به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی، درس گفتارهای شناخت زبان خاقانی؛ «آنی با خاقانی»، به همت دفتر پاسداشت زبان فارسی حوزه هنری و با ارائه محمدرضا ترکی عصر شنبه، ۱۵ دی ماه در سالن هراتی حوزه هنری برگزار شد.
در ابتدای این برنامه، «محمدرضا ترکی» که استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران شاعر و پژوهشگر ادبی، خاقانی شناس و دارای تألیفاتی درباره خاقانی است به مرور قصیدهای از خاقانی با مطلع «فلک کژ رو درست از خط ترسا/ مرا دارد مسلسل راهب آسا» پرداخت.
وی در تفسیر آن گفت: این قصیده یک نوع تقاضا نامه برای مجوز سفر به حج یا بیت المقدس است و چون ممدوح مسیحی است، شاعر تقاضا را به این صورت مطرح میکند، پس این قصیده قطعا حبسیه نیست.
در ادامه، ابیات بعدی این قصیده قرائت شد و استاد ترکی در تفسیر بیت «سخن بر بکر طبع من گواه است/ چو بر اعجاز مریم نخل خرما و ابیات بعدی» اظهار داشت: در اینجا اشاره میشود که علم و دانش از من دفاعی نکرده، اما «دختر طبعم» یعنی همین شعرهایم پاکی من را گواهی میدهند، مثل حضرت عیسی که در گهواره سخن گفت و بر پاکی مریم معصومه گواهی داد.
در بیت بعدی گفته میشود حضرت مریم(ع) وقت به دنیا آمدن حضرت عیسی، به نخل خشکیدهایی دست زد و آن را تکان داد و از آن درخت خشکیده، خرمای تازه بر سر مریم باریدن گرفت.حال، خاقانی شیرینی شعر و سخن خود را به اعجاز این نخل خرمای خشکیده تعبیر میکند.
در ادامه، این «خاقانیشناس» با قرائت بیت «چو من ناورد پانصد سال هجرت/ دروغی نیست ها برهان من ها» بیان داشت: در زمان خاقانی ۵۰۰ سال از هجرت پیامبر گذاشته بود و خاقانی در اشعار خود بارها به این موضوع اشاره میکند و تاکید دارد که در سخن و شعر او دروغی نیست.
خاقانی در ادامه میگوید، دلم اینقدر آسیب دیده، مانند حفره های لانه زنبور شده است؛ دلم مثل زنبورهای سرخ بدون عسل که فقط نیش میزنند و هیچ فایدهای ندارند و خونین هستند، خون است.
این شاعر در ادامه میگوید، گرچه زبان چرب و نرم و فصیح من، نشانه دانش و فضل وبرتری من است، ولی مطلقا از این فضل و دانش بهرهایی نبردم و همان گونه که به مریم مقدس تهمت زدند، من را هم آزار داده و به من تهمت میزنند و من مورد طعن قرار میگیرم. وقتی دوستان، حق انصاف را در مورد من رعایت نمیکنند، من نیز یارای تظلم ندارم.
استاد ترکی با قرائت ابیات «علیاللّه از بدِ دوران علیاللّه/ تبرّا از خدادوران تبرّا» و «نه از عباسیان خواهم معونت/ نه بر سلجوقیان دارم تولّا» عنوان کرد: اینجا خاقانی اشاره میکند که از خدادوران، دوری میکنم و اینکه دشمنان به من میگویند هدفم رفتن به حج نیست و میخواهم به سلجوقیان و عباسیان بپیوندم، اشتباه و تهمت است و در حقیقت خاقانی این امر را انکار میکند در حالی که خاقانی مایل به رفتن به دربار عباسیان یا پیوستن به سلجوقیان بوده است، چرا که او میخواسته از درباری که برای هنرمندان ارزش قائل نبودند، خلاص شود.
این شاعر و پژوهشگر ادبی بیان داشت: خاقانی در ادامه میگوید وقتی که روزگار بنا نیست حق مرا بدهد و داد مرا ادا کند، چه فرقی می کند ارسلان سلطان باشد یا بغرا.
و وقتی یوسف (کسی که عادل و به دنبال ادای حق و عدالت است) وجود ندارد تا مرا از قحطی و خشکسالی و ستم نجات دهد چه فرقی میکند که من بنامین باشم چه یهودا.
وقتی مسلمانان حق مرا ادا نمیکنند و همین مسلمانان حق مرا نمیدهند، میخواهید از مسلمانی و اسلام برگردم؟ حاشا! هرگز این کار را نمیکنم، چون اسلام من یک اسلام ریشه دار است و به خاطر ظلم این مسلمان، هرگز از اسلام برنمیگردم.
ترکی در ادامه با قرائت «پس از تحصیلِ دین از هفت مردان/پس از تاویل وحی از هفت قُرّا» گفت: در فرهنگ عرفان گفته میشود خداوند به همت و آبروی هفت نفر از مردمان، دنیا را بر مدار خود نگه داشته است و خاقانی میگوید من از این هفت نفر درس دین آموختم و قرائت قرآن را از هفت قاری دنیای اسلام یاد گرفتم.
خاقانی در ادامه ابیات میگوید، بعد از آشنایی با قرآن و سوره های حمد، الرّحمن، الکهف، یاسین و با حروف مقطعی چون طا، سین، میم و طه آشنا شدم.
پس از اینکه به حج رفتم و با مناسک حج آشنا شدم و آنها را انجام دادم. منی که بارها در طی زمان بسیار طولانی چله گرفتم و عبادت کردم، حال بعد از یک عمر مسلمانی بروم «پنجاهه گیر»؛ یکی از اعمال مسیحیت انجام دهم؟ و مسیحی شوم؟
این استاد زبان و ادبیات فارسی با قرائت ابیات «مرا مشتی یهودیفعل، خصمند/ چو عیسی ترسم از طعن مفاجا»
«چه فرمائی که از ظلم یهودی/گریزم بر در دیر سکوبا»، «چه گوئی کآستان کفر بوسم/ نجویم در ره دین صدر بالا» گفت: اینجا خاقانی میگوید دشمنان من، یک مشت یهودی رفتار هستند و من می ترسم که من را ترور کنند و شما میخواهید به دیر پناه ببرم؟ آیا میخواهید من مسیحی شوم و اسلام را خوار کنم؟
استاد ترکی در پایان عنوان کرد: خاقانی اینجا به نوعی تهدید میکند و می گوید پادشاهان آبخازیا مرا روی چشمشان نگه میدارند، یا من میتوانم به روم بروم آنجا هم من را با احترام میپذیرند ، حال شما میخواهید که من از مکه و کعبه روی برگردانم، به سمت بیت المقدس برگردم؟
به خاطر ظلمی که به من میشود «زنار» کمربند مسیحی ها را به کمر ببندم و ناقوس را ببوسم (اینجا کنایه به مسیحی شدن است) و بعد میگوید هرگز چنین کاری را نمی کنم.
نظر شما