هنگامی میتوانیم مدعی نوشتن داستان ایرانی باشیم که شاخصههای انسان امروز ایرانی و دغدغههایش را تعریف کرده باشیم.
به گزارش روابط عمومی حوزه هنری، متن پیش رو یادداشتی است از تیمور آقامحمدی، نویسنده و مدرس ادبیات داستانی که در ادامه از نظر می گذرد؛
پیشنیاز پرداختن به داستان بومی، برجستهکردن و جایگاهدادن به داستان ایرانی است. مادامی که داستان فارسی به معنای عام آن مورد توجه قرار نگیرد، سخن گفتن از تولید داستانهایی با هر عنوان، راهی نخواهد گشود. هنگامی میتوانیم مدعی نوشتن داستان ایرانی باشیم که شاخصههای انسان امروز ایرانی و دغدغههایش را تعریف کرده باشیم، از مسائل هویتساز او آگاه باشیم و سپس بپردازیم به اقلیم و محل سکنای او. بدون اقلیم و بوم، نویسنده پایی روی زمین ندارد، متزلزل است و در گفتن دچار لکنت خواهد شد. نویسندهای هم که با لکنت و لرزان حرف بزند، سخنش جدی گرفته نمیشود.
آیا ادبیات ما توانسته به سمت بومی نویسی حرکت کند؟
داستانهای موفق جهانی، آثاری است که از اقلیم و مردمان سرزمین خود نوشتهاند. من رمان وطنیای را میپسندم که مرا شناخته باشد و از من برای من بگوید نه اینکه از آدمها و مفاهیم ناشناخته برایم روایت کند. متأسفانه داستان امروز ما بوم و هویتش را گم کرده و کتابهای اندکی که نظر کردهاند به این امر، چندان نیست. وقتی فئودور داستایفسکی در «برادران کارامازوف» یا «ابله» از انسان روسی سخن میگوید، از انسان قرن نوزدهمیای حرف میزند که خاص آن بوم و بر است و جایگزینی در دنیا ندارد یا زمانی که سرگئی دولاتوف از انسان روسی مینویسد، ما انسان قرن بیستمیای میبینیم با ویژگیهای خاص خود که مشابهش در جای دیگر جهان وجود ندارد. آیا در مواجهه با شخصیت رمانهایی که در ایران منتشر میشود این وضعیت قابل مشاهده است؟ فکر میکنم معنا در آثار ما سست است و انسانی با اندیشه و معنای ایرانی کمیاب. سالهاست مغروقِ ادبیاتی شدهایم که از آنِ ما نیست.
راه رسیدن به داستانهای بومی چیست؟
نخستین و کمترین حرکت، خیره شدن به موضوع است. من اگر میخواهم از همدان یا تبریز بنویسم، ناگزیرم نظر کنم به موضوع. سپس باید به نوعی دلدادگی فارغ از جانبداری یکطرفه برسم. اندیشه و دلدادگی اصولی سبب میشود که هویتم را در سرزمینم معنا کنم، آنوقت دیگر بههیچ وجه نمیتوان اسامی مکانها را تغییر داد. بعد از آن به هرچه بنگرم آن را درآمیخته با بومم میبینم. نوشتن صرف از مکان و جغرافیا نمیتواند به داستان بومی بینجامد، وقتی مکان به عنصری مهم در اثر بدل شده و دست به معناآفرینی بزند، من در مسیر قرار گرفتهام، خودم را یافتهام و دارم در مسکنی زیست میکنم که معنا از من میگیرد و در من معناآفرینی میکند، آنگاه میتوان گفت هویت من با بومم تعریف میشود.
منبع: روزنامه ایران
نظر شما