکا در خود جای داده است.
در ادامه بند هفتم این ترکیببند میآید:
از دست رفته دین شما، دین بیاورید
خیزید، مرهم از پی تسکین بیاورید!
دست خداست اینکه شکستید بیعتش
دستی خدای گونه تر از این بیاورید!
وقت غروب آمده، سرهای تشنه را
از نیزههای بر شده پایین بیاورید
امشب برای خاطر طفل سه سالهام
یک سینه ریز، خوشه پروین بیاورید!
گودال تیغ کند، سنانهای بی شمار
یک ریگزار، سفره چرمین بیاورید
سرها ورق ورق همه قرآن سرمدی ست
فالی زنید و سوره یاسین بیاورید
خاتم سوی مدینه بگو بی نگین برند
دست بریده جانب ام البنین برند
از راهاندازی وبلاگ «شعر فارسیزبانان» که مدتی بعد به سایت «شاعران فارسیزبان» ارتقاء یافت، مسئولیت برنامهریزی و مدیریت «دیدارهای سالانه شاعران با مقاممعظم رهبری» و دبیری این جلسه بر مدتی که به خودی خود، وزنش برای برشمردن زیاد است، علیرضا قزوه
نزدیک به ۲۰ کتاب شعر، یک رمان، دو سفرنامه («پرستو در قاف» سفرنامه خاص او از حج است) و چندین پژوهش در کارنامه خود دارد.
همچنین از افتخارات و جوایزی که قزوه تا کنون کسب کرده میتوان به کتاب «صبح بنارس» سرودهی علیرضا قزوه اشاره کرد، این کتاب در یازدهمین دورهی «قلم زرین» برندهی جایزه و در بیستویکمین جایزهی «کتاب فصل» برگزیده شد.
درضمن، در مراسم پایانی هفتمین جشنوارهی بینالمللی شعر فجر نیز علیرضا قزوه همراه با حمیدرضا برقعی به عنوان «شاعر مردمی ۱۰ سال اخیر» معرفی شد.
در بیستوچهارمین دوره کتاب سال جمهوری اسلامی ایران نیز، برای کتاب با کاروان نیزه نیز جایزهی تشویقی دریافت کرد.
اما این تنها بخشی از خاص بودن او در قامت یک شاعر و نویسنده است و واکنش سریعش درباره اتفاقات و وقایع به گونهای دیگر قابل تامل است که نمونه آن را میتوان در اشعاری که قزوه درباره شهادت حاج قاسم سلیمانی و در ادامه درباره شهادت رهبران مقاومت سروده، دید.
در حسن ختام این نوشته، بخشی از غزلی که این شاعر درباره شهادت سیدحسن نصرالله سروده، میآید:
ای سید دلداده که در اوج کمالی
دادهست تو را حق چه جلالی چه جمالی
از جنس نفسهای پر از نور ملائک
دادند تو را سید مشتاق! چه حالی
تو زندهترین زندهای ای کشته منصور
تو عین حضوری و نه خوابی، نه خیالی
ای آینه وصل، شکستی؟ نشکستی
با هر نفسی باز رسیدی به وصالی
مردان شهادت همگی اهل بهشتند
سمیه دهقان زاده- خبرنگار
نظر شما