سردار نوعیاقدم از فرماندهان دفاع مقدس و جبهه مقاومت، معتقد است: امروز ایران با جرأت میتواند ادعا کند، در منطقهای کردن دفاع و برداشتن مرزهای عقیدتی، مذهبی و خلق عشق و اخلاص و اخلاق دست برتر است.
به گزارش پایگاه خبری حوزه هنری، نامش تکیهگاهی قُرص برای مدافعان حرم و مبارزان خط مقدم محور مقاومت بود. او را در سوریه با لقب ابوحسین میشناختند، مرد روزهای سخت. جراحتهای زیادی از ایثارگریها و شجاعتهایش در هشت سال دفاع مقدس، جنگ آزادسازی قرهباغ و محور مقاومت بر جسم خستگیناپذیرش وجود دارد. به گفته خودش در اکثر عملیاتهای هشت سال دفاع مقدس حضور داشته و در 10 عملیات هم به طور مستقیم فرمانده بوده است. در هشت سال دفاع مقدس بیش از 10 بار به اشکال مختلف مجروح شده است و به گفته پزشکان آلمانی 500 ترکش بر تن دارد و 70 درصد از کار افتادگی. خودش از کار افتادگی جسماش را قبول ندارد. برای همین هفت سال در سوریه کنار سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی جنگیده است.
از اینکه اسمش کُفر آمریکاییها را در آورده بود ذوق میکرد و میگفت: «من با خدا معامله کردهام و هیچ ترسی از مرگ ندارم. همیشه سعی کردم به گونهای زندگی کنم که مرگ از من بترسد.» این را میشد از چشمانش خواند. سر نترسی داشت با اشتیاق تمام سندی را نشانمان داد که در آن نامش در لیست ترور سرویسهای جاسوسی آمریکایی و اسرائیلی آورده شده بود. او کوچکترین واهمهای از این اتفاق نداشت که هیچ، بلکه با خوشحالی از اینکه توانسته بود سرویسهای جاسوسی مخوفترین تشکیلات جاسوسی جهان را سرکار بگذارد ذوق میکرد.
مشروح گفتوگو با سردار حاج رحیم نوعیاقدم، از پیشکسوتان و فرماندهان اردبیلی هشت سال دفاع مقدس و از فرماندهان جبهه مقاومت و از یاران سردار شهید حاج قاسم سلیمانی را در ادامه میخوانید:
بارها در جاهای مختلف عنوان کردید ادبیات شما زمانی که در سوریه حاضر شدید، ادبیات برگرفته از هشت سال دفاع مقدس بود. این ادبیات را برایمان تشریح کنید.
هر کدام از شهدا ادبیاتی دارند. هر کدام از رزمندگان صاحب ادبیاتی هستند که آنها را به خدا وصل میکند. آنها را پیش خدا میبرد.
خدا شاهد است من در دهها عملیات شاهد این صحنه و در واقع این ادبیات شجاعانه رزمندگان اسلام بودم. وقتی تخریبچی رفت، وارد میدان شد و معبر را باز کرد و به انتهای میدان رسید،با یک مین منور مواجه شد، مین منور عمل کرد، روشن شد و آن رزمنده تخریب، خودش را انداخت روی مین منور و سوخت؛ ولی نگذاشت دشمن متوجه نیروهای ایرانی بشود. ما پیکر مطهرش را کنار کشیدیم تا گردان را برای رسیدن به آن هدف متعالی حرکت دهیم.
این چه سری است، این چه ادبیات و چه عشق و قدرت و ایمانی است؟
اگر به من بگویید فلانی این همه ادعا داری، در جنگ بودی با بچهها همراه بودی به جای همه سخنرانیها، ادبیات رزمندگان هشت سال دفاع مقدس را در یک جمله کوتاه بیان کن، میگویم: ادبیات بچهها خدایی بودن بود. همه چیز آنها خدا بود و همه وجودشان خدایی و همه کارهایشان برای خدا بود.
شب عملیات قبل از حرکت، بچههای گردان تبلیغات پشت پیراهن رزمندهها با کلیشه این حدیث قدسی را چاپ میکردند «مَن طَلَبَنی وَجَدَنی، مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی اَحَبَّنی وَ مَن اَحَبَّنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتَهُ وَ مَن عَشَقَتَهُ قَتَلتَهُ وَ مَن قَتَلتَهُ فَعَلی دِیَتَهُ وَ مَن عَلی دِیَتَهُ فَاِنّا دِیَتُهُ..»
به این معنا که: «آن کس که مرا طلب کند مییابد، آن کس که مرا یافت میشناسد، آن کس که دوستم داشت به من عشق میورزد. آن کس که به من عشق ورزید من نیز به او عشق میورزم، آن کس که به او عشق ورزیدم، کشتهام میشود و آن کس که کشتهام شود خون بهایش بر من واجب است و آن کس که خون بهایش بر من واجب است پس من خودم خون بهایش هستم.»
ما در محور مقاومت هم شاهد شکلگیری تشکیلات بسیج هستیم، اما این بار تشکیلات بسیج بینالمللی که از کشورهای مختلف با ملیتهای متفاوت عضوگیری کرده است. درباره این موضوع برایمان صحبت کنید؟
وقتی میخواستم بروم سوریه هیچ چیز نداشتم. فکر میکردم فرماندهام و کولهباری از تجربه در هشت سال دفاع مقدس پشتوانه من است. ولی زمانی که به سوریه رسیدم دیدم هیچ نیستم. دیدم خیلی چیزها است که هنوز باید یاد بگیرم. الان با گذشت هشت سال و کسب تجربیات ارزنده در سوریه به فضل الهی ادعا میکنم که یک فرمانده استراتژیک هستم. در سوریه من جنگ جدید توی دنیا یاد گرفتم. با خمیرمایه هشت سال دفاع مقدس رفتم سوریه. فرماندهام در دفاع مقدس شهید باکری بود، با ادبیاتی که از او یاد گرفته بودم راهی سوریه شدم. با ادبیات اشک و عشق، توکل و توسل. انقلاب اسلامی را با ادبیات عاشورا، هشت سال دفاع مقدس را با ادبیات انقلاب اسلامی و مقاومت را با ادبیات هشت سال دفاع مقدس پیروز شدیم و این ادامه خواهد داشت. به گفته سردار سلیمانی از قول مقام معظم رهبری که فرمودند: «به بچهها بگویید آرزوی شهادت نکنند، خرمشهرهای بزرگی در راه است.»
سردار قاسم سلیمانی به برکت قدرتی که ما در محور مقاومت بهدست آوردیم در سخنرانی خطاب به دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا گفت: «آقای ترامپ قمارباز، ما در کنارت هستیم. نیازی به نیروهای نظامی ایران نیست، تو با من طرف هستی.» این عمق قدرت ما در نزدیک شدن به دشمن را نشان میدهد. با عزت و افتخار میگویم امروز عمقبخشی نظام جمهوری اسلامی ایران به 2 کیلومتری سیم خاردارهای رژیم صهیونیستی رسیده است. اسرائیل نمیفهمد به برکت محور مقاومت با ایران همسایه شده است. خدا دشمنان اسلام را از احمقها قرار داده است. حالا این دشمن احمق میآید در سازمان ملل عکس یک روستای ایران را نشان میدهد و ادعا میکند محل اختفای کلاهکهای هستهای ایران را شناسایی کرده است. غافل از اینکه ما همین بغل گوشش هستیم. آمریکا و اسرائیل با تمام جهان استکبار بسیج شدند که نگذارند ما از سوریه به مرز عراق برسیم. سلاحهای سنگین ما را زدند، ولی با این وجود ما به مرز عراق رسیدیم و وقتی این اتفاق افتاد اسرائیل گفت کمرم شکست.
امروز ایران با جرأت میتواند ادعا کند در منطقهای کردن دفاع و برداشتن مرزهای عقیدتی، مذهبی و خلق عشق و اخلاص و اخلاق دست برتر است تا جایی که توانسته در محور مقاومت، نیروهای با اعتقادات مذهبی غیر شیعی از جمله درُز، مسیحی، سنی و علوی را به کار بگیرد. حال آنکه نه زبانش را بلد بودیم و نه مشترکات فرهنگی و مذهبی با آنها داشتیم. امروز ما فرماندهی منطقهای و استراتژیک بینالملل انجام میدهیم، که در این فرماندهی عشق، اخلاص، ادب، تواضع، فروتنی، ایثار و گذشت جای زبان را گرفته است و در واقع زبان بینالمللی محسوب میشود که قادر است همه ملتها را برای رسیدن به اهدافی مشترک گرد هم آورده و مدیریت و فرماندهی کند.
نظر شما درباره اعتماد به نفس و خودباوری به خصوص در حوزه نظامی و تجهیزات و رزم میدانی در مواجه با قدرتهای جهانی چگونه است؟
من مطالعه عمیقی درباره ارتش آمریکا دارم. ارتش آمریکا در طول بعد از پیدایشش در 85 نقطه دنیا مستقیم و یا نیابتی وارد جنگ شده است. در هیچکدام از این نقاط به صحنه نبرد نیروی آمریکایی هلیبرن نکرده است و تنها در حلب سوریه مجبور شد این کار را انجام دهد. چون ادعا کرده بود که به هر قیمتی شده حلب را حفظ میکند. نیروهای تحت حمایتش در حلب وقتی تحت فشار قرار گرفتند پیغام دادند که نمیتوانند در حلب مقاومت کنند. برای همین خواستند نیروهای آمریکایی به میدان بیایند تا شاید اثر روانی منفی روی نیروهای مقاومت بگذارند، تا نیروهای جبهه مقاومت به حلب هجوم نبرند. آمریکا مجبور شد در طول تاریخ پیدایش خودش برای اولین بار دکترین ورود به صحنه جنگ را تغییر دهد و به صحنه جنگ نیروی آمریکایی هلیبرن کند. که البته ما هلیبرن شدن نیروهای آمریکایی را دیدیم، ولی روی زمین و در میدان جنگ خبری از نیروهای آمریکایی نبود. اینها جرأت نکردند در مقابل مقاومت بایستند. نکتهای که میخواهم عرض کنم این است که تمام ارتشهای دنیا دکترین خود را بر اساس توانمندی فیزیکی، نیرو، تجهیزات، سازمان، آموزش و تکنولوژی سازماندهی میکنند و دشمن مقابل خود را هم اینگونه ارزیابی میکنند که چه تعداد هواپیما در مقابل هواپیماهای من دارد. چه تعداد زیر دریایی در مقابل زیر دریاییهای من دارد. چه تعداد موشک با چه بردی در برابر موشکهای من دارد. به این ترتیب توان دشمن خود را محاسبه میکنند در واقع همان ارزیابی توان فیزیکی که پیش از این عرض کردم. وقتی توانش را بالاتر از توان دشمن یافت اقدام نظامی علیه او انجام میدهد. همانطور که عرض کردم ایران این تجزیه و تحلیل را هم در دنیا تغییر داده است. از نظر ایران میزان تأثیرگذاری توان فیزیکی در یک مواجه نظامی 5 درصد است و توان غیر فیزیکی که مختص ایران است 95 درصد. مصداق بارز این مقوله اقدام آمریکا در جاده استراتژیک «سین» به «سببیار» و «سببیار» به «زازا» و از «زازا» به سمت «تنف» که مرز عراق بود است. نیروهای آمریکایی آمدند تمام مؤلفههای محاسبه توان فیزیکی شامل: تانکها، توپها و نفربرهای محور مقاومت را بمباران و منهدم کردند. با این حساب توان فیزیکی نیروهای مقاومت به صفر رسید و طبق محاسبات باید زمینگیر میشدیم و به مرز عراق نمیرسیدیم. ولی عملاً این اتفاق نیفتاد و ما با قدرت به مرز عراق رسیدیم. این میدان ثابت کرد که علاوه بر توان فیزیکی یک عامل دیگری تحت عنوان توان غیر فیزیکی در موفقیت دخیل است که آن مختص نیروهای ایرانی است.
مصداق بارز توان غیر فیزیکی روزی بود که سردار سلیمانی به من گفت: «مقابل نیروهای آمریکایی برو. احتمال دارد تو را بزنند.» من بدون هیچ ترسی مقابلشان رفتم. هواپیمای آمریکایی به قدری پایین آمد و روی ماشینم قرار گرفت که اگر شیشههای ماشین بالا بود قطع به یقین خُرد میشد. هواپیما مجهز به موشک بود و میتوانست به راحتی مرا بزند، ولی قصد خلبان هواپیما ترساندن من بود تا بزنم کنار و بایستم. تصور آمریکاییها از این جریان به اینگونه بود که آنها فکر میکردند در هر نقطه از دنیا اگر هواپیمایی بالای سر ماشین یکی از نیروهای دشمن برسد او از ترس خودش را گُم میکند. با این وجود من نترسیدم و کنار نزدم. هر کاری کرد نتوانست مرا متوقف کند. این حرکت یکی از مؤلفههای توان غیرفیزیکی یعنی توکل بر خدا بود، که در دنیا مختص نیروهای ایرانی است.
اعتقاد من این است که در محور مقاومت، غلبه ما بر ماشینهای جنگی دشمن به واسطه ایمان، اعتقاد و رهبری هوشمندانه مقام معظم رهبری بود که دارای اراده الهی است.
وقتی مقرر شد من مقابل نیروهای آمریکایی قرار بگیرم، سردار سلیمانی به من گفت: «هر پرنده آمریکایی بالای سرتان رسید هر چه در دستتان دارید به طرفش شلیک کنید، حتی اگر میدانید به او نمیرسد. او شما را میبیند بگذارید بداند که با او قصد جنگ دارید.» هیچ فرماندهی جرأت چنین دستوری را ندارد. این فرمان روح دارد و گیرنده فرمان هم روح دارد؛ چرا که من عاشقانه به مصاف نیروهای آمریکایی رفتم. آن میدان برایم رقصگاه عشق شد. این نشأت گرفته از اراده الهی است.
با همه این اوصاف حضور در سوریه چه دستاوردی برای ما داشت؟
اخیراً که من مسئول بازسازی سوریه شدم، ارمنیها، کلدانیها، آشوریها و مسیحیها در ایران از طریق نمایندگانشان در مجلس با من تماس گرفتند که ما آمادهایم از طرف جمهوری اسلامی برویم و خرابیهای ساختمانهای مسیحیها را بسازیم و این چه ضدحالی برای جهان استکبار است که میخواستند این جنگ را جنگ مذاهب نشان دهند. این حرکت آنها را کیش و مات میکند و کمرشان را می شکند. مقام معظم رهبری فرمودند: «اسرائیلیها در روز اول جنگ سی و سه روزه، بعد در جنگ بیست و دو روزه و بعد هشت روزه حالا در جنگ دو روزه شکست خوردند.» در جریان این جنگ دو روزه وزیر دفاعشان استعفا کرد. به نظرم بزرگترین دستاورد مقاومت در سوریه همین تحلیل تئوریسینهای واشنگنتن پست است که میگویند به خاطر پیروزی مقاومت، سرداران سپاه قادر هستند ماشین خود را در تهران استارت بزنند و خودشان را تا پشت سیم خاردارهای اسرائیل در سوریه برسانند. با پیروزی مقاومت، امروز ایران با اسرائیل همسایه شده است. من سنگرم نزدیک سیم خاردارهای اسرائیل است و به خاطر همین نزدیکی در شرایط لزوم بهتر میتوانیم دشمن را تحت فشار قرار دهیم.
چندی پیش که اسرائیل نسبت به مواضع ایران دست درازی کرده بود، مقام معظم رهبری در پاسخ خیرهسری اسرائیلیها دستور دادند و گفتند: «اسرائیل را سرجای خود بنشانید.» منِ سرباز قاطعیت، جرأت، قدرت، شهامت و شجاعت را از این فرمان درک کردم. این دستور میتوانست به اشکال مختلفی صادر شود. مثلاً اینکه بروید با اسرائیل بجنگید. جلوی حملاتش را بگیرید. ولی این دستور روح حماسی داشت. اسرائیل را سر جای خود بنشانید. استنتاج از این فرمان به این شکل است که ای کسانی که این فرمان را دریافت میکنید شما در موضع قدرت هستید. یعنی درگیری شما با اسرائیل هم وزن نیست، شما دست بالا را دارید و گوش اسرائیل را بپیچانید. گو اینکه نگرش شما از بالاست و به اسرائیل میگویید بشین سرجات و جم نخور و خفه شو. با دستور آقا وقتی ما موشکها را شلیک کردیم، اسرائیلیها از طریق ژنرالهای روسی به ما پیام دادند که به قاسم سلیمانی بگویید ما را نزند، ما اشتباه کردیم و کاری با آنها نداریم. در طول پیدایش اسرائیل هیچ کشوری نتوانسته و جرأت نکرده اسرائیل را اینگونه تهدید کند. همین رهبری که وقتی دشمن را شناخت، داعش پلید را شناخت، ترتیب دهندگان، سازماندهندگان اینها را شناخت؛ عمق فاجعه را علیه انقلاب تشخیص داد و آرام نگرفت. علیرغم مخالفتهای همه مسئولین انقلابی و غیر انقلابی در داخل کشور، تنهایی رفت به سمت دشمن و دشمن را در هزاران کیلومتر دورتر از مرزهای کشور درگیر و زمینگیر کرد و به درک واصل کرد. خداوند مشتری اخلاص است و به اخلاص برکت میدهد.
گفتوگو از: سعید دست افشان، حاتم رسولی
انتهای پیام/
نظر شما