به گزارش روابط عمومی حوزه هنری، در سوگواره عاشورایی «رستخیز عام» پویشی با عنوان روایت «رستخیر عام» برگزار میشود که تا آخرین شب برگزاری این سوگواره عاشورایی ادامه دارد و این امکان را به بازدیدکنندگان میدهد که بتوانند بدون محدودیت سنی و کمی آثار، روایتی جذاب و خواندنی از این رویداد هنرمندانه داشته باشند.
از بین روایتهای ارسال شده از شب اول برگزاری سوگواره «رستخیز عام»، روایتهای هادی جوانمرد و کسرا فرحبخش برگزیده شدند.
دو اثر برگزیده دو اثر برگزیده از روایت نخستین شب برگزاری «رستخیز عام» را با هم میخوانیم:
این رستخیز خاص، هادی جوانمرد
۷ مرداد ۱۴۰۲، سه شنبه ساعت ۸ صبح توفیق شد برای یک کار اداری اولین بار پای در حیاط حوزه هنری نهادم. نخستین صدایی که به گوشم رسید صوت قرائت زیارت عاشورا بود! کارم که تمام شد، چرخی در حیاط باصفای حوزه هنری زدم و رفتم! از آن رفتنهایی که خیال اینکه چیزی را جا گذاشتهای ذهنت را آشوب و مشوش میکند.
دو سه روز را با همین حال و شوق اینکه بازهم به آنجا بروم، گذراندم تا اینکه مطلع شدم رویداد «رستخیزعام» در حوزه هنری برگزار میشود، رویدادی که کربلا را به تصویر میکشید
لحظه شماری میکردم برای رفتن و دیدن روایت عشق و شور و شعور!
نمیدانم چه شد، همه چیز یک باره و سریع اتفاق افتاد بعد از روزهای تاریک و سختی که گذراندم و به قول امروزیها، جفت شش آوردم،حقا که نیاز داشتم به یک تلنگر اساسی، من کجا، حوزه هنری و رستخیز عام کجا!
خلاصه جمعه شب ۲۰ مرداد ماه، اولین شب رستخیز عام به حوزه هنری آمدم از بدو ورودم حس و حال خوش و آرامی وجودم را تسخیر کرد، یدرک و لا یوصف!
آشنا بود برایم، میشناختمش، حسم را میگویم، آخر من این حال را قبلا هم درک کرده بودم، کجا؟!
معراج شهدای اهواز، راهیان نور، شلمچه و...
در حیاط حوزه قدم میزدم، محو و غرق در فضا شده بودم، رواق آیینه، بخش تعزیه، نمایشگاه ادوات تعزیه، نواهای عاشورایی، جملگی کربلا را، عاشورا را، گودال را، رقص در خون را، تداعی میکرد.
اصلا بگذار اینگونه بنویسم: رستخیز عام را به شهری میانگارم
که تمام کوچههایش، کوچه بنی هاشم
تمام رودهایش، علقمه
تمام خیابانهایش، بین الحرمین
تمام روزهایش، عاشورا
تمام آزادمردانش، حر
تمام راویانش، آوینی
و تمام شهدایش، حاج قاسم
آری! ایران حرم است
و ما ملت امام حسینیم را در رستخیز عام به نظاره ایستادم.
دخترکان و پسرکان را دیدم که چه زیبا و لطیف نقاشی میکشیدند و از کربلا میآموختند
در این ساعات شامگاهی مردادماه، نسیمی که میوزید رشته افکار و خیالم را میربود و با خود به کربلا و خیمه گاه میبرد.
و زیر لب این بیت را زمزمه میکردم:
نسیمی جانفزا میآید / بوی کرب و بلا میآید
آنطرفتر به رواق شهادت رسیدم!
رواق عشق، رواق دلدادگی، رواق رفاقت۱۱ ساله من و شهدای گمنام!
همینکه هرجا میروم، راه و مسیرم به شهدای گمنام میرسد،
خوشحالم میکند که هنوز آنقدر بدردنخور و دور انداختنی نشدهام، دلم روشن میشود که هنوزم به من نگاه میکنند، و حواسشان به من هست، اصلا من میگویم همین دو شهید گمنام مرا به اینجا کشاندند، حقا که برای من به شخصه یک رستخیز بود، من اما نامش را میگذارم "رستخیز خاص"
من یادم میمونه، کسرا فرحبخش
در شب اول نمایشگاهی که اسمش «رستخیز عام» بود، من و پدرم برای تماشا رفتیم که من داستان آن را تعریف میکنم.
آن شب، اول از همه ما به دیدن تئاتر «قهرمان کوچک» رفتیم که خیلی جالب بود، یک تیر سه شاخه به گلوی حضرت علی اصغر(ع) خورد و یکدفعه انگار که یک گل پرپر شد؛ گلبرگهای گل مثل قطرههای خون شدند و به آسمان رفتند، این قسمتش برایم خیلی جالب بود و قشنگترین صحنهای بود که من از شهید شدن دیده بودم، من تا حالا در خیلی از کارتونهای تلویزیون و کتابهای داستان، داستان حضرت علی اصغر(ع) را دیدهام اما هیچکدام مثل نمایش «قهرمان کوچک» اینقدر برایم جذاب نبود، مخصوصا اینکه با سایهها، با عروسکهای خوشرنگ، حادثه عاشورا را برای ما تعریف میکرد.
یک چیز دیگر که برایم جالب بود اینکه از زبان یک درخت که یک تکه از آن تیر سه شاخه شده بود، خورشید، باد، خاک و... ماجرای شهادت حضرت علی اصغر
بنابراین گزارش، علاقمندان شرکت در پویش روایت «رستخیز عام» میتوانند روایتهای خود را از حس و حال برنامههای متنوعی که در سوگواره « رستخیزعام» حوزه هنری برگزار میشود، در قالب یک متن حداقل 500 کلمهای به دبیرخانه سوگواره ارسال کنند. روزانه سه روایت برتر با نام روایتگر در سایت حوزه هنری منتشر و هدیهای به رسم یادگارتقدیم خواهد شد. ارسال روایت از طریق پیامرسان «بله» به شماره 09220463818 با نام کاربری @rastakhiz مقدور است.
شرکت در این پویش محدودیت تعداد و محدودیت سنی ندارد و تمامی مهمانان حاضر در این سوگواره می توانند در این پویش شرکت کنند.
انتهای پیام/
نظر شما