۱۴۰۳.۰۹.۰۷

سمیه دهقان زاده- خبرنگار؛ محمدرضا سنگری در صد و یکمین کلاس مثنوی‌خوانی گفت: خداوند به آدم و حوا سفارش می کند همه میوه‌ها متعلق به شماست، جز یک میوه. در این شرایط شیطان عنصر اساسی فطری بشر را تکیه گاه نیرنگ خود قرار می‌دهد تا آدم و حوا را فریب دهد و آن هم جاودانگی است. شیطان به آدم و حوا قول جاودانگی می‌دهد و یک لحظه فراموشی اتفاق افتاد. 

به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی، صد و یکمین کلاس مثنوی‌خوانی، صبح امروز ۷ آذر در اتاق ۴۰۲ حوزه هنری برگزار شد. این برنامه با شعرخوانی حشمت‌الله نوروزی و غزلی از حافظ  با مطلع «دل می‌رود ز دستم، صاحب‌دلان خدا را» آغاز شد و در ادامه محمدرضا سنگری و به تفسیر بیت «در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند/گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را» این غزل پرداخت و گفت: کلمه دارای شأن بسیار بالایی است‌، به طوری که اول آفرینش با کلمه شروع می شود و کلمه ممکن است یک کلمه خواندنی باشد یا شما در حال رفتن هستید یک نفر کلمه‌ای عادی می‌گوید و کل روز شما را درگیر کند و وقتی این کلمه به نهاد پنهان شما رفت باعث برخی رفتارهای شما می‌شود.

این پژوهشگر در ادامه بیان داشت: مولانا دائم در مثنوی با موضوع جبر و اختیار درگیر است، همان که ما نیز مدام با آن درگیر هستیم که می‌گوییم چه شد که این اتفاق برای من افتاد.

مولانا از درون جبر و اختیار بحث قضا و قدر را بیرون کشیده است اینکه خواستگاه حوادثی در زندگی ما کجاست و چه چیزی چشم بشر را در وقوع حوادث می بندد. مولانا عناصر و عوامل این امر را منوط به چند عنصر می‌داند. اولین آن خودبزرگ‌بینی و کبر و ندیدن چیزهای جزئی است، اما جهل فرهیخته آن است که بدانیم که نمی‌دانیم.

همان طور که بوعلی سینا می‌گوید:

دل گر چه درین بادیه بسیار شتافت

 یک موی نفهمید ولی موی شکافت

اندر دل من هزار خورشید بتافت 

آخر به کمال ذره‌ایی راه نیافت

این یعنی من این همه فهمیدم تا بفهمم که نمی‌دانم.

وی در ادامه گفت: عنصر دوم که خیلی مهم است، ساده‌انگاری، ساده لوحی و اعتماد سریع و شدید است که گاهی اوقات ممکن است محصول خوب و زلال بودن خود انسان باشد.

این مثنوی‌شناس در ادامه اظهار داشت: وقتی که خداوند به حضرت آدم و حوا فرمود این بهشت در اختیار شما. (البته آنجا آخرت نبوده چون در بهشت گناه و ظلم اتفاق نمی‌افتاد و کسی که به آن وارد شده، از آنجا خارج نمی‌شود)

خداوند به آدم و حوا سفارش می‌کند همه میوه‌ها متعلق به شماست، ولی به این میوه (بنا به ادیان مختلف می‌تواند این میوه گندم، جو یا سیب باشد) دست نزنید. 

شیطان در این شرایط عنصر اساسی فطری بشر را تکیه گاه نیرنگ خود قرار می‌دهد تا آدم و حوا را فریب دهد و آن هم جاودانگی است. همه ما می خواهیم بدانیم و جاودان باشیم.

شیطان به آدم و حوا قول جاودانگی می‌دهد و یک لحظه فراموشی اتفاق افتاد. در مرحله بعد شیطان هر دو قسم داد و آن‌ها باور کردند.

وی متذکر شد: خیلی‌ها در این ماجرا حوا را متهم و مقصر می‌دانند در حالی که در تمام ماجرای آدم و حوا ضمیر مثنی است و در این ماجرا آدم و حوا هر دو با هم هستند.

سنگری تاکید کرد: همیشه در حوادث زندگی ما، تنها کسی که تبرئه می‌شود خودمان هستیم، در حالی که اگر عمق حوادث را بشکافیم اولین کسی که متهم می شود خودمان هستیم. در حقیقت پیروزی هزار پدر دارد، شکست یتیم است.

سنگری در ادامه گفت: اما عنصر سوم آزمندی و حرص و زیاده‌خواهی است و عنصر دیگر ضلالت و اغواست. در روایت قدسی آمده، خدا با دست خودش آدم را ساخت، بعد از آن، فرشتگان انسان را دیدند که جنس آن از خاک است. پرسیدند خداوندا این چه موجودی است که آفریدی این موجود باعث فساد می‌شود.خداوند به فرشتگان پاسخ داد، من چیزی را می‌دانم که شما  نمی‌دانید.

و (به یاد آر) وقتی که پروردگارت فرشتگان را فرمود که من در زمین خلیفه‌ای خواهم گماشت، گفتند: آیا کسانی در زمین خواهی گماشت که در آن فساد کنند و خونها بریزند و حال آنکه ما خود تو را تسبیح و تقدیس می‌کنیم؟! خداوند فرمود: من چیزی (از اسرار خلقت بشر) می‌دانم که شما نمی‌دانید. (آیه ۳۰ سوره بقره)

 بعد از آن خداوند به انسان اسما را آموخت. همان طور که خداوند در آیه ۳۱ بقره فرمودند: سپس، تمامی علم اسماء(علم اسرار آفرینش و نام‌گذاری موجودات) را به آدم آموخت. آنگاه آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: «اگر راست می‌گویید، [و از آدم شایسته‌تر هستید] اسامی اینها را به من خبر دهید»!
محمدرضا سنگری بیان داشت: ما آغاز و انجام پدیده‌ها را نمی‌دانیم. حتی ما از گذشته‌های خود را دقیق آگاه نیستیم. اسما یعنی دریافت از آغاز تا پایان هر پدیده‌ایی‌ و خداوند این علم را به آدم آموخت که عمق هر حادثه چیست. چرا که آدم ظرفیت آموختن آن را داشت. حال ما هم اگر بدانیم که پشت یک اتفاق و عمق آن چیست، شاید به جای نفرین آن اتفاق، به آن آفرین بگوییم. 

در ادامه برنامه، جواب شعر نهی ترک و تأویل با عنوان «و وقصة آدم علیه السّلام و بستن قضا نظر او را از مراعات صریح» از دفتر اول مثنوی معنوی به قرار زیر خوانده شد:

  بوالبشر کو عِلَّمَ الأَسما بِکسَت/ صدهزاران علمش اندر هر رگست

 اسم هر چیزی چنان کآن چیز هست/ تا به پایان جان او را داد دست

 هر لقب کو داد آن مبدل نشد/ آنک چستش خواند او کاهل نشد

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha