سالن سعدی حوزه هنری اصفهان با برنامه شبهای خاطره «جان ایران» شب گذشته، میزبان خاطرات اسرای آزاد شده حزب کومله، حزب بعث عراق و داعش بود.
به گزارش روابط عمومی حوزه هنری، دومین نشست شبهای خاطره «جان ایران» با موضوع سه روایت از آزادگی، همراه با رونمایی از دو کتاب «بینام و نشان» و «نان سمون و پنیر فرانسوی»، در عمارت سعدی حوزه هنری استان اصفهان با حضور علاقه مندان و آزادگان برگزار شد.
سعید معتمدی، مدیر دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری حوزه هنری استان اصفهان با اشاره به هدف برگزاری نشستهای شب خاطره گفت: ما باید بدانیم برای اینکه کشور عزیزمان حفظ شود، چه اتفاقاتی رخ داده است و به همین دلیل، هر بار به بهانهای، سراغ یک موضوع می رویم. این بار به مناسبت سالروز بازگشت اسرای دفاع مقدس به کشور، به سراغ آزادگان رفتیم و تا سه دوره اسارت و آزادگی رابرایمان روایت کنند.
سیدمهدی عقیلی، نخستین آزاده ای بود که به بیان خاطرات خود از چگونگی اسارت در دست کوموله و فرار و زندگی در اسارت پرداخت.
این آزاده اسیر شده به دست حزب دموکرات کردستان خاطر نشان کرد: پیش از جلسه، با من مصاحبه شد و سؤالی پرسیدند که مرا به فکر فرو برد. سؤال این بود که تلخترین و شیرینترین خاطره شما از اسارت چیست؟ کمی که با خود فکر کردم، به این نتیجه رسیدم که خاطره تلخی از اسارت ندارم، به این دلیل که آن زمان هر کس به جنگ میرفت، به عشق امام و در دفاع از دین و کشور بود و جنگیدن برای خدا خیلی راحت بود.
وی افزود: در گردنه «خان» به اسارت ضدانقلاب درآمدم. در مأموریت آخر، ۱۵ روز در «رُخ» مستقر بودیم. رُخ منطقه ای میان ایرانشهر و سردشت بود بعد از ۱۵ روز که در این منطقه مستقر بودیم، دستور بازگشت دادند که متأسفانه در برگشت، کمین خوردیم و اسیر شدیم.
خسرو نظری، از اسرای دفاع مقدس و راوی کتاب «نان سمون و پنیر فرانسوی» دومین فردی بود که به بیان خاطرات خود از دوران اسارت پرداخت و گفت: تلخترین خاطرهای که از اسارت دارم و هنوز هم وقتی به یاد آن میافتم، گریهام میگیرد، این است که دوستانمان را در حضور ما شکنجه میکردند. شکنجه کردن خودمان قابل تحمل بود، ولی شکنجه کردن دوستان واقعا قابل تحمل نیست.
وی افزود: من جوانی ۱۶ ساله بودم که وارد جنگ شدم و تقریباً ۱۷ سال و نیم داشتم که در عملیات خیبر اسیر شدم.
راوی کتاب «نان سمون و پنیر فرانسوی» درباره وجه تسمیه کتاب، افزود: چند نام پیشنهاد دادم برای کتاب اما در نهایت این نام با ابتکار آقای شاه محمدی نویسنده کتاب انتخاب شد. وجه تسمیه آن نیز آن بود که وقتی ما اسیر شدیم، غروب پنجم اسفند بود. از صبح با عراقیها درگیر بودیم و تا غروب به شدت جنگیدیم. بعد از اسارت، ما را به پادگانی در بصره بردند و ما تا ۲۴ ساعت بعد از اسارت چیزی نخوردیم و قبل از آن هم به هنگام درگیری، جز جیره جنگی، چیزی برای خوردن نداشتیم. به هنگام اسارت نیز همه وسایلمان را از ما گرفته بودند. بعد از ۲۴ ساعت، به ما یک تکه نان سمون که نوعی از آن مانند نان ساندویچی بود و کمی پنیر فرانسوی دادند. این پنیر در یک قوطی فلزی قرار داشت که در آن پلمپ بود و ما با کشیدن آن به کف بتونی آسایشگاه توانستیم در قوطی را به سختی باز کنیم. به همین دلیل، نام کتاب، «نان سمون و پنیر فرانسوی» انتخاب شد.
وی درباره تجربیات خود از دوران اسارت، گفت: این تجربه دو چیز به من یاد داد اول اینکه شرایط همیشه آنگونه که ما میخواهیم و اراده میکنیم، رخ نمیدهد و نسبت به بسیاری از اتفاقات مانند اسارت کنترلی نداریم، ولی این موضوع باعث نمیشود که از آینده ناامید شویم، و دوم آنکه باید با شرایط جدید خود را تطبیق دهیم و محدودیتها را برطرف کنیم. ما در دوران اسارت برای همه چیز، از غذا خوردن تا تجمع بیش از دو نفر محدودیت داشتیم، ولی با این حال توانستیم شرایط را به نفع خودمان تغییر دهیم. بسیاری از افراد را میتوان نام ببرد که در هنگام اسارت سواد خواندن و نوشتن نداشتند، ولی وقتی به ایران برگشتند، به یک زبان خارجی مسلط بودند.
دوران شیرین اسارت
در ادامه، حسینعلی گلی که اسیر تکفیریها بود، به شرح خاطرات خود پرداخت و گفت: سال ۱۳۹۱ و در نیمه ماه مبارک رمضان که مصادف با ولادت امام حسن مجتبی(ع) است، در سوریه اسیر و در روز شهادت ایشان آزاد شدیم که حدود شش ماه طول کشید.
وی افزود: وقتی قرار باشد اتفاقی رخ دهد، هر کاری هم انجام دهید، نمیتوانید مانع رخ دادن آن شوید و اسارت من هم این گونه بود.
این آزاده درباره نحوه اسارت خود، گفت: قبلاً خاطرات زیادی راجع به اسارت خوانده و چیزهایی درباره تونلهای شکنجه شنیده بودم، ولی در آنجا، اینها را از نزدیک دیدم و متوجه شدم خواندن خاطرات با چیزهایی که میدیدیم، تفاوت زیادی دارد. این گروهک نسبت به بحثهای اعتقادی حساس بودند و به افراد فشار وارد میکردند. در همان روز اول، روی اسامی تمرکز کردند، دو اسم بود که آنها را خیلی عصبانی میکرد، این دو اسم عبارت بودند از «علی» و «حسین». اسم من مخلوطی از هر دو بود و همان روز اول، به دلیل اسمم مورد ضرب و شتم قرار گرفتم.
وی ادامه داد: من و خیلی از دوستان اسیر از همان ابتدا به یاد کاروان اسرا بعد از واقعه عاشورا افتادیم و من فکر می کردم چگونه کودکی مانند رقیه این کتک ها را تحمل کرده است درحالیکه ما مرد هستیم و تحمل برخی از شکنجه ها آسان نبود.
وی تاکید کرد: چیزی که برای من جالب بود و در صحبت دوستان نیز وجود داشت، عنایتهایی بود که به ما میشد. همین باورها بود که ما را نجات داد و شاید در ابتدا، ما در اسارت آنها قرار داشتیم، ولی در انتها بهگونهای آنها اسیر ما شدند. مهمترین عاملی که ما را نجات داد، صبر بود. در قرآن نیز بارها به صبر اشاره شده است. حتی در دیداری که با مقام معظم رهبری داشتیم، به ما گفتند که شما نتیجه صبرتان را دیدید و مثل کسانی بودید که به حبشه رفتند. ما به چشم دیدیم که بعد از هر سختی، آسودگی است و البته این آسودگی حتماً آزادی نیست و میتواند شهادت را هم شامل شود. این مقاومت، به هدف و عقیده ما ارتباط داشت و هر چه اعتقادمان بیشتر بود، تحملمان هم بیشتر میشد.
وی درباره معنویتهای دوران اسارت، گفت: ما چلهنشینیهای متعددی داشتیم و با دعاهای مختلف، این دوران را گذراندیم. واقعاً برای شهادت آماده بودیم و تصور نمیکردیم که یک روز برگردیم. انگار در عالم برزخ بودیم، نه با جایی مانند صلیب سرخ ارتباط داشتیم و نه میدانستیم که سرنوشتمان چه میشود.
گلی اظهار کرد: یک بار تصمیم گرفتیم کاری اساسی انجام دهیم تا تکلیفمان مشخص شود. دور هم که نشسته بودیم، تصمیم گرفتیم زیارت عاشورا را با صد سلام و صد لعن بخوانیم.
نیت کردیم که پنج روز، روزه بگیریم و این زیارت را بخوانیم تا تکلیفمان مشخص شود، یا شهید شویم و یا آزاد.
بعد از خواندن زیارت عاشورا در پنج روز، آزاد شدیم و صبح روز آزادی، رئیس گروه تکفیری پیش ما آمد و گفت: «شما را زیر نظر داشتم و متوجه شدم معنویتتان بالاست، برای پیروزی ما دعا کنید!». در واقع، کسانی که ابتدا ما را بهعنوان مسلمان قبول نداشتند، از ما خواستند برایشان دعا کنیم.
جای خالی داستان در مورد اسرا
سمیرا مختاری در خصوص کتاب خود «بینام و نشان»، گفت: برای انجام پروژهای، به مؤسسه پیام آزادگان دعوت شدم و حین کار، به مطالب بسیار جالبی از خاطرات اسرا برخوردم که به نظرم رسید جایی گفته نشده یا کمتر شنیده شده است. تصور من از اسارت به تماشای یکسری فیلم و عکس محدود میشد، پس شروع به تحقیق کردم و متوجه شدم در این خصوص، منابع کمی وجود دارد. البته کتاب خاطره بسیار زیاد چاپ شده، ولی جای داستان و رمان همیشه در این زمینه خالی بوده است. بنابراین، تصمیم گرفتم این خاطرهها را در قالب داستان بنویسم.
وی تأکید کرد: نکتهای که در همه این کتابها به ذهنم آمد، این بود که همیشه تصور میکنیم جنگ، پدیدهای مردانه است و کمتر به ذهنمان میرسد که نقش زنان در این ماجرا چه میتواند باشد. در بسیاری از این داستانها، به این مسئله پرداختم و بحث زنانهنویسی و اثر جنگ بر زنان را روایت کردهام. تمام ماجراهای این کتاب، داستان هستند و میدانیم که داستان میتواند ریشه در واقعیت داشته باشد و با هنر نویسنده و خیال، آمیخته است. در همه داستانهای این کتاب با اینکه مستند نیستند، اثری از واقعیت یافت میشود. در این مجموعه، فقط به اسارت و جنگ پرداخته نشده، چون جنگ پدیدهای اجتماعی است که اثراتش بعدها بروز میکند و بسیاری از داستانها درباره پیامدهای جنگ است.
این نویسنده تصریح کرد: شخصیتهای این داستانها، افراد گمنامی هستند که غیرتمندانه و با گذشت و ایثار جنگیده و برای دفاع از کشورمان بسیار اذیت شدهاند. واقعاً حق انسانی بزرگی از آنها سلب شده است که با بزرگواری، تحمل کردهاند. ما و نسلهای بعدی باید با این افراد آشنا شویم تا یاد و خاطره آنها باقی بماند.
در پایان این برنامه با حضور احمد نوری، رئیس حوزه هنری استان اصفهان و شاهحسینی، مدیر مؤسسه پیام آزادگان، بهزاد دانشگر نویسنده وپژوهشگر، سمیرا مختاری نویسنده کتاب «بی نام و نشان» و سه آزاده حاضر در این برنامه دو کتاب «بینام و نشان» نوشته سمیرا مختاری و «نان سمون و پنیر فرانسوی» نوشته حجت شاهمحمدی رونمایی شد.
انتهای پیام/
نظر شما