از موسیقی بعد از انقلاب اسلامی و دیدگاههای آن در سالهای اخیر بگویید.
موسیقی بعد از انقلاب اسلامی با ممنوعیت چند ساله روزگار سختی را طی کرد که هدف از آن تعیین وکاربرد ارزشهای اسلامی بود و مومنانهترین احساسات اعتراضی در تقابل با موسیقیهای کافه وکابارهای و فیلم فارسی و پاپ را بر میتاباند. این موسیقیهای تفننی در بین لایههای پایین و متوسط اجتماعی مخاطبان خود را از دهه چهل داشت، در حالیکه به سبب شمول ممنوعیت، سایر سطوح موسیقی اعم از سنتی یا به اصطلاح اصیل و نیز کلاسیک جهانی و به طورکلی موسیقیهای فاخر را که از سرمایههای فرهنگیاند یعنی خشک و تر را در برگرفت. در شرایط جنگی و ناسامانی بسیاری از حوزههای فرهنگی و هنری که ساختارهای آن با تعاریف اسلامی در حال تشکیل بود و نیز از سختگیرانهترین تا مسامحهآمیزترین رفتارها و عملکردهای مسئولان فرهنگی را شامل میشد، با آزادیمشروط و نسبی موسیقی که نخست با کارکردهای حماسی و برانگیزنده در دفاع مقدس شروع شد، موج جدیدی از فعالیتهای موسیقی سنتی را ایجاد کرد که از دهه شصت در خانه استادان و محافل زیرزمینی موسیقی شکل گرفته بود. خود من پرورشیافته همین محافل و استادان قدیمی در آن دوران هستم.
حمایت نهادهای فرهنگی و دولتی با تلاش هنرمندان حوزه موسیقی و فعالان هنری نخست در برگزاری جشنهای دهه فجر و سایر مناسبتهای مذهبی و ملی، علاوه بر موسیقی سنتی ایران، پای موسیقی نواحی را هم به جشنوارهها بازکرد و با بازگشایی گروههای موسیقی دانشگاهها و سپس موسسات آزاد موسیقی، جوششی جدید در جامعه موسیقی بوجود آمد. یکی از نخستین جشنوارههای مستقل موسیقی نواحی را حوزه هنری با نام موسیقی حماسی ایران به دبیری «محمدرضا درویشی» و مدیریت اجرایی «جهانگیر نصراشرفی» درسال ۱۳۷۶ برگزار کرد. این جشنواره یک نقطه عطف و تاثیرگذار بود که جامعه را با هنر استادترین استادان و اصیلترین و هنریترین موسیقیهای نواحی ایران آشنا کرد و در آن دوره، مدیر موسیقی حوزه هنری، «رضا مهدوی» در برگزاری این نوع جشنوارهها و حمایت از آثار فاخر نقش بسزایی داشت و علاوه بر اینها حمایت و ترغیب پژوهشهای موسیقی بود که من در آن دوره توانستم به ثبت و گردآوری موسیقی ایل بختیاری بپردازم که حوزه هنری آن را منتشرکرد و نیز با تلاش پژوهشگر و گردآورنده ارزندهمان، «هوشنگ جاوید» جشنوارههای بسیاری حتی تا برگزاری موسیقی نواحی بانوان پیش رفت و بهترین و اصیلترین نواهای فاخر سرزمین ایران طنینافکن شد.
جشنوارههای دیگری با موضوعات ملی و مذهبی و غیره از سوی انجمن موسیقی و بخش موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در تهران و سایر شهرستانها و سپس شهرداریها نیز برگزار شد. این جشنوارهها که بیشتر برآمده از پیشنهادات و پژوهشها و رایزنیهای با جامعه موسیقی بود و در دهههای فجر نیز محل اجرا مییافت، به مدیریت و ترغیب مشتاقانه علی مرادخانی، از تاثیرگذارترین مدیران دولتی برگزار شد و جشنوارههای تکرارنشدنی در آن دوران راه را برای تشویق هنرمندان شهری و روستایی فراهم آورد. موسیقی بانوان را وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در جنب روزهای فجر برگزار کرد که بعدها بطور مستقل نیز اجرا شد و دبیری نخستین جشنواره سراسری بانوان را از طرف شهرداری و فرهنگسرای ارسباران من انجام دادم و پس از سالها در دهه فجر اخیر بانوان دوباره به فعالیت مستقل پرداختند. من دلم واقعا برای آن اجراهای باشکوه و شنیدن عمیقترین و زیباترین موسیقیها از آن استادان بیبدیل تنگ میشود.
این جشنوارهها بسیاری از روخاکیهایی را که کمتر از ذخایر زیرخاکی نبودند به ایرانیان و حتی جشنوارههای خارج از ایران شناساند. ما پژوهشگران نیز که مهمترین وظیفه خود را ثبت و گردآوری این میراث زنده فرهنگی قرارداده بودیم، مجدانه از تمامی این فعالیتها و تلاشها در راستای حفظ و اشاعه اصالتهای موسیقایی و فرهنگی حمایت کردیم و با موسیقیدانان همراه شدیم. در بخش سنتی نیز با برگزاری کنسرتهای نخبگان و یا شرکت در جشنوارههای مختلف ایرانی و خارجی شاهد اجراهای به یاد ماندنی بودیم و در زمینه موسیقی کلاسیک و ارکسترال نیز که به مرور سر و سامانی گرفته و گسترش یافته بود،کنسرتهای ارزندهای حتی با شرکت نوازندگان اروپایی برگزار شد.
در سالهای اخیر نیز گوی سبقت را موسیقی پاپ و تلفیقی برده است هرچند آنها نیز جایگاه و طرفداران خاص خود را دارند ولی موسیقی پاپ باری به هرجهت شده و از ارکان اساسی و اصیل خود دور شده و گویا از سالیان قبل که مطرود مانده بود، به نوعی انتقام میگیرد و ما کمتر شاهد اجراهای اصیل گذشته در بسیاری از انواع موسیقی هستیم و از خود میپرسیم، بالاخره تکلیف ما با آینده موسیقیها چیست؟ با این وضعیت اقتصادی موسیقی هم فقط به یک عده لاکچری و ثروتمند تعلق دارد؟ پس مردمی که میخواهند موسیقی اصیل سنتی یا کلاسیک یا عامیانه خود را بشنوند با این بلیطهای گران چه کنند؟ وقتی مخاطب نباشد اجراکننده برای دیوار اجرا کند؟ همه شرایط دست در دست یکدیگر یک ناامیدی و افسردگی عمومی نه فقط در موسیقی بلکه سایر هنرها پدید آورده است و چه بسا با بررسی نتایج تجربیات گذشته، بتوان به تاثیرات و معایب و آسیبهایی که در سالهای اخیر بر موسیقی وارد شده و به یک سردرگمی دچار کرده، بپردازیم که البته این خود موضوع پژوهش مفصلی است که در اینجا مجال پرداختن بدان نیست.
پژوهش موسیقی درآن سالها چه شرایطی داشت و وضعیت پژوهشگران را چگونه ارزیابی میکنید؟
برگزاری جشنوارههای موسیقی که بیشتر حاصل پژوهشهای میدانی و یا مناسبهای مذهبی و نیازهای هنری بود، با تلاش پژوهشگران اندکی که به ثبت وگردآوری میراث موسیقایی آغاز کرده بودند به ایجاد روحیه رقابتی و پرجنب و جوش و ترغیب موسیقیهای سنتی و نواحی منجر شد. کودکان به سرعت مراحل یادگیری موسیقی را طی میکردند تا در جشنوارهای دیده شوند.
یاران پژوهش بخوبی میدانستند که وظیفه عاجل ما پژوهشگران نخست ثبت نغمات و فرهنگ موسیقایی نواحی بود، قبل از اینکه بزرگترین و اصیلترین استادان و اجراها را از دست بدهیم و با بضاعت اندکی که داشتیم به طور شخصی یا با حمایتهای گاهگاهی در سطح معرفینامه یا طرحهایی با بودجههای ناچیز، مجدانه به سفر و ثبت موسیقیها پرداختیم و هر یک در یکی از شاخههای پژوهش موسیقی نواحی متمرکز شدیم بدون اینکه آنها را از قبل تعیین کرده باشیم و نوعی خودبخودی هرکس به پژوهش گوشهای از این میراث شنیداری پرداختیم. شرایط بسیار دشواری بود و خود من که از اوایل دهه شصت، از نخستین پژوهشگرانی بودم که به طور مستقل و با هزینه شخصی پژوهشهای میدانی ثبت وگردآوری موسیقیهای سرنا و دهل و جشنی و حرکتی ایران را با یک دوربین ساده و ضبط صوت خبرنگاری از شهر تربتجام که در واقع موطن هنری من بشمار میآید، شروع کردم و پس از خرید یک دت ضبطهای پورفشنال میدانی را پیش بردم و امروزه که سرنا و دهل و موسیقی جشنی همه ایران را به پایان بردم و بخش نوشتاری را آغاز کردم با خود میگویم که این سنگینی را تا به کی میتوانم بر دوش بکشم و آیا زندگی این اجازه را به من میدهد که این پژوهش را به اتمام رسانم و ثمره آن را ببینم و دقایقی از سرانجام کار شاد شوم؟ و از مرگ تنها به این خاطر میترسم که نتوانم تا آخرخط این ماجرایی که جوانی و همه زندگی خود را برآن گذاشتهام، به پایان برم. این فقط حکایت من نیست مثالی است از زندگی سایر پژوهشگران بسیار اندک که همین عذاب الیم را تجربه کرده و تنها گناهشان عاشقی بر زیباییهای عالم است که آن را از دریچه موسیقی ادراک کردهاند. آنها اگر در اتاقهای تنهایی خود بمیرند شاید تا روزها کسی از نبود آنها با خبر نشود. من روزهای پیری را با ایجاد یک بیمه و حقوق بازنشستگی از تدریس در دانشگاه تضمین کردم، سایرین چطور؟ همیشه به زندگی آنان نیز میاندیشم و میهراسم از این همه غربت. ما پژوهشهای گسترده و ارزنده خود را با دست خالی شروع کردیم و وقتی امروزه به نتایج کار مینگریم از خود میپرسیم در کجای عالم، دایرهالمعارف را یک نفر مینویسد؟ مگر باورکردنی است و کار آسانی است که هم سفر میدانی وگردآوری و بررسی و طبقهبندی و تحلیل و آنالیز و نتیجهگیری را افراد با ایثار زندگی شخصی و محنت زمانه به انجام برسانند. درحالی که باید یک سازمان و گروهی از متخصصان با حمایتهای مالی و دولتی به تهیه و تدوین آثار فرهنگی در سطح ملی بپردازند.
ما پژوهشگران واقعا همه زندگی خود را گذاشتهایم و عشق به تدوین میراث فرهنگی برای یادآوری و تذکار حقیقت و ماندگاری زیباییهای بینظیر فرهنگی برای نسل آینده بوده است که بهای سنگینی معنوی و مادی بسیاری برای آن پرداختهایم. نهادهای فرهنگی میتوانند با اختصاص بودجه کارهای پژوهشی را دوباره رنگی ببخشند و جشنوارههای پژوهشی را راهاندازی کنند. مساله دیگرتبعیضهایی است که در برخی نهادها دیده میشود برای مثال پژوهشگران نمیتوانند درجه هنری بگیرند ولی به یک پژوهشگر درجه هنری میدهند به دیگری نمیدهند چون موسیقیدان نیست. من هنوز درجه هنری ندارم درحالی که هم موسیقیدان هستم و هم پژوهشگر، ولی بیشترین فعالیت من در بخش پژوهش بوده و تدریس تا اجرا هر چند تعدادی اجرا هم در کشور داشتهام. اگر من از جای دیگری بیمه نبودم حال باید برای اثبات فعالیتم در موسیقی چقدر تلاش میکردم بنابراین بسیاری کمبودها داریم که باید همه آنها برطرف شود.
شما به عنوان مدرس موسیقی در دانشگاهها مشغول بودید، وضعیت آکادمیک موسیقی و غیرآن را چگونه ارزیابی میکنید؟
وضعیت دانشکدههای موسیقی پس از بازگشایی مجدد دانشگاهها نیز چندان مساعد نبود. واحدهای موسیقی که از قبل از انقلاب تصویب شده بود و ادامه یافت شامل بخشهای نظری موسیقی اعم از ایرانی و موسیقی غربی و ریتمشناسی و آشنایی با موسیقی نواحی یا بومی ایران و موسیقیهای ملل شرق که دانشجویان به همراه دروس سازسنتی خود میآموختند. این دروس به طور عمومی دانشجویان را با مقدمات موسیقی در ایران و تاریخ و ریشههای آن آشنا میکرد و دروس عملی هم که با جدیت پیگیری و تمرین میشد و یک رساله کارشناسی نیز در پایان کار هر دانشجو باید ارایه میداد. من که از اواسط دهه هفتاد دروس آشنایی با موسیقی قدیم ایران و موسیقی بومی و شرق و رسالات کهن موسیقی را در دو دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و دانشگاه هنر تدریس میکردم و سپس در تاسیس گروه موسیقی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مرکز و گروه موسیقی سوره و موسسه «خوش نهاد پیمان» که بعدها شد کنسرواتوار تهران کوشیدم و از همان ابتدا برای بازگشایی بخشهای موسیقی کلاسیک که از سرمایههای ملی ما بشمار میآیند تلاش میکردم که بر این باور بودم که انواع موسیقی وقتی سر جای خود تعریف شود و ارزشهای اصیل خود را حفظ کند باید باشد و حمایت شود و آیا به این فکر کردیم که چه بر سر یک رهبر ارکستر آمد و نوازنده ارکستر سمفونی یا ملی و غیره در آن سالها نان خود را چگونه بدست آورد؟ امروزه که به خیل نوازندگان موسیقی سنتی و نیز جوانانی که موسیقی کلاسیک را آموختهاند، مینگرم خرسندم که دارای این نوازندگان و موسیقیدانان برجسته و ارکسترهای جوان و ورزیده هستیم که در بسیاری از همین دانشکدههای موسیقی تربیت یافتهاند. البته یک اشکال بزرگ در واحدهای درسی پیش آمد و آن برداشتن بسیاری از واحدهایی بود که دانشجویان را با موسیقی و فرهنگ موسیقایی گذشته ما آشنا میکرد مثل رسالات کهن و آشنایی با موسیقیهای قدیم ایران که در دانشگاه تهران استاد بینش تدریس میکردند و پس از ایشان من به تدریس این دروس پرداختم. حذف این دروس نخست از دانشگاه هنر در کرج به مدیریت «شریف لطفی» اتفاق افتاد و حتی «هوشنگ کامگار» نیز با این اقدامات موافق نبود که ارتباط دانشجویان را با میراث نظری موسیقایی خود گسسته میکرد و مسایل دیگر که باعث شد هر دو از تدریس در دانشگاه کناره گرفتیم. پس از دهه ۹۰ رشته اتنوموزیکولوژی یا موسیقی تطبیقی اقوام یا موسیقی قومی با تلاش برخی از استادان نظیر «دکتر محسن حجاریان» تاسیس شد و مقاطع ارشد و دکتری نیز در این رشته و پژوهش موسیقی پدید آمد که دانشجویان را به سوی پژوهشهای نواحی و سایر موسیقیهای مختلف ایران سوق داد. برخی از فارغالتحصیلان رشته موسیقی نیز عازم خارج کشور شدند و یا با مدارج ارشد و دکتری برگشتند و در دانشگاهها و موسسات مشغول بکار شدند و یا در خارج کشور به فعالیت خود ادامه دادند. پژوهشهای دانشگاهی هم درحد رسالات و مقالات بیشتر کتابخانهای خلاصه شد هرچند در سالهای اخیر شاهد کارهای میدانی نیز هستیم که درآغاز راه است و این را باید ذکر کنم که بقدری موسیقیهای ایران غنی است که دهها و صدها رساله دکتری میتوان بر آن نوشت و نباید این میراث فرهنگی را دست کم بگیریم.
موسیقیهای ملل مسلمان و همسایه ایران را در ایران چگونه بررسی میکنید؟
آشنایی نظری ما با موسیقی ملل با آثار پژوهشگران اندک قبل از انقلاب نظیر تحقیقات مسعودیه خلاصه میشود. بعد از انقلاب نخستین پژوهش میدانی از موسیقی مقامات همسایگان مسلمان دور و نزدیک ایران را من از سال ۱۹۹۷ تا ۱۹۹۹ با سفر به کشور تاجیکستان و ازبکستان و سایر کشورهای آسیای میانه برای پژوهش موسیقی مقامات و نواحی و پیدا کردن وجوه مشترک موسیقی جشنی در ایران فرهنگی آغازکردم. شرایط جنگ داخلی در این کشور وکشمکشهای پس از استقلال در جمهوریها، وضعیت پژوهش را دوچندان مشکلتر میکرد، آنهم برای یک زن و با دست خالی و بدون حمایت. نتیجه آن که پژوهش برتر سال ۱۳۷۸ برای شناساندن موسیقی شش مقام و سایر موسیقیهای ماوراءالنهر نصیب من شد. بماند که جایزه من را هم کسی دزدید و فقط یک لوح، برایم به یادگار ماند. من برای پاسخ دادن به بسیاری از سوالات خود درباره وضعیت موسیقی ایران فرهنگی راهی آن سفر مخاطرهآمیز شدم و اگر حمایتی داشتم، الان پژوهشی از موسیقی کشورهای ترکیه، جمهوری آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، ترکمنستان و اویغورهای مقام خوان شمال چین را نیز به انجام میرساندم که دیگر در حد آرزو میماند برای آیندگان.
آیا تحقق این راهکارها منوط به همافزایی نهادها و ارگانهای متولی فرهنگ و هنراست؟
واضح است تصمیماتی که نهادها و دانشگاهها و دستاندرکاران فرهنگی میگیرند، چگونه به آهستگی تاثیر خود را بر بدنه فرهنگی جامعه میگذارد و اگر محافظت و مراقبت نکنیم، ناگهان آن اتفاق میافتد که نباید بیفتد و از آن طرف بام در میافتیم و پرتگاههای ابتذال آشکار و پنهان هم فراوان است و عوامل و شرایط بسیاری موجبات آن را فراهم میآورد.
وظیفه نهادهای فرهنگی فقط صدور مجوز نیست آن هم برای آثاری خاص، بلکه حمایت از آثار ارزشمند و دارای اصالتهای هنری در همه شاخههای هنری است. تعیین ارزشها را باید به متخصصان موسیقی سنتی، نواحی، کلاسیک، تلفیقی و آمیخته، مدرن، پاپ، رپ و مذهبی بسپاریم تا به نقد و بررسی انواع موسیقی بپردازند و آثار هنری را از غیر آن تشخیص دهند. برای مثال آموزشهای من در موسیقی و ادبیات فارسی شامل اصیلترین مکاتب و استادان قدیمی وفادار به سبکهای قدیم و بسیار سختگیرانه بوده است. اما اندیشه من در حد سنت باقی نمانده است و به تعالی موسیقی همواره میاندیشم و علاوه بر آموزشهای سنتی آشنایی با موسیقی کلاسیک و مدرن غربی من را با جهان گسترده موسیقی مرتبط کرد و به ضرورت در بخش پژوهش موسیقیهای جشنی و حرکتی و حرکات آئینی نواحی که بخشی نیز با هنر نمایش مرتبط است، متمرکز شدم. میتوانستم در بخش اجرایی زنان بسیار فعالیت کنم ولی دیدم پژوهشهای میدانی به زنان نیز نیازمند است و در بسیاری از محافل و مجالس زنانه، مردان پژوهشگر نمیتوانند ورود کنند ولی با این وجود نتوانستم موسیقیهای لالایی و کار و مختص بانوان را که آرزوی دیرینه من است، ثبت کنم که واقعا به تنهایی دیگرشدنی نیست.
این را فراموش نمیکنم که مهمترین آموزههای اخلاق هنری استادانم مرافقت، شفقت، احترام متقابل و درک جایگاه سایر انواع موسیقی و هنرمندان است که به اندازه کافی برای همه در جهان جا هست و کسی هم نمیتواند جای دیگری را بگیرد و ما هرچه میکاریم، درو میکنیم. موسیقی هم سلیقهای است، هرکس از نوعی از موسیقی لذت میبرد از عامیانهترین موسیقیها تا فاخرترین آنها مخاطب دارد اما یکی از وظایف نهادهای فرهنگی، حفظ میراث فرهنگی است. موسیقی سنتی و کسانی که حافظ این نوع موسیقی هستند، سفیران و رسولان فرهنگی بشمار میروند که باید از آنها حمایت کرد؛ از یک هنرجو تا میدانداران عرصه موسیقی سنتی ایران که همگی سرمایههای گرانبهای فرهنگی هستند.
پژوهش روحیه ساختن را تقویت میکند و هنرمندان اهل ایجاد زیبایی و عشق و محبت هستند. آنها از تخریب دور هستند. برای برآوردن تمامی این انتظارات البته مدیران فرهنگی بخصوص در بخش موسیقی باید با دقت انتخاب شوند و آنها هستند که برای کمک به هدایت فرهنگ و هنر درایت لازم را دارا باشند. از این رو تمام نهادهای فرهنگی اعم از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و حوزه هنری و دیگر نهادهای موسیقی باید با همدلی و همراهی و محبت و توجه به همگان راه رشد و تعالی موسیقی را هموار کنند.
نظر شما