محمدرضا سنگری در نود و هشتمین کلاس مثنویخوانی گفت: مولانا برای اینکه میان یک اپیزود و داستان پیوندی ایجاد کند و ما مفاهیم را دنبال کنیم، یک داستان را رها میکند و داستانی دیگر را مطرح میکند. در این بخش از مثنوی که خرگوش به لحظههای نابودی شیر نزدیک میشود مولانا ناگهان داستان دیگری را مطرح میکند چراکه او میخواهد تعلیقی ایجاد کند بنابراین ما باید فرآیند ذهنی او را بکاویم تا ببینیم مولانا چه در ذهن دارد.
وی ادامه داد: مولانا به یک وارونگی میپردازد و میگوید همیشه شیر خرگوش را میگیرد اما در اینجا خرگوش است که شیر را به دام میاندازد و این قاعده وارونگی است. وقتی مولانا به این قاعده میرسد به یاد میآورد که در تاریخ مصادیقی برای این مسئله وجود دارد و نمروز را به خاطر میآورد. نمروز قدرتمند جهانگیر یکی از ۴ نفری است که جهان را گرفت و در نهایت به وسیله یک مگس یا پشه از پا درآمد.
این مولاناپژوه افزود: در پس زمینه ذهنی مولانا سه چهره دیگر مطرح میشوند که جهان را تصاحب کردند یکی «بخت النصر»، دیگری «سلیمان» و آخرین نفر «ذوالقرنین» که «بخت النصر» و «نمرود» دو چهره منفی و «سلیمان» و «ذوالقرنین» دو چهره مثبت در روایت ذهنی مولانا هستند. همچنین زمینه دیگری هم وجود داشته که وجه خاصی از حضرت سلیمان را نیز انتخاب کند بنابراین ما با باید ذهن او را بکاویم تا فهم عمیقتری از یک متن پیدا کنیم. به عبارتی اثر هنری میتواند شبکه تداعی ذهنی خالق را برای ما تشریح کند.
وی یادآور شد: وقتی نام نمرود در ذهن مولانا مطرح شد، وی فهمید که وقتی خدا اراده کند یا وقتی اراده فراتر باشد میتواند اراده فروتر را در هم بشکند که اسمش تقدیر و قضا و قدر است. شاخصترین نمونه قضا و قدر در فرهنگ گذشته هدهد بوده که به یادآوردنش مولانا را به حضرت سلیمان وصل میکند. هدهد در گذشته کاشف آب بوده و وقتی حضرت سلیمان قصد سفر داشته محل اتراق را هدهد مشخص میکرده است.
سنگری تشریح کرد: نام ذوالقرنین در سوره کهف قرآن کریم مطرح شده و برخی گفتهاند «قرن» به معنای عمر است و این عنوان به معنای کسی است که دو بار زندگی کرده است. برخی دیگر گفتهاند که به معنای شاخ است یعنی کسی که دارای دو شاخ است و برخی گفتهاند که به معنای قُر و برجستگی یا یک چیز درخشان است. اولین کسی که درباره ذوالقرنین تحقیق مرد ابوالکلام آزاد است که پس از بررسی گفت ذوالقرنین کسی جز کوروش نیست. او فهمید که ذوالقرنین، اسکندر نیست بلکه کوروش است که ۱۵۰۰ سال پیش از ظهور حضرت رسول (ص)، پیغمبر بود.
وی وجه اشتراک ۴ شخصیتی که جهان را به اختیار خود درآوردند را حکومت ۴۰ساله دانست و افزود: شخصیت کوروش و بیانیه حقوق بشر او و سخنان اندکی که از او باقی مانده یک وجه پیامبرانه و چهرهای مشخص از کوروش را نشان میدهد اگرچه در سالهای گذشته خیلی جملات به کوروش نسبت داده شده که اتفاقا از سخنان وی نبوده است.
سنگری همچنین درباره حضرت سلیمان به این نکته اشاره کرد که نام وی در قرآن ۱۷ بار آورده شده و او جهانگیر بوده و مُلک و حکومتی داشته است.
وی ادامه داد: حضرت سلیمان ۱۰ ویژگی دارد که برای فهمیدن ادبیات فارسی دانست آن لازم است. اول آنکه حضرت سلیمان وراثت داود داشت و آن ملک جهان بود که از حضرت داود به حضرت سلیمان رسید. دوم آنکه زبان موجودات را میدانست و با آنها گفتگو میکرد. ماجرای دیگری که برای حضرت سلیمان وجود دارد و در اشعار شاعرانی چون حافظ هم دیده میشود ماجرای جسد بر تخت سلیمان است که برخی این جسد را نشستن دیو بر تخت حضرت سلیمان تعبیر کردهاند که سوژه خوبی هم برای ادبیات ما شده است. گفته میشود که سلیمان در زمان بلند شدن از روی تخت برای قضای حاجت، خاتم سلیمانی یا همان انگشتر خود را به خادم خود میسپرده اما یکبار دیو یا جنی بزرگ برای گرفتن انگشتر حاضر میشود و بعد از گرفتن انگشتر، آن را در دست میکند و روی تخت مینشیند و افراد را جذب میکند تا اینکه انگشتر مجددا به حضرت سلیمان باز میگردد. مسئله دوم درباره جسدی است که روی تخت سلیمان قرار میگیرد و به مغرور شدن سلیمان اشاره دارد. ویژگی بعدی از حضرت سلیمان عظمت مُلک وی است و اینکه گستره حکومتش همه جا را در بر میگرفت و قدرتی داشت که میتوانست با استفاده از باد به تمام سرزمین خود رود. نکته دیگر که در قرآن مطرح شده داوری حضرت سلیمان است که در اشعار و ادبیات ما فراوان بکار گرفته شده است. نکته دیگر ورود به سرزمین مورچگان و وادی نمل است که نماد فعالیت است و هیچگاه خسته نمیشوند. قرآن مسئله ورود حضرت سلیمان به سرزمین مورچگان را اینگونه بیان کرده که وقتی حضرت سلیمان به محل مورچگان رسید یک مورچه مونث خطاب به مورچهها گفت که به لانههایتان روید که سلیمان و سپاهش شما را له نکنند. حضرت سلیمان لبخند زد و در ادامه بلند خندید و گفت خداوندا از تو سپاسگزارم برای نعمتی که دادی و من صدای مورچه را شنیدم و سپاهم را جهت میدهم تا مورچهها را له نکنند. مسئله دیگر که باید درباره حضرت سلیمان دانست مسئله هدهد و حضرت سلیمان است.
در ادامه کلاس مثنویخوانی ابیاتی از مثنوی مولانا خواند شد.
در این بخش داستان به پیشگاه حضرت سلیمان رفتن پرندگان مطرح شد و سنگری به صحبت برادرانه حضرت سلیمان با پرندگان اشاره کرد و افزود: زبانها ما را به یگانگی میرسانند و اینکه همدلی و یگانگی است که اهمیت دارد. ممکن است در جمع نامحرمان باشیم و با وجود حضور در جمع حس تنهایی داشته باشیم در حالیکه با همدلی به یگانگی میرسیم.
وی همچنین با اشاره به توانایی و تسلط مولانا بر زبان یونانی، هندی، ترکی و عربی بر اساس غزلهایی که از او برجای مانده تاکید کرد: زبان محرم بودن انسانها غیر از زبان معمولی است و ممکن است حتی واژه نداشته باشد.
نظر شما