۱۴۰۱.۰۱.۱۷

نویسنده کتاب «عشق هرگز نمی‌میرد» معتقد است «عشق هرگز نمی‌میرد» کتابی پر کشش و جذابی است چراکه علاوه بر ترسیم اتفاقات و حوادث زندگی یک زن توانمند ایرانی، یکی از حساس‌ترین برهه‌های تاریخ کشور را روایت می‌کند. عشق در جای جای کتاب جاری و منظومه‌ای عاشقانه که رد پای لیلی و مجنون یا فرهاد و شیرین در آن پیدا است؛ ماجرایی که از نوجوانی این زوج شروع و به عشقی ابدی ختم می‌شود. به گزارش روابط عمومی حوزه هنری، «عشق هرگز نمی‌میرد» عنوان کتابی است که زندگی شهید «حاج میرزا سلگی» را به روایتگری همسرش خانم «پروین سلگی» بیان می‌کند، کتابی که با قلم خانم «مونا اسکندری» به رشته تحریر درآمده و در روزهای آخر سال ۱۴۰۰ به همت حوزه هنری استان همدان رونمایی شد. قصه‌پرداز خانه‌های شکلاتی با پله‌های کنجدی و نرده‌های بیسکویتی چند صباحی است به نویسنده  و محقق توانمند دفاع مقدس و تاریخ شفاهی این کهنه دیار بدل شده، گویی گوشه‌ای از طاقچه دلش را مزین به ژانر ایثار و شهادت و گوشه‌ای دیگر را داستان‌های کوتاه پر کرده است؛ انگار از روزهای کودکی دل در گرو واژه‌ها نهاده و قلم‌فرسایی را راهی برای بیان احساساتش دریافته است. او هنرمندانه پر خیالش را در آسمان به پرواز در می‌آورد و به تک تک واژه‌ها جان می‌بخشد؛ نویسنده‌ای که ده‌ها رتبه برتر ملی و بین‌المللی به ویژه در بخش داستان کوتاه را از آن خود کرده و عضو خانه رمان حوزه هنری استان همدان است. درباره خانم «مونا اسکندری» نویسنده پر کار و پر تلاش خطه همه‌دانا صحبت می‌کنم. خانم مونا اسکندری، این روزها به دعوت ساکنان آسمان جلوه‌ای نو از عشق را زیر رگبار توپ و گلوله با جادوی کلمات به تصویر کشیده و معنای جدیدی پدید آورده است، او خالق «عشق هرگز نمی‌میرد» شده و خاطرات عاشقانه‌ همسر یک مبارز، رزمنده، جانباز و شهید را با همان اوج و فرود نگاشته و راز مگوی آنها را بر ملا ساخته است. به گفت‌وگویی صمیمانه با او نشستیم تا قصه نگارش کتاب «عشق هرگز نمی‌میرد» را باز گو کنیم، قصه‌ای که در دل خاطرات شنیدنی و جذاب خانم پروین سلگی جا باز کرد و خودش داستانی شنیدنی شد. خاطراتی از بمباران و آژیر قرمز روزهای کودکی اسکندری از یک سو با ایدئولوژی انقلاب همراه بود و از سوی دیگر با تب و تاب جنگ، بمباران و آژیر قرمز و  تلخ‌تر  از همه از دست دادن دوست کودکی‌اش زیر آوارهای بمباران صدامیان. این نویسنده دهه شصتی دلیل علاقه به نگارش در ژانر ادبیات دفاع مقدس یا ایثار و شهادت را عقبه خانوادگی‌ و حوادث کودکی‌اش می‌داند و می‌گوید: علاوه بر اینکه در بحبوحه جنگ متولد شدم خانواده‌ام حضور پررنگی در دفاع از وطن داشتند و در این حماسه ماندگار نقش آفرینی کردند. مادرم آن وقت‌ها در اسکان جنگ زده‌ها، آموزش نظامی به بانوان و فعالیت‌های فرهنگی پا به رکاب بود، پدرم هم با تمام توان بدون هیچ چشمداشتی  هر کاری از دستش برمی‌آمد انجام می‌داد، با این اوصاف قصه جنگ و جبهه در رگ و پی‌ام ریشه دارد. اسکندری ادامه می‌دهد: کشور ما هشت سال دفاعی جانانه داشت پس جا دارد برای تبیین این  دفاع مقدس صدها اثر فاخر اعم از فیلم و کتاب خلق کنیم و لحظاتی که راویان این حماسه بزرگ  در کنار ما هستند را غنیمت بشماریم.  دعوتی از سوی آسمان هر چند مونا اسکندری دعوت شده بود به ژانر دفاع مقدس، دعوتی از جانب عاشقی که گرمای شمع را حس کرده و مزه پرواز را زیر دندانش چشیده  بود. علی آقا خوش‌لفظ شوهر خاله مونا خانم اسکندری پیش از شهادت،  او را مدام ترغیب می‌کرد که این اسلحه زمین نماند؛ گویی نسخه  نانوشته‌ای از یک وظیفه‌ای خطیر برایش پیچیده باشد. او از آغاز جرقه نگارش کتاب «عشق هرگز نمی‌میرد» در مراسم چهلم شهید خوش‌لفظ می‌گوید: در مراسم شهید علی خوش لفظ، خانم سلگی  همسر شهید حاج میرزا سلگی خاطره‌ای شنیدنی تعریف کرد و در همان حین صدای شهید خوش لفظ در گوشم پیچید و با کنار هم قرار دادن نشانه‌ها،  عزم جزم کردم تا خاطرات خانم سلگی را به رشته تحریر درآورم. این نویسنده قصه نوشتن «عشق هرگز نمی‌میرد» را این گونه روایت می‌کند و یادآور می‌شود: از همان ابتدای کار، ساعت‌ها با پروین خانم سلگی صحبت می‌کردم با خنده‌هایش می‌خندیدم و با گریه‌هایش اشک می‌ریختم انگار جزئی از خاطراتش شده بودم، البته خانم سلگی به لحاظ کسالت جسمی و عمل جراحی، تاخر و تقدم زمانی اتفاقات را به یاد نداشت و همین کار را سخت‌ می‌کرد. اسکندری خاطرنشان می‌کند: بنابراین خاطرات او را درست مثل یک پازل پر حادثه و بر هم ریخته در برابرم داشتم  به همین دلیل برای نگارش، به تحقیق و پژوهش دست زدم به این معنا که در کنار ساعت‌ها مصاحبه باید از دوستان و آشنایان هم اطلاعاتی را جمع آوری می‌کردم. مهمان ناخوانده/ قرار بیقراری او در این میان از یک بیماری پیش بینی نشده سخن به میان می‌آورد و می‌گوید: دقیقا همزمان با آغاز نگارش این کتاب یعنی سال 97، سلول‌های سرطانی میهمان ناخوانده تن و جانم شدند  و با  پیشرفت بیماری  تقریبا تمام بدنم را تسخیر کردند؛ از همین رو بدون معطلی درمان را آغاز کردم. ناگفته نماند احساسات عمیقی بین من و حاج آقا و حاج خانم شکل گرفته بود، بندگان خدا در دوره درمان با تماس تلفنی یا حضوری از حال و احوالم با خبر می‌شدند  و مدام دست به دعا بودند. این نویسنده جوان و موفق همدانی از قصه‌ای که در کنار نگارش این کتاب جان گرفت یاد می‌کند: با گسترش بیماری قوتی در بدنم نمانده بود، اما امانتی بزرگ بر دوشم سنگینی می‌کرد، به همین دلیل فورا پس از پایان شیمی درمانی کتاب را دست گرفتم ولی متاسفانه عوارض اقدامات درمانی حافظه‌ام را دچار مشکل کرده بود و بسیاری از نکات را فراموش کرده بودم. اسکندری ادامه می‌دهد: احساس کردم مصاحبه‌ها باید تکرار شود، این کار انجام شد از طرفی هم به اتفاق پروین خانم و حاج میرزا پژوهش پروژه را کلید زدیم و سفرهای زیادی به نهاوند داشتیم چراکه خانواده سلگی اهل نهاوند بودند و مدت زمان طولانی در همانجا زندگی کرده‌اند. یک به یک خانه‌هایشان را سر زدیم در این بین خاطرات خوبی زنده شد از سوی دیگر از شاهدین هم پرس‌وجو می‌کردم، تمام سعی‌ام بر این بود خاطرات با اصالت ذکر شود، بنابراین تحقیقات بسیار غنی انجام شد. او می‌گوید: پس از تکمیل پژوهش فکر کردم روایت این کتاب را بیش از پیش مانا و بومی کنم به این ترتیب از گویش لُری استفاده و دیالوگ‌ها را به لری نهاوند تبدیل کردم و برای اطمینان از خوش خوان بودن کتاب، بالغ بر ۲۰ نسخه از طرح اولیه آن را به نقاط مختلف حتی خارج از کشور ارسال کردم تا دوستانی که از گویش نهاوندی به دور بودند نظرشان را اعلام کنند. این نویسنده خوش‌نام به ادامه فرآیند نگارش کتاب «عشق هرگز نمی میرد»  اشاره می‌کند و می‌افزاید:  خوشبختانه این مرحله هم با موفقیت و سربلندی طی شد و نقدهای لازم را به من رساندند، ضمن اینکه عکس‌های قدیمی کتاب از طریق دوستم در شهرستان آمل رتوش و با کیفیت مناسب اسکن شد. کتاب با نام قهرمان راوی تمام میشود به اینجای داستان «عشق هرگز نمی‎میرد» که می‎‌رسیم، تراژدی واقعی هم چاشنی کار شده و نام داستان بیشتر جلوه‌گر می‌شود، رفتن حاج میرزا سلگی، همه معادلات را تغییر می‎دهد و فصل جدیدی از زندگی راوی را رقم می‎زند، فصلی که نمی‎شود در کتاب نادیده گرفت، مونا خانم اسکندری در این باره  اضافه می‌کند: کتاب آماده چاپ بود که حاج میرزا سلگی به یاران شهیدش پیوست و جام شهادت را نوشید، لاجرم فصل جدیدی با عنوان شهادت حاج میرزا به کتاب اضافه شد، انگار کتاب باید با نام قهرمان راوی  تمام می‌شد. نویسنده  با جان و دل، همراه با تیمی که به مدد شهدا و لطف خداوند در کنار هم جمع شده بودند کتاب «عشق هرگز نمی‌میرد» را  به پایان رساند و بالاخره داستان پر فراز و نشیب زندگی پروین خانم سلگی به رشته تحریر درآمد، در حالی که قصه نوشتن آن خود کتاب دیگری شد. چاپ کتاب را سوره مهر بر عهده گرفت و به یکی از  بهترین‌ها در حوزه تاریخ شفاهی بدل شد، او در این باره می‌گوید: از  مردم نهاوند تشکر می‌کنم چراکه  به لطف خدا و ارادتشان به شهید سلگی در هرجا که نیاز شد جانانه پای کار آمدند و در پژوهش‌ها همراهی‌ام کردند. ساعت عاشقی/ اینجا عشق را به تصویر میکشند «عشق هرگز نمی‌میرد» کتابی پر کشش و جذابی شد چراکه علاوه بر ترسیم اتفاقات و حوادث زندگی  یک زن توانمند ایرانی، یکی از حساس‌ترین برهه‌های تاریخ کشور را روایت می‌کند. از حق نگذریم عشق در جای جای کتاب جاری است، منظومه‌ای عاشقانه که رد پای لیلی و مجنون یا فرهاد و شیرین در آن پیدا است. ماجرایی که از نوجوانی این زوج شروع و به عشقی ابدی ختم می‌شود. نام کتاب هم گویای راز مگوی زندگی این زوج است، رازی که در عشق خلاصه می‌شود و دلیلی است برای  فائق آمدن بر مشکلات، قطعا  با خواندن هر چه بیشتر سطور و صفحات، عشق درون خواننده معنا پیدا می‌کند. در ادامه این نویسنده موفق، گریزی به تاثیر این کتاب می‌زند و یادآور می‌شود: خواندن این کتاب برای زندگی روزمره امروزی‌ها و نسل جدید بسیار مفید است و خوانندگان شیفته این زوج می‌شوند همانگونه که خودم این کتاب را خالصانه دوست دارم. همیشه پای یک پدر در میان است مونا اسکندری در بخش دیگری از سخنانش ذوق و قریحه پدرش را در پرورش ذهن خلاقش موثر می‌داند و می‌افزاید: در واقع پدرم نقش پر رنگی در شکل گیری دنیای  امروزم دارد به ویژه اینکه در دوران کودکی زمان فراغت ما با قصه‌پردازی و شاخ و برگ دادن به داستان‌های تخیلی می‌گذشت. او از روزهای کودکی و علاقه وافرش به نویسندگی  می‌گوید: پیش از فرا گرفتن خواندن و نوشتن، داستان‌های مصور می‌کشیدم؛  در دوران درس و مدرسه هم لذت بخش‌ترین ساعت، زنگ انشاء بود این روند ادامه داشت تا در زمان دانشگاه نویسندگی را مجدانه پیگیری کردم و اولین کتابم با عنوان «پنجره‌ای نزدیک سقف» در قالب یک مجموعه داستان توسط بنیاد حفظ آثار چاپ شد. به مرور زمان،  نوشتن جزیی از مونا اسکندری شد، ابزاری که توسط آن آرام می‌شود و گویی  احساسش، مقصودش و نقدش را در نوشتن جستجو می‌کند، این نویسنده پرکار،  نوشتن را بهترین رخداد می‌داند و یادآور می‌شود: قلم زدن قابل تأمل است و من از کودکی راه بیان احساساتم را در نوشتن یافتم به نوعی زندگی و راه زندگی برایم در نویسندگی خلاصه می‌شود. خانم اسکندری صبور و آرام،  نگاهی هم به چشم‌انداز حرفه‌ای خود می‌اندازد و بیان می‌کند: امیدوارم ادبیات جان داری در حوزه دفاع مقدس ارائه دهم تا حتی افرادی که احیانا به این برهه از تاریخ کشور اعتقاد چندانی ندارند  تحت تاثیر قرار گیرند و اقناع شوند همچنین این آثار به منابعی موثق برای  آیندگان  بدل شود. در حقیقت نوشتن از انقلاب و دفاع مقدس نوعی وظیفه دینی محسوب می‌شود و صد البته قلم فرسایی در این حوزه جلوه‌ای از عِرق ملی و شور وطن‌پرستی است. دغدغهای از جنس قلم و کاغذ در این قسمت از گفت‌و‌گو او به دغدغه‌هایش اشاره می‌کند و می‌افزاید: نویسندگی در کشور ما شغل به حساب نمی‌آید ضمن اینکه درآمد چندانی هم از این راه کسب نمی‌شود اما در کنار این نکات یک نویسنده بیش از هر چیزی به حمایت معنوی نیاز دارد، پشتوانه معنوی برای ادامه این مسیر به ویژه در حوزه تاریخ شفاهی ضروری است. این نویسنده  به تفاوت بین خانم‌ها و آقایان در حرفه نویسندگی گریزی می‌زند و ادامه می‌دهد: بانوان در کنار نقش مادری، همسری و خانه‌داری با اما و اگر در زمان‌های محدود به نوشتن می‌پردازند در حالی که آقایان با فراغ بال بیشتری به این امر رسیدگی می‌کنند از همین رو تغییر نگاه‌ها برای بالندگی بیشتر بانوان نویسنده، الزامی به نظر می‌رسد. اسکندری در پایان این گپ‌وگفت صمیمی به  بیان حال خوبش در زمان نگاشتن می‌پردازد و اضافه می‌کند: هر وقت که حال دلم خوب باشد و وظایفی که بر عهده دارم انجام داده باشم به سراغ نوشتن می‌روم، چنانچه حال و احوال دلم روبه راه نباشد چیزی نمی‌نویسم، با کارهای هنری روحیه‌ام را شارژ می‌کنم و پس از آن قلم و کاغذ دست می‌گیرم. اغلب مواقعی که اعضا خانواده خواب باشند مثل نیمه شب‌ها دست به قلم می‌شوم و داستان راستان می‌نگارم. انتهای پیام/

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha