عکس صحنهپردازیشده صرفاً هنر عکاسی نیست. در خودش تئاتر دارد، سینما دارد، نقاشی دارد و... شاید بتوان گفت قدمت این فرم به اندازه قدمت تاریخ عکاسی است.
به گزارش روابط عمومی حوزه هنری به نقل از نشریه دیدینو، متن پیش رو نوشتاری است از سیداحسان باقری، مدیر خانه عکاسان ایران درباره خلق اثر «عصر انتظار» که در ادامه می خوانید؛
عکس صحنهپردازیشده صرفاً هنر عکاسی نیست. در خودش تئاتر دارد، سینما دارد، نقاشی دارد و... شاید بتوان گفت قدمت این فرم به اندازه قدمت تاریخ عکاسی است. از ابتدای تاریخ عکاسی برای برخی عکسها چیدمان صورت میگرفته و کاملاً مستند نبوده است. در فضای هنری عکاسی، تصور غالب این بود که قوت عکس در واقعی و مستند بودن است. اما رفتهرفته تردیدهایی به وجود آمد که عکس اساساً مستند نیست و هر فریم عکس حاصل زاویه نگاه عکاس است؛ به هر حال عکاس با کادر و زاویه نگاهش واقعیت را دستکاری میکند تا فهم مخاطب را به سمت دلخواه خودش سوق دهد. بعد از این حرفها، صداهایی بلند شد که اگر عکس نقطه دید و سلیقه عکاس است، چرا این را صراحتاً نگوییم!؟ از پشت دوربین به جلوی دوربین برویم و صحنه را خودمان خلق کنیم. بنابراین از Make (ساختن) به جای Take (گرفتن) صحبت شد. اینجا به عنوان یک سبک مستقل عکس صحنهپردازیشده به وجود آمد. وسعت فریم در عکس صحنهپردازیشده وسعت تکعکس نیست و اجازه خلق معنایی به اندازه صدها فریم را میدهد.
شهریور ۹۳، در آستانه ورود من به حوزه هنری، عکس عصر انتظار را کار کردم. این عکس از اثر شاخص استاد فرشچیان اقتباس شده است. آن موقع کار خیلی سختتر از الان بود و شروع دشواری بود؛ چون کمتر کاری به این شکل انجام شده بود و کسی حاضر به حمایت نبود. چنین عکسی به لوکیشن مناسب نیاز داشت؛ بنابراین شهرک سینمایی دفاع مقدس را انتخاب کردیم. اقتباس عکس از مینیاتور بسیار دشوار است؛ چون مینیاتور سرشار از ظرافت است و نگارگر با خیالش طرحها را رسم کرده و حد و مرز نداشته، اما انطباق اجزاء عکس با این پیچ و خمهای آزادانۀ قلم بسیار سخت است. به همین دلیل مثلاً در طراحی حالت چادر کار ما دشوار شد. چادر مشکی عادی در عکس اصلاً موج و چین را به خوبی نشان نمیدهد. چند جلسه با خانم شاهحسینی، طراح لباس، صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که پارچه عمامه بگیریم و رنگ کنیم. برای من بسیار مهم بود که افراد جلوی دوربین بازیگر نباشند و حالشان با آن چه در تصویر است منطبق باشد؛ بنابراین از خانواده شهدا درخواست کردیم برای این کار افتخار بدهند و حضور داشته باشند. حتی تأکید داشتیم تابوتها تابوت شهید باشد، که سرهنگ رحیمی و معراج شهدا همکاری کردند و تابوت شهدا در اختیارمان قرار دادند.
۲۳ شهریور رفتیم در محل. برنامه داشتیم که پیش از پایین آمدن آفتاب عکسبرداری انجام شود. اتفاق غیرمترقبهای پیش آمد و برای سه ساعت برق ژنراتور نور قطع شد. در همان گرما و فضای بیابانی منتظر ماندیم. گرما و معطلی و بیآبی همه را بهشدت تشنه کرده بود. حس عاشورایی عجیبی بین بچهها شکل گرفت. در همین حال و هوا زیارت عاشورا خواندیم. تا برق و نور وصل شود، غروب شد و نور افتاد. ناخواسته و خداخواسته، تفاوت کلوین در نور بعد از غروب با نور مصنوعی صحنه، پسزمینه تهرنگ بنفش را به وجود آورد و باعث شد عکس به اثری که از آن اقتباس کرده بودیم نزدیکتر شود.
من تابلوی عصر عاشورا را روی یک طلق کپی کرده بودم و میگذاشتم روی تصویر صحنه تا دقیق مشابه شود. تلاش کردیم شبیهسازی دقیقی انجام دهیم؛ جای تیرها فشنگ، جای کبوترها کبوتر، و به جای مشک چفیه. جای خیمه از چادر رزمندگان استفاده کردیم. تغییراتی هم دادیم؛ مثلاً به جای دختر، یک پسر سرباز گذاشتیم که نمادی از آینده بود. البته نخل کج و ظریف مینیاتور کجا و نخلی که ما جور کرده بودیم کجا! یک جابهجایی هم در همان صحنه انجام شد. خانمی که قرار بود روی تابوتها باشد قدش کوتاهتر بود و یک نفر دیگر از همان جمع که قد بلندتری داشت جایگزین شد.
انعقاد این اثر در حوزه هنری نبود، اما تولدش با ورود من به حوزه هنری همزمان شد و حوزه برای تکمیل و رونمایی از این اثر حمایت کرد. پس از رونمایی هم چالشهایی داشتیم. برخی در همین حوزه هنری میگفتند این اثر توهین به واقعه عاشورا است که شهدای جنگ را با امام حسین (ع) مقایسه کردید! ما گفتیم بله اینها هموزن نیستند؛ اما مگر معتقد نیستیم دفاع مقدس امتداد عاشوراست؟ یا حتی برخی میگفتند این توهین به شهدا است، چون بهجای اسب شهدا قرار داده شده است. ما میگفتیم که اولاً اینها شهدا نیستند و تابوت است؛ ثانیاً این اسب هم دریای معرفت بوده؛ بعد هم اینها هر دو نماد بازماندههای واقعهاند! این بدفهمیها تا مدتی ادامه داشت تا اینکه آقای مومنی شریف، رئیس وقت حوزه هنری، در جلسهای گفتند که من شنیدم حضرت آقا این عکس را تکریم کردند. پس از آن دیگر کسی جلوی ما چیزی نگفت. یکی دو سال بعد هم روی دیوارنگاره میدان حضرت ولیعصر (ع) نمایش داده شد. پوسترش هم با حمایت بسیج شهرداری چاپ شد و در کشور پخش رایگان شد.
من آن زمان خیلی تلاش کردم که به استاد فرشچیان دسترسی پیدا کنم. البته اقتباس در عالم هنر نیاز به اجازه ندارد؛ اما من دوست داشتم احتراماً اجازه بگیرم و برای رونمایی هم از ایشان دعوت کنم. ولی ایشان ایران نبودند و احتمالاً سرشلوغ هم هستند. در عکس صحنهپردازیشده «خرمشهرها» سعید صادقی که عکاس عکس اصلی است، در صحنه روی کامیون نشسته و یک دختربچه هم روی پایش است. بنابراین به خالق اثر اصلی اعتقاد دارم و برایش احترام قائلم. اما در آن کار و آن زمان، بین یک جوان ۳۳ ساله و یک استاد مسلم مینیاتور فاصله زیاد بود. با این حال برای اینکه ببینم این اقتباس موفق بوده است یا نه، عکسم را که به مردم نشان میدادم، حتی به آدم روستایی، به سرعت ارجاع را میگرفت و میگفت اِه! فرشچیان!
برخی در فضای هنری عکاسی میگفتند این اثر هنری است و باید ادیشن داشته باشد تا ارزشمند باشد! مثلاً اگر یک عکس ده ادیشن دارد، روی هر کدام نوشته میشود یکدهم و هر کدامش قیمتی دارد. بر اساس سنت مرسوم هنری، اگر چیزی چاپ شود و به همه داده شود، فاقد ارزش میشود. اما ما میخواستیم این اثر ترویج شود؛ اصلاً این اثر برای رسیدن به دست همه مردم خلق شده بود. هر کسی برای دکور هیئت نیاز به فایلش داشت ما در اختیار میگذاشتیم. حتی یک بار از لبنان ارتباط گرفتند و گفتند ما برای یک مراسم نیاز داریم. در سایت کانون هنر شیعی فایلش قرار گرفت تا همه استفاده کنند. در ماجرای جنگ سوریه هم این عکس مجدداً مورد توجه قرار گرفت و بازخوردهایی از خانوادههای رزمندگان ملیتهای مختلف داشتیم.
ما همچنان از جامعه هنری در عکس «فرصت بحران» یا کارهای دیگر انتقاد میشنویم که چرا کارتان اینقدر پاپیولار (مردمپسند) است! بله اگر بشود مردمی بودن و هنری بودن را کنار هم جمع کرد که حتماً خوب است؛ اما اگر دوراهی باشد انتخاب من روش مردمی است؛ چون هدف خلق این اثر همین است! من افتخارم این است که عکس عصر انتظار در مسجد حوزه هنری نصب است نه در گالریها یا یک راهرو. برای دسترسی به مخاطب، پیش آمده که ما نمایشگاهی را در پاساژ و مجتمع تجاری برگزار کردیم تا کسانی که آن جا حضور دارند استفاده کنند. در فضای مردمی و شهری هم باید کار را بشود نمایش داد. مثلاً کار فرصت بحران را در بیمارستانها نمایش دادیم و در ورودی و لابیها و حتی دسکتاپ مانیتورهای بیمارستانهای دولتی و خصوصی و دانشگاههای علوم پزشکی آورده شد! از پرستاران بازخورد داشتیم که چه حال خوبی پیدا کردند با دیدن این کار. این روش ارائه شاید در فضای هنری رایج نباشد، اما به همان نفس راحت آن پرستار و مخاطب میارزد! بنابراین همواره بیشترین اثرگذاری در هنریترین ارائه نیست، گاهی با نگاه مردمی به هنر از طریق روشهای غیرمرسوم، اثرگذاری بیشتری داریم.
دوراهی اقتصاد هنرمند و ترویج اثر هنری، همان جایی است که نهادهای فرهنگی وظایفشان شروع میشود. اگر این نهادها درست حمایت کنند و چرخه اقتصادی هنر بچرخد، هنرمند به این وسیله مردمی نبودنش را توجیه نمیکند! بنابراین هنر انقلابی و متعهد که حرف مردمی دارد اصلاً نباید آلوده و درگیر اقتصاد شود و این مسئله باید طور دیگری حل شود، نه اینکه شیوه ارائه اثر به اقتصاد هنرمند گره بخورد و خلاف هدف تولیدش عمل شود. چنانکه آوینی میگوید «قصد ما فیلم خوب ساختن و هنرمند شدن و افاضه فیوضات هنرمندانه کردن و عشوه فروختن و بازاریابی و جاهطلبی و شهرتپرستی و ... نیست. در یک جمله، ما از حریم دین دفاع میکنیم و فیلمسازی وسیله کار ماست». بنابراین اگر در این بازی بیفتی که ادیشن محدود بزنی و... دیگر به آن هنر متعهد نمیرسی! اینجا کار نهادهای فرهنگی شروع میشود که نگذارند هنرمند به آن مسیر سوق پیدا کند و خودش را با اینکه چارهای ندارد توجیه کند! کاری کنند که هنرمند بتواند هنرش را مردمی ارائه کند و البته فاخر! همین تابلو در نمازخانه حوزه هنری با جدیدترین تکنولوژی دنیا و کاغذ موزهای و فلکسی و چسب مخصوص کار شده که در هشت سال آخ نگفته! یعنی شیوه ارائه بدیع و فوقالعاده، اما البته مردمی! یک فرهنگ پیمانکاری در نهادها به وجود آمده که تا میگویند مردمی یعنی اسپیس بزنیم و رویش بنر کار کنیم و یک غرفه نخراشیده عَلَم کنیم! مقابلش این را قرار میدهند که اگر کاری شیک است و جنبه هنری دارد مردمی نیست. نه خیر، کاری که پیمانکار موقتاً سر پا میکند و شما رفع تکلیف میکنی مردمی نیست! به من گاهی میگویند که مردم این اثر را نمیفهمند و کار سطح پایینتر بزنیم، این هم اشتباه است. اولاً سواد بصری مردم قابل ارتقا است و این وظیفه ماست. اگر در معرض کار خوب قرارشان بدهیم این اتفاق میافتد. اگر کار نازل بزنیم خودش سلیقه مردم را کاهش میدهد، کاری که در بیلبوردهای شهر تهران اتفاق میافتد. میگویند مردم نمیفهمند. خیر؛ شما کار را بدهید به هنرمند خلاق تا ببینید مردم چطور میفهمند! این تلاش برای افزایش سواد بصری هم کار نهادهای فرهنگی است.
نظر شما