«در آغوش درخت» اولین فیلم بلند بابک خواجهپاشا، محصول ۱۴۰۱ که به تازگی به اکران عمومی رسیده است. یکی از عجایب سینمای ایران این است که فیلم دوم یک فیلمساز زودتر از فیلم اولش رنگ پرده نقرهای را ببیند! کما اینکه اکران «آبی روشن» (محصول ۱۴۰۲) دومین فیلم بلند خواجهپاشا تازه در تهران تمام شده است و در شهرستانها ادامه دارد. بابک خواجهپاشا فیلمسازی است که سابقه کارگردانی، بازیگری و تهیهکنندگی در تلویزیون استان آذربایجان غربی را داشته و سپس وارد سینمای حرفهای شده است.
در فیلمهای او نوعی دغدغهمندی نسبت به مسائل اجتماعی و نقش خانواده در جامعه دیده میشود. «در آغوش درخت» به عنوان اولین تجربه او در سینمای بلند داستانی فیلمی است در تقدیر از زندگی خانوادگی.
یکی از مشکلات سینمای ایران مرکزگرایی افراطی است و جمعکردن بیشتر امکانات در تهران؛ حال آنکه در شهرستانها ظرفیتها و قابلیتهای بسیاری برای رشد سینمای بومی و ملی وجود دارد. بابک خواجهپاشا با همین یکی دو فیلم بلندی که ساخته است، نشان میدهد اعتمادکردن به استعدادهای حاضر در شهرستانها و بردن دوربین به استانهای دیگر میتواند یکی از راههای خروج سینمای ایران از بنبست باشد.
خواجه پاشا در سال ۱۳۸۵ فیلم «بهانهای برای بودن» را برای صداوسیمای مرکز آذربایجان غربی ساخت. پس از آن تا سال ۱۴۰۱ چهار فیلم دیگر نیز با این مرکز کار کرد. او در فیلمهای مانند اوجاداغلار، ترشا شیرین، سنه خاطیر، قوناخلیق و جهیزیه در مقام نویسنده و کارگردان و گاهی هم تهیهکننده و بازیگر تجربهاندوزی کرد. خواجهپاشا در سال ۱۳۹۳ دستیاری مجید مجیدی در پروژه سنگین و پرهزینه «محمد (ص)» را نیز تجربه کرد. پس از آن در فیلمهای «قصر شیرین» (رضا میرکریمی) و «خورشید» (مجید مجیدی) به ایفای نقش پرداخت.
پس از این تجربیات با همکاری کانون پرورش فکری کودکان و سازمان سینمایی سوره پروژه «در آغوش درخت» را به عنوان اولین فیلم بلند خود به سرانجام میرساند. فیلم به تهیهکنندگی محمدرضا مصباح و سجاد نصراللهینسب در چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر بسیار مورد تشویق قرار میگیرد و برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه میشود. دیپلم افتخار بهترین کارگردانی فیلم اول نیز در همین دوره نصیب خواجه پاشا میشود.
داستان از چه قرار است؟
ماجرا اینجاست که «فرید» (جواد قامتی) و «کیمیا» (مارال بنی آدم) زوجی هستند که با دو پسرشان در ارومیه زندگی و یک مزرعه پرورش ماهی و مزرعه گل و گیاه و و تولید عرقیجات سنتی را اداره میکنند. آنها پس از ۱۲ سال زندگی مشترک در آستانه جدایی توافقی هستند. مشکل اصلی آنها افسردگی «کیمیا» ست. زن دچار فوبیای فاصله شده و نمیتواند زیاد از شهر دور شود. مشاور خانواده به آنها توصیه میکند بچههایشان را به تدریج از هم جدا کنند، چون قرار است هرکدامشان یکی از پسرها را نگه دارند.
بچهها بسیار به هم وابسته هستند و به نظر میرسد جداکردن آنان از هم چالش بزرگی برای پدر و مادرشان باشد. بچهها مدام در حال بازی در مزرعه و حوضچههای ماهی و باغتوت و... هستند. در عین حال، خطراتی نیز آنها را تهدید میکند؛ پسر کوچک یکبار در حوضچه پرورش ماهی میافتد و نزدیک است غرق شود. یک روز بچههای برای بازی لب رودخانه میروند و ناپدید میشوند. «فرید» و «کیمیا» به کمک اهالی روستا همه جا را به دنبال بچهها میگردند. آنها از شهر خارج میشوند و «کیمیا» راز فوبیای خود را پیش «فرید» فاش میکند.
فیلمی در ستایش خانواده
«در آغوش درخت» از آن دست فیلمهایی است که از ابتدا به منظور تلنگرزدن به تماشاگر ساخته میشود. پایان خوش فیلم البته قابل حدس زدن است، اما شاید مهم نباشد. در جهانی که برخی از محصولات هالیوود و سریالهای ترکیهای از مرگ خانواده حرف میزنند، «در آغوش درخت» میخواهد یکبار دیگر بر اهمیت حفظ خانواده تأکید کند. فیلم با محور قراردادن بچههایی شیرین و دوست داشتنی از بزرگترها میخواهد بچهها را نادیده نگیرند. «فرید» و «کیمیا» ظاهراً فقط به جدایی خود فکر کردهاند و هیچ آمادگی برای توجیه این مسئله برای بچهها ندارند.
گمشدن بچهها ناگهان آنها را با شوک فقدان بچهها برای همیشه مواجه میسازد. معمولاً قدر آدمها را وقتی میدانیم که دیگر در کنارمان نباشند. خانواده نیز چنین چیزی است تا وقتی در کانون گرم خانواده هستیم گرمای صمیمیت آن را حس نمیکنیم و قدر نمیدانیم. قابهای زیبا و چشمنواز فیلم از طبیعت بکر و سرسبز اطراف ارومیه گویی استعارهای هستند برای صفا، صمیمت و زلالی نهاد خانواده. در یکی از سکانسها وقتی پسر کوچک میفهمد قرار است او را از برادرش جدا کنند با همان زبان بچگانه میگوید «من بدون تو میمیرم!»
بازیگران کودک این فیلم جلوی دوربین خوب ظاهر شدهاند و چیزی از بزرگترها کم ندارند. مارال بنیآدم در نقش زنی که گرفتار ترسی درونی و افسردگی ناشی از آن است، سیمایی باورپذیر ارائه میکند. در آخر باید گفت «در آغوش درخت» فیلمی است درباره اهمیت حفظ صمیمیت روابط در خانواده و برای خانوادهها که با خیال راحت بچههایشان را با خود به سینما ببرند.
مشارکت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در تولید این فیلم خاطره سالهای دور و «فیلمهای کانونی» دهه ۶۰ و نیمه دهه ۷۰ را یادآور میشود. شاید بتوان امیدوار بود موفقیت این فیلم باعث شود فیلمهای ویژه کودکان و نوجوانان نیز دوباره جایگاه خود را در سینمای ایران پیدا کنند.
نظر شما