۱۴۰۲.۰۲.۲۷

ناهید منصوری، خبرنگار- سن و سال زیادی ندارند و لباس‌های یکدستی که به تن دارد، نشان می‌دهد که همگی دانش آموزان یک مدرسه اند. از ورودی خیابان شریعتی که وارد محوطه می‌شوند، بلند بلند حرف می‌زنند و هیجان در چهره‌شان موج می‌زند. لحظاتی بعد در میان جمعیتی که به سمت ون‌های پارک شده در گوشه محوطه می‌روند محو می‌شوند و صدای بلند خنده‌هایشان هم در همهمه جمعیت گم می‌شود. اینجا محوطه ورودی نمایشگاه بین المللی کتاب است؛ در یک روز نسبتا خنک بهاری و مملو از جمعیتی که برای تماشای نمایشگاه و خرید کتاب به آنجا آمده اند. این گزارش روایت ساعاتی گشت و گذار در نمایشگاه و ملاقات با مراجعان مشتاقی است که برای خرید کتاب به غرفه‌های مهرک و انتشارات سوره مهر حوزه هنری آمده اند.

مقصد؛ نمایشگاه
مقصد همه ون‌های پارک شده در گوشه محوطه یکی است؛ سالن اصلی نمایشگاه. در میانه مسیر، صندلی‌ها و فضاهای تعبیه شده برای استراحت بازدید کنندگان پر از افرادی است که هر کدام پاکت‌ها و کیسه‌هایی رنگارنگ در دست دارند و محتوای آن‌ها هم چیزی جز کتاب نیست.
ساعت از سه بعدازظهر گذشته و هنوز غذافروشی‌ها شلوغ است، انگار انبوه کتاب‌های عرضه شده در نمایشگاه آنقدر هوش و حواس از سر خریداران برده که تا الان گرسنگی‌شان را فراموش کرده‌ بودند. داخل سالن اصلی نمایشگاه اما همچنان شلوغ است. بخش قابل توجهی از مراجعان، دانش آموزان هستند؛ این را می‌شود از روی لباس‌های فرمی که به تن دارند، فهمید. بیشتر دانشجویان و جوانان هم به صورت گروهی به نمایشگاه آمده‌اند و در سالن مصلای بزرگ تهران حال و هوای خاصی حاکم است.
کتاب‌هایی که از همین امشب خوانده می‌شود
فضایی که برای نقاشی کودکان و اجرای نمایش عروسکی تعبیه شده، نخستین محلی است که هنگام ورود به سالن اصلی جلب توجه می‌کند. پله‌ها ما را به شیرین‌ترین و شادترین بخش نمایشگاه می‌برند؛ غرفه کودک و نوجوان. رقص نوارهای رنگی در وزش باد خنک اردیبهشت ماه، عروسک‌ها و بادکنک‌های پیچیده شده روی داربست‌های غرفه‌ها که گویی به تازه واردها خوش آمد می‌گویند، همه و همه باعث شده شد که این بخش از نمایشگاه، حال و هوای دیگری داشته باشد. مادر جوانی که یک فرزند در آغوش دارد و با دست دیگر دست دختر نوجوانش را گرفته و در حال خارج شدن از یکی از غرفه هاست از دخترش قول می‌گیرد که از همین امشب، خواندن کتاب‌ها را شروع کند و برق چشمان دختربچه نشان می‌دهد که حسابی از خریدی که کرده خوشحال است؛ درست مثل تصاویر کارکترهای داستانی که با کلاه‌های رنگی در مقابل غرفه دارند و به ما لبخند می‌زنند. دخترک اما هنوز هم از ماندن در نمایشگاه سیر نشده و می‌خواهد همچنان غرفه‌ها بچرخد.
لوپتو و بچه‌ها
به دنبال غرفه کودک و نوجوان حوزه هنری، وارد یکی از راهروها می‌شویم. تابلوی «مهرک» اولین المانی است که به چشم می‌خورد. بچه‌های قد و نیم قدی که همراه والدینشان به نمایشگاه آمده اند، همه فضای غرفه را قرق کرده اند. در ورودی غرفه مهرک ویترینی طراحی شده که محصولاتی آشنا برای کودکان و نوجوانان ارایه می‌کند. مثل لیوان‌ها و کتاب‌های چسبی «لوپتو». اینجا همه بچه‌ها انیمیشن لوپتو را دیده اند، چرا که به دنبال محصولاتی می‌گردند که تصویر شخصیت‌های این انیمیشن جذاب رویشان چاپ شده است. اما خیلی‌هایشان دست خالی بر می‌گردند. گویا در همان ساعات اولیه، تمامی محصولات جانبی به فروش رفته است.
چاپ قدیمیش ارزونتره!
در میان صدها عنوان کتابی که با موضوع رمان کودک، شعر کودک، نمایشنامه کودک، داستان نوجوان، نمایشنامه نوجوان و… وجود دارد، ردیفی با عنوان «چاپ قدیمیش ارزونتره!» هم به چشم می‌خورد. ایده جالبی که مسئولان غرفه با توجه به شرایط اقتصادی آن را عملی کرده اند. کتاب‌هایی که سال‌ها پیش منتشر شده و ارزانتر بودند را می‌شود در این ردیف پیدا کرد. در میان کتاب‌های این بخش از غرفه مهرک «اسم من چفیه است» نوشته مرتضی سرهنگی نیز به چشم می‌خورد.
نمایشگاهی برای کسانی که آینده را خواندنی می‌دانند
برای دیدن غرفه‌ها و بخش‌های دیگر نمایشگاه باید وارد شبستان شویم، با وجود اینکه روز میانی هفته و غیرتعطیل است، جمعیت حاضر در نمایشگاه قابل تامل است. موج جمعیت، سر و صداها و اشتیاق برای حضور در نمایشگاه این جمله را یادآوری می‌کند که «اینجا نمایشگاهی برای کسانی است که آینده را خواندنی می‌دانند» و با وجود پیشرفت‌های تکنولوژی همچنان از تورق و مطالعه کتاب لذت می‌برند.
نشر آشنا
راهروها و غرفه‌ها را یکی پس از دیگری رد می‌کنیم تا به غرفه انتشارات سوره مهر می‌رسیم. انتشاراتی که با بیش از ۱۳۰ عنوان کتاب جدید در نمایشگاه کتاب تهران برپا شده است. نامش برای کتابخوانان آشناست، با پرس و جویی کوچک به مقصد می‌رسیم. راهرو شلوغ است، شاید حضور و عنایت مقام معظم رهبری که روز گذشته به نمایشگاه کتاب آمده بودند، مزید بر علت شده که برخی‌ها برای آشنایی با آثار جدید نویسندگان به غرفه بیایند. در میان بیش از هزار عنوان کتاب، آثار چندین بار تجدید چاپ شده یا کتاب‌هایی که رهبر انقلاب برایش تقریظ نوشته‌اند، به چشم می‌خورد، هنوز هم پرفروش هستند و هنوز هم بعضی کتابخوانان برای خریدنشان به مسئولان غرفه مراجعه می‌کنند. در میان همهمه و شلوغی می‌شنوم که کسی می‌گوید ««آبنبات نارگیلی» و «دا» را می‌خواهم. » همین جمله نشان می‌دهد که این کتاب‌ها همچنان مورد اقبال‌اند.
توضیحات وسوسه انگیز
برخی که به دنبال تازه‌های انتشارات سوره مهر آمده اند، از مسئولین غرفه سراغ تازه‌های نشر را می‌گیرند. مسئولان حاضر در غرفه با وجود اینکه از صبح پاسخگوی مخاطبان و کتابخوانان زیادی بوده‌اند اما همچنان با روی گشاده از بازدیدکنندگان استقبال می‌کنند، اطلاعاتی هرچند اجمالی می‌دهند و از نویسنده کتاب‌ها می‌گویند. همین توضیحات کافی است برای مشتاق کردن مراجعان. کتاب را در دست می‌گیرند و شروع به خواندن چند صفحه‎ای از آن می‌کنند.
کتاب‌هایی که ذوق نویسندگی را زنده کرد
کمی آنطرف‌تر برخی‌ها هنوز انتظار آمدن نویسنده مدنظرشان می‌کشند. از قبل پرس و جو کرده و باخبر شده‌اند که کدام نویسنده قرار است امروز به نمایشگاه بیاید. سوالاتشان تکراری است اما باز هم مسئولان پرسش‌های آن‌ها را یک به یک جواب می‌دهند. از یکی‌شان می‌شنوم که می‌گوید «قرار است… هم به نمایشگاه بیاید، می‌خواهم بمانم و با او صحبت کنیم، شاید بتواند بگوید از کجا شروع کنیم و. . .» از همین جملات می‌توان فهمید که نمایشگاه و کتاب‌های برخی از نویسندگان ذوق نویسندگی را در خیلی‌ها زنده کرده؛ به طوریکه برای استفاده از تجربیات نویسندگان ساعت‌ها انتظار می‌کشند تا برای دقایقی کوتاه با آن‌ها حرف بزنند و از مراحل داستان‌نویسی بشنوند.
گشت دیگری در محوطه پشت شبستان میزنم؛ اگرچه هنوز از تمام غرفه‌ها و کتاب‌ها دیدن نکرده‌ام اما زمان زیادی تا پایان ساعت نمایشگاه باقی نمانده و باید بازدید از دیگر بخش‌ها را باید به زمان دیگری موکول کرد.
انتهای پیام/

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha