هشتمین نشست از سلسله نشستهای «زبانشناخت» با عنوان «نظریه بازیها؛ چیستی و کاربرد آن در زبان و ادبیات» با ارائه و سخنرانی دکتر سید یعقوب کریمی، پژوهشگر حوزه نظریه بازی ها و با حضور استاد ناصر فیض، شاعر و طنزپرداز و مهدی صالحی، مجری کارشناس، به همت دفتر پاسداشت زبان فارسی حوزۀ هنری، عصر چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۱ در سالن طاهره صفارزادۀ حوزۀ هنری برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی حوزۀ هنری، هشتمین نشست از سلسله نشستهای «زبانشناخت» با عنوان «نظریه بازیها؛ چیستی و کاربرد آن در زبان و ادبیات» با ارائه و سخنرانی دکتر سید یعقوب کریمی، پژوهشگر حوزه نظریه بازی ها و با حضور استاد ناصر فیض، شاعر و طنزپرداز و مهدی صالحی، مجری کارشناس، به همت دفتر پاسداشت زبان فارسی حوزۀ هنری، عصر چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۴۰۱ در سالن طاهره صفارزادۀ حوزۀ هنری برگزار شد.
صالحی، مجری و کارشناس این نشست، در ابتدا با اشاره به شروع این مبحث برای نخستین بار در نشستهای زبان شناخت دفتر پاسداشت زبان فارسی حوزۀ هنری، به ارائه توضیحاتی مقدماتی پرداخت و اظهار کرد: نظریه بازیها در ایران چندان شناخته شده نیست و جای تدقیق و موشکافی بیشتری دارد و از طرفی همه ما با بازی ها و جوانب آن سر و کار داریم.
صالحی درادامه با اشاره به آیاتی از قرآن کریم خاطر نشان کرد: قرآن هم یکی از ویژگی های این دنیا را بازی عنوان کرده و می توان گفت که نظریه بازی ها به این بُعد از عالم توجه دارد. وی ادامه داد: اگر این نظریه را بشناسیم ممکن است کمتر بازی بخوریم یا بهتر بازی کنیم. اگر به حوزه رسانه هم ورود کنیم تازه این نظریه جذابیت و موقعیت خودش را پیدا می کند و یکی از راهها برای تقویت جذابیت، راه اندازی و پیش کشیدن بازی ها و بهرهگیری از نظریه های حوزه بازی است. امیدواریم که بتوانیم کارگروه بازی های زبان فارسی را در دفتر پاسداشت زبان فارسی حوزۀ هنری راه اندازی کنیم.
در ادامه این نشست، دکتر سید یعقوب کریمی، ضمن اشاره به گستردگی تئوری بازیها گفت: مسأله بازی چون شعر سعدی سهل و ممتنع است اما تفاوت در این است که شعر سعدی درحرف سهل و در عمل سخت و غیر ممکن جلوه می کند؛ اما ما در عمل در تعامل با هستی، لحظه به لحظه مشغول بازی هستیم و به آسانی و گاه به شکلی ناخوآگاه و غریزی این کار را انجام می دهیم ولی هرگاه می خواهیم روابط حاکم بر آن را در مقام کلام تفسیر و توضیح دهیم سخت و ممتنع می نماید. از آنجایی که عرصه حاکمیت بازیها به گستردگی عالم هستی در بُعد زمان و مکان است، یقینا با کمی مو شکافی می توان این نظریه را در عرصه های مختلف هنری بخصوص ادبیات و زبان توسعه داد و در تفسیر پدیدهها از این نظریه استفاده نمود.
این پژوهشگر حوزه نظریه بازی در ادامه به تاریخچه این مبحث پرداخت و گفت: فرمولبندیکردن این بحث از قرن هفدهم در مورد قماربازی اشرافزادگان فرانسوی توسط «پاسکال» آغاز شد. پاسکال سعی کرد که بازی قمار را فرمولبندی کند تا اشرافزادگان در این بازی زبدهتر شوند. البته این نوع پژوهش در آن زمان چندان مورد توجه قرار نگرفت چون این بازیها به شکل برد و باخت بود و به اصطلاح مجموع صفر است و از طرفی بین دو بازیکن جریان دارد. در حالیکه در صحنههای دیگر از جمله سیاست، بازی ها به دنبال مطلوبیت بُرد - بُرد با دخالت متغیرهای چندگانه هستند و تعداد بازیگران نیز از دو نفر بیشتر بوده و روابط بین آنها از پیچیدگی خاصی برخوردار است.
دکتر کریمی در این باره ادامه داد: مبحث بازی به صورت جسته گریخته توسط دانشمندان مختلف پیش رفت تا اینکه دانشمندی به نام «جان نیومن» در اوایل قرن 20 هدف جدیدی را مطرح کرد. اولین نتیجه کاربردی نظریه بازی، قضیه «مینی ماکس» جان نیومن بود که برای بازیهایی مانند بازی سکه کاربرد دارد که در آن، بازیکنان بهصورت رقبای کینهتوز مدلسازی شدهاند. نیومن نابغهای تمامعیار بود. اختراع نظریه بازی، تنها از دستاوردهای کوچک وی محسوب میشود. درست است که در دوران جنگ سرد وی طرفدار جنگ بود، اما نه تنها دیوانه نبود، بلکه انسانی خوشمشرب و خوشذات بود که دوست داشت زندگیاش را در خوشی بگذراند. وی همانند من و شما همکاری در تعارضها را ترجیح میداد. دکتر کریمی درادامه وقوع جنگ سرد بین دو بلوک شرق و غرب را از بدشانسیهای نیومن عنوان کرد و گفت: فضای رخوت انگیز جنگ سرد باعث شد برخی آثار این دانشمند در مباحث اقتصادی آنچنان که باید مورد توجه قرار نگیرد.
دکتر کریمی در ادامه با اشاره به اینکه دانشمندی به نام «جان نش» میراث دار نیومن شد اظهار کرد: جان نش حالت برد و باخت در بازی را رها و بحث رسیدن به نقطه تعادل را در شرایطی مطرح می کند که بازیکنان بتوانند با هم تعامل داشته باشند و در نتیجه این تعامل به یک نقطه تعادل مشترک برسند که یک نقطه بهینه منطقی و پایدار است. منظور از تعادل این است که هیچ بازیکنی تمایلی برای تغییر استراتژی خود به صورت یکجانبه ندارد و همچنین هیچ یک از بازیکنان در وضعیت تعادلی قادر به بهبود نتایج دریافتی خود با تغییر استراتژی نمی باشند. این اندیشه در نهایت می تواند به چارچوبی برای مدیریت و رهبری اجتماعی منتهی شود.
کریمی در ادامه به بحث بازی با نگاه به نظریه داروین پرداخت و گفت: بر طبق نظریه انتخاب طبیعی داروین، طبیعت به شکلی هوشمندانه همیشه قوی را انتخاب می نماید در حالیکه اسپنسر بر این باور بود که در نتیجه رقابت بین حالات مختلف یک پدیده، نیروهای ضعیف تر حذف و همیشه نیرومندتر باقی خواهد ماند. داروین نظریه اسپنسر را بهتر میپسندید، زیرا فرض هوشمندانه بودن خود به خود حذف می گردد و انتخاب گزینه نیرومندتر را نتیجه هوشمندی نمی داند، بلکه عملکرد ذاتی رقابت است که گزینه های ضعیف تر را حذف می نماید. در واقع، در تعاملی که بین پدیده های مختلف با محیط اطراف صورت می گیرد آن استراتژی که قدرت برقرار کردن با عوامل مختلف اطراف را دارد و اثر می پذیرد و اثرگذار است؛ می تواند به تعادل با سایر بازیگران برسد و بقای خود را حفظ نماید. در واقع تمام تفسیر نظریه داروین و اسپنسر به زبان دیگر بر مبنای نظریه بازی ها چیده شده است.
این استاد دانشگاه در ادامه به تعریف بازی پرداخت و گفت: بازی یعنی کنش و واکنش بین دو نفر یا دو شیء یا تعداد بیشتری از عملگرها است که هر کدام از طرفین بازی، به دنبال به حداقل رساندن هزینه و حداکثر سود خود هستند و به اصطلاح هر بازیگر به دنبال درصدی از منافع حداکثری خود در حالتی است که انگار رقیبی وجود ندارد.
دکتر کریمی در ادامه بحث کاربرد تئوری بازی «جان نش» را در نقد سینمائی پیش کشید و گفت: تئوری جاننش، مبتنی بر چانه زنی است و هدفش مذاکره و رسیدن به نقطه تعادل است و بر مبنای آن هیچ بازیای شکل نمیگیرد مگراینکه به دنبال تعادل باشد و اگر این تعادل صورت نگیرد، باید به استراتژی قهرمانانه یا شهادت طلبانه ختم شود. وی فیلم 12 مرد خشمگین اثر «سیدنی لومت» را از فیلم های مصداق این بحث عنوان کرد و گفت: این جوان خوشفکر با فیلمنامهای جمع و جور و با هزینهای حدود 300 هزار دلار و با دارا بودن هنری فوندای افسانهای در تیم بازیگریاش، در زمانی کمتر از 21 روز در فضای کوچک یک اتاق، فیلمی را به ثبت رساند که تا به امروز به عنوان درس کارگردانی در دانشگاههای معتبر دنیا تدریس میشود. آنچه بیش از همه در این فیلم حایز اهمیت است، پاسخ به این پرسش است که آیا میشود نسلهای مختلف، با طبقات اجتماعی متفاوت بر سر یک میز بنشینند و با وجود اختلاف نظرهای فراوان با یکدیگر بحث کنند؟ و آیا میشود به یک نتیجهگیری امیدبخش رسید؟ در این فیلم، فردی متهم به قتل است و هیئت منصفه باید اعلام کند که آیا او متهم است یا خیر. گفتوگوها و گمانهزنیها و چانهزنیهای افراد در این فیلم، به شکلگیری بازی و در نهایت به دستیابی به جایگاه تعادل منجر میشود. این فیلم نماد کامل شکل گیری یک الگوی چانه زنی براساس تئوری جاننش می باشد که در آن بازیگران مختلف با استراتژی های هم سان و مخالف به عنوان هیئت منصفه در مسند قضاوت و تصمیم گیری قرار گرفتهاند. در این فیلم هیچگاه بازی شکل نمی گیرد مگر زمانی که یکی از اعضا با رأی اکثریت مخالفت می کند و از آنجایی که اتمام جلسه و خارج شدن از اتاق منوط بر موافقت تمامی اعضا با یک استراتژی (اعدام یا رهایی فرد متهم به قتل) است، لذا سایرین خود به خود درصدد تغییر رأی طرف مقابل بر¬آمده و شروع به استدلال متقابل و چانی زنی برای اغنای فرد می نمایند و طرف مقابل هم چانی زنی را با شیوه ای منطقی و بدون جانب داری و از سر خرد و اندیشه رهبری می کند که تمایل بیشتر، سایر اعضا برای چانه زنی و بعضاً توجه به خود را برمی انگیزد.
در ادامه مهدی صالحی با اشاره به مطرح شدن بحث روایت و نظام نشانه شناسی خاطر نشان کرد: وقتی که زبان را به عنوان یک نظام نشانهای میشناسیم، بحث بازیها و جذابیتهایی که ایجاد می کند پیش می آید. دکتر کریمی در تأیید نظرات صالحی افزود: می توان به گونه ای سناریوهای مختلف را چه در دیالوگ و چه در سایر عرصه ها در فیلم، داستان، شعر و غیره طراحی کرد که جاذبه، که شرط اساسی همکاری و رسیدن به تعامل و تعادل است، به حداکثر ممکن برسد. در این وضعیت می توان توقع خلق اثری را داشت که در نتیجه تعادل به شاهکاری هنری و ماندگار تبدیل شود.
این پژوهشگر حوزه بازی و زبان درادامه با اشاره به اینکه بازی غالباً براساس تضادها شکل می گیرد به بحث در قالب رباعی و کاربرد نظریه بازی در ادبیات پرداخت و خاطر نشان کرد: رباعی دارای دو عنصر وزن و اختیارات شاعری است. در این قالب به دنبال این هستیم که حداکثر اختیارات شاعری را با کمترین تغییرات موسیقایی به کار ببریم. یعنی مطابق تعریف بازی که به آن اشاره کردیم. بیشترین سود و کمترین زیان هم فقط مادی نیست و ممکن است این قضیه ابعاد گوناگونی مانند ابعاد عاطفی داشته باشد. در این تعامل است که هر دو طرف بازی به نقطهای برسند که بهترین حالت ممکن به وقوع بپیوندد.
وی دراین باره تصریح کرد: درست است که شاعر ریاضیدان نیست ولی به معنای واقعی کلمه استراتژیست است. وقتی هم از موسیقی شعر حرف می زنیم، بحث ریاضیات پیش میآید. دراین میان برای تعریف اوزان رباعی، مبنای ریاضی و حروف ابجد راهبرد خوبی است. یعنی میتوان عدد ابجد هر وزن را مشخص کرد. به همین خاطر ما در اینجا مبنا را بر اساس حروف ابجد گذاشته ایم و می بینیم که نظم و سیر مشخصی بر آنها حاکم است و می خواهیم حرف را به عدد تبدیل کنیم تا قضیه شکل ریاضی پیدا کند و مفهوم ریاضی به خود گیرد.
کریمی در این باره ادامه داد: اختیارات شاعری هر چه بیشتر می شود، سنگین و ثقیل بودن وزن بیشتر میشود و از هجاهای کوتاه به سمت هجاهای کشیده میرویم.
در ادامه ناصر فیض، شاعر و طنزپرداز، در جواب سئوال یکی از حاضران در جلسه مبنی بر اینکه آیا وزن های سنگین برای مفاهیم خاص و وزنهای سبک برای مفاهیم دیگری مانند شادی کاربرد دارند، خاطر نشان کرد: قواعد وزنی و مفاهیمی که باید از طریق آنها انتقال یابد الزام آور نیست. در واقع، این هنر خود شاعر است که از هر قالبی بتواند چه بهره برداری انجام دهد و اینکه یک وزن برای مفاهیم غم و اندوه و یک وزن برای شادی کاربرد دارد صرفا قواعد الزام آور نیست و این نشان می دهد که همیشه قدرت خلاقیت بر هر قاعده دیگر ارجحیت دارد.
ناصر فیض، در ادامه به شکستن قواعد رایج رباعی از سوی برخی شاعران در طول تاریخ این قالب شعری اشاره کرد و در ادامه به کاربردهای قالب رباعی در خلق مضامین مختلف پرداخت و گفت: خیام رباعی را به فضاهای فلسفی کشاند و خواجه عبدالله انصاری هم در پرداخت به مناجاتهای عارفانه این قالب را به کار گرفت همان طور که غزل دیگر فقط برای مغازله های عاشقانه به کار نمی رود و غزل هایی اجتماعی توسط شاعرانی چون فرخی یزدی و غزلسرایان معاصر سروده شد که ربطی به مغازله ندارند و شعرهای اجتماعی محضاند.
این شاعر در ادامه با اشاره به اینکه اغلب وزن به طورطبیعی و به صورت ناخودآکاه به ذهن شاعر متبادر میشود گفت: به همین دلیل گاه با شعرهایی مواجهیم که اوزان کوتاه و آهنگینی دارند و برخلاف تصور رایج خیلی هم غم انگیزاند، نمونههایی از این نوع سرودهها را در مراسم مذهبی دیده و شنیدهایم که مخاطبان با همین اوزان به ظاهر شوربرانگیز میگریند. این طنزپرداز در ادامه خاطر نشان کرد: با اتفاقاتی که در رباعی افتاد، اکنون در قالب رباعی طنز میگویند و این قبیل رباعی ها، هیچ ربطی هم به فلسفه و عرفان و مناجات ندارند.
وی دراین باره افزود: بیدل دهلوی که رباعی می سراید، دامنه خیالاش در این قالب با آنچه در غزلیاتش وجود دارد فرق می کند و اگر قالب هیچ تاثیری نداشت که بیدل همان نازک خیالیها را دراینجا هم میداشت.
ناصر فیض در ادامه این مبحث، به قالب مثنوی هم پرداخت و تصریح کرد: برخی تصور میکردند که مثنوی در چند وزن محدود رایج است ولی بعدها دیدیم که شاعران مختلف اوزان کوتاه و بلند دیگری را تجربه کردند که تا آن زمان یا در مثنوی استفاده نشده بود یا بسیار محدود و نادر بود و با این کار، قواعد و روال گذشته را تغییر دادند.
در ادامه این نشست صالحی، به کارگیری نظریه بازی ها برای شخصیتپردازی در داستان، فیلمنامه و نمایشنامه را مناسب دانست و خاطرنشان کرد: از آنجا که روانشناسان به طور معمول روابط آدم ها را در نظر می گیرند، شاید بتوان به گونهای جدید از داستان و رمان فکر کرد که آن را «رمان استراژیک» اطلاق کرد.
دکتر کریمی در این خصوص ادامه داد: این قبیل تعامل ها باعث میشود که خواننده را هم در تعامل قرار دهیم تا اثر برایش لذتبخش تر هم بشود.
صالحی در پایان این نشست ابراز امیدواری کرد که بحث های ادبی با رویکرد نظریه بازی ها شکل بگیرد و گفت: می توانیم الگوهایی هم در این خصوص داشته باشیم به طوری که تولید کنندگان و شعرا و نویسندگان ما بر اساس این الگوها خلق اثر کنند.
قابل توجه است، نشستهای زبانشناخت در خیابان سمیه، نرسیده به حافظ، حوزۀ هنری، سالن طاهره صفارزاده برگزار میشود و حضور در آن برای عموم آزاد است.
انتهای پیام/
نظر شما