۱۴۰۰.۱۰.۰۸

ویژه‌برنامه شب خاطره «روایت حبیب» در مشهد با خاطره‌گویی حاج صادق آهنگران و رزمندگان تیپ فاطمیون از سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و شعر خوانی محمدکاظم کاظمی و احمد بابایی از شاعران آیینی کشور با موضوع این شهید والامقام برگزار شد. به گزارش روابط عمومی حوزه هنری، نهمین شب خاطره «روایت حبیب» شب گذشته 7 دی‌ماه در سالن همایش‌های بین المللی صبا مشهد  کار خود را با اجرای سرود «سردار دلها؛ اسطوره ایران زمین» آغاز کرد. این سرود تولید شده در موسسه آفرینش های آستان قدس با شعری از مریم زارعی، آهنگسازی یحیی موسوی و تنظیم مهدی کیان منش است. * اجرای گروه نمایشی «کبوترانه» و نقالی مرشد میرزاعلی گروه نمایشی «کبوترانه» با هنرنمایی علی‌محمد و فاطمه رادمنش از همراهان همیشگی کاروان هنری «روایت حبیب» در ادامه این برنامه بار دیگر با اجرای خود یاد و خاطره شهدای هشت سال دفاع مقدس را زنده کردند. این نمایش به شهدای غواص لشکر 41 ثارلله که با فرماندهی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در عملیات کربلای4 حضور یافتند و خط شکن آن عملیات بودند می‌‌پردازد. گروه نمایش «کبوترانه» این نمایش را در قالب گفت‌وگوی یک مادر شهید با یکی از 5 فرزند شهیدش به بینندگان ارائه کردند.  این گروه نمایشی با تولید چند نمایش با محوریت شهید حاج قاسم سلیمانی تا کنون بیش از 15 اجرا در ایستگاه‌های کاروان هنری «روایت حبیب» داشته است. مرشد محسن میرزاعلی هم بار دیگر با اجرای نقالی و پرده خوانی خود به روایتی از حاج قاسم سلیمانی پرداخت و یاد شهدای دفاع مقدس و مدافعین حرم را زنده کرد. * روایت بلبل فاطمی از شهید حاج قاسم سلیمانی غلامعلی فصیحی از رزمندگان تیپ فاطمیون و معروف به بلبل فاطمی در این مراسم نخستین راوی شب خاطره روایت حبیب در مشهد بود. فصیحی با تاکید بر حضور به موقع شهید سلیمانی در وضعیت های حیاتی جبهه مقاومت در سوریه گفت: هیچگاه و هیچ یک از نیروهای رزمنده جبهه مقاومت را تنها نمی‌گذاشت و با حضور خود هم دلگرمی به ما می‌داد و هم دلهره و ترس را به جان نیروهای دشمن می انداخت. وی افزود: اوایل اعزام نیروهای جبهه مقاومت با هواپیماهای مسافربری انجام می‌شد اما بعد ها به دلایل مسائل امنیتی با هواپیماهای باربری اعزام انجام می‌شد. فصیحی ادامه داد: هواپیماهای باربری بدون صندلی و تکیه گاه است در نتیجه جمعیت بسیاری کف آن نشسته تا سوریه باید سپری می‌کردیم. یکی از نیروهای تیپ فاطمیون در یکی از این اعزام ها ناگهان تشنج کرد و حالش خیلی بد شد. ما که در تلاش برای بهبود حال او بودیم ناگهان متوجه حضور حاج قاسم بر بالین این رزمنده شدیم. هیچکس نمیدانست حاج قاسم میان ما حضور دارد. همه نیروها هنگامی که فهمیدند فرمانده سپاه قدس هم با همین هواپیما به سوریه اعزام می‌شود بسیار دلگرم شدند و قوت گرفتند. * شعرخوانی احمد بابایی شاعر آیینی کشور احمد بابایی شاعر آیینی کشور نیز خود را به جمع کاروان روایت حبیب در مشهد رساند و اشعار خود با موضوع سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و متناسب با ایام عزاداری فاطمیه تقدیم کرد. متن این شعر به شرح زیر است:   در رگ حادثه ، خون موج زد ، آیینه شکست شعله‌ ور شد در و دیوار حرم ، سینه شکست . خون مالک به زمین ریخت ، خبر سنگین است بعد مالک ، به تن حوصله ، سر ، سنگین است . اشک آغاز جنون است ، تماشا سخت است دیدن بغض علی در غم زهرا سخت است . خون ما وجه سلوک است که سالک باقی‌ ست کشته شد مالک اگر ، غیرت مالک باقی‌ ست . شعله‌ ور بود و به ققنوس ، توسل می‌ کرد تشنه‌ لب بود و لب آب تحمل می‌ کرد . وسط معرکه غوغاست ، جنون می‌ رقصد مالک انگار که در برکه‌ ی خون می‌ رقصد . شعله‌ ور بود درِ خانه ، لگد بر در خورد داغ ، مسمار شد و بر جگر حیدر خورد . شعله‌ ور بود خبر ، دل به صدا آمده است خبر ار مصحف امّ الشهداء آمده است . سنگباران شده قاسم ، شده دل ، خونین‌ تر این چه زخمی ‌ست که باشد ز عسل شیرین‌ تر ؟ . وسط معرکه غوغاست … شکسته بالش آمده مادر سادات به استقبالش . جلوه آیینه طلب شد غزلش کرد خدا چه بگویم به چه حالی بغلش کرد خدا . چه بگویم به چه حالی یل ما را کشتند قبله باقی‌ ست فقط قبله‌ نما را کشتند . قبله باقی‌ ست ، خدا هست ، بگو با صهیون صد چنین قبله‌ نما هست بگو با صهیون . عاقبت مدح جنون ، خون به پر و بال کشید روضه‌ ی قاسم ما نیز به گودال کشید . بُت بگو ، بی سر و پا باش، سراپا تبریم چند سالی ست که ما منتظر این خبریم . کدخدا را برسانید ! زمان ، مستِ علی ست مالک افتاد زمین ، تیغ ولی دست علی ست . کدخدا را برسانید که خون ارزان نیست ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست . کدخدا را برسانید که حق تابنده‌ ست مالک افتاد ولی خشم مقدس زنده‌ ست . زخم شمشیر اگر خورد به شیران … باشد حاج قاسم یکی از مردم ایران باشد . چله‌ ای هست که سردار … نه بی‌ سر شده‌ اند همه‌ ی مردم ما مالک اشتر شده‌ اند . دل ما سوخت در این روضه ، خبر سنگین است باکی از کشته‌ شدن نیست ، سعادت این است . مالک افتاد زمین ، قیمت حسرت چند است خوش به حالش که علی از دل او خرسند است . نوبت روضه ی قاسم شد و جولان دادند روضه‌ خوان‌ ها خبر از سمّ ستوران دادند . یا علی ! اهل حرم دست‌ به‌ دامان تواند مالک و قاسم هر عهد ، شهیدان تواند . قنفذ از یک طرف و حرمله از سوی دگر بازهم در وسط معرکه ، آهوی دگر . خبر تازه ، سر قافله آوار شده فاطمه پشت در خانه ، گرفتار شده . اشک آغاز جنون است ! تماشا سخت است دیدن بغض علی در غم زهرا سخت است . سر صبحی دم از آن زلف پریشان زده‌ ایم اول روضه گریزی به شهیدان زده‌ ایم . مرگ بر بی کسی و واهمه ! بر عشق درود تشنه جان داد حسین بن علی بین دو رود . تشنه جان داد نسوزد سر گیسوی حرم نگران بود حرامی نرود سوی حرم . وای اگر آبروی قوم غدیری می‌ رفت وای اگر دختر ارباب اسیری می‌ رفت . روضه‌ خوان گفت شبی خیمه به غارت رفته است روضه‌ خوان گفت که زینب به اسارت رفته است . خطبه‌ خوان ، زینب کبراست بگو با صهیون کربلا آخر دنیاست بگو با صهیون . در عطش چاره همین بود که دریا باشیم ارباً اربا شده‌ ی اکبر لیلا باشیم . سامرا تا به حلب جمع پریشانی بود تیغ خیبرشکنی ، ارث سلیمانی بود . سر طوفان شب بی‌حادثه بر شانه‌ ی ماست ابرها مرز ندارند ؛ سفر، خانه ی ماست . غرّش ماست که از شطّ مصاف آمده است صاعقه ، دور سر ما به طواف آمده است . کدخدا را برسان ! جلوه به زخم آکنده ست خون ما بت‌شکنان ، گور بتان را کنده است . زخم و خون آرزوی ماست ، بگو با صهیون زخم ، ارثیه‌ ی زهراست بگو با صهیون . صبح صادق زده و ضربت آخر مانده‌ ست راه باز است اگر سیدعلی فرمانده‌ ست . اشک من حسرت محض است ؛ پر از فریادم کشته شد یار ولی یاد بتول افتادم . گریه کردیم ولی عقده‌ ز دل باز نشد مگر از پشت در خانه‌، غم آغاز نشد ؟ . خواست آن فرصت عهد ازلی را نبرند فاطمه پشت در آمد که علی را نبرند . کدخدایان نجس ، سرّ مگو را کشتند یک نفر یار علی بود که او را کشتند . شعله بر بال و پر روح‌ الامین افتاده سوره‌ ی کوثر قرآن به زمین افتاده . آن طرف نعره‌ ی یک بی سر و پا می‌ شنوم این طرف از پس در ، ” فضه بیا ” می‌ شنوم . شعله‌ ور شد حرم و معجر زهرا هم سوخت روضه‌ خوان گفت که موی سر زهرا هم سوخت… * فاطمیون با شهادت حاج قاسم حس یتیمی کردند ابوطاها رزمنده جانباز و از دلاورمردان فاطمیون در این شب خاطره از چگونگی اولین دیدار خود را حاج قاسم سلیمانی گفت: پس از عملیاتی در سوریه بسیار خسته شده بودیم و چند روز بیخوابی کشیده بودیم. من هم پس از این عملیات در حال رسیدگی به کارهای مربوطه به خود بودم که یکی دست روی شونه ام گذاشت و گفت کمی استراحت کن، من هم بی توجه به این که چه کسی هست همچنان به کار خود ادامه دادم. وی افزود: با اصرار این شخص مبنی بر استراحت برگشتم و دیدم شخصی با لباس کرم رنگ و چشمانی سرخ ناشی از بیخوابی های بسیار و خاک آلودی هوا ناشی از انفجارها است. به او که هنوز نشناخته بودمش گفتم حاجی شما که از من خسته تر هستی خودت برو استراحت کن. ابوطاها ادامه داد: ناگهان دیدم چند نفر از نیروهای تیپ به سوی ایشان دویدند و او را در آغوش گرفتند و حسابی دور و برش شلوغ شد. از یکی پرسیدم چه خبر است، گفتند مگر نمی‌دانی حاج قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس است. ناگهان به خود آمدم و به سویش دویدم و در آغوش کشیدمش. وی در ادامه گفت: بچه‌های فاطمیون دوبار یتیم شدند، یکی هنگام شهادت ابوحامد بود. شهید توسلی، معروف به ابوحامد، فرمانده شجاع و حماسه آفرین تیپ فاطمیون، متشکل از نیروهای افغانساتی مدافع حرم حضرت زینب (س) بود. ایشان در ابتدای دهه فاطمیه اول در منطقه « درعا» در سوریه به دست تروریست های جبهه النصره به شهادت رسید. او به عنوان یکی از قابل اعتمادترین فرماندهان میدانی نبرد سوریه و مورد وثوق سردار سلیمانی شناخته می شد. ایشان در دوران هشت سال دفاع مقدس نیز در جبهه دفاع از انقلاب اسلامی حضور داشت. وی در نبرد با داعش وظیفه سازماندهی نیروهای افغان را بر عهده داشت. ابوطاها افزود: هنگام شهادت ابوحامد نیروهای تیپ فاطمیون گویا یتیم شده اند و بسیار غمگین شدند اما دلگرم به حاج قاسم سلیمانی بودند. وی ادامه داد: اما شهادت حاج قاسم بار دیگر نیروهای فاطمیون را یتیم کرد. شهادت حاج قاسم سلیمانی بسیار سنگین و طاقت فرسا بود. * شعر خوانی محمد کاظم کاظمی شاعر آیینی افغانستانی در ادامه این ویژه‌برنامه از کاروان هنری «روایت حبیب» در مشهد مقدس محمد کاظم کاظمی شاعر آیینی افغانستانی شعری را با موضوع شهید حاج قاسم سلیمانی تقدیم کرد. متن این شعر به شرح زیر است:   پیِ آتش نَفَسم سوخت، ولی شب تازه است گفت راوی: «شب برف است که بی اندازه است»   گفت راوی: «شب برف است، شب خنجر نیز ردّ پا گم شده در برف گران، رهبر نیز   برف، تنها نه، که با صخره و سنگ افتاده است و زمین چشمه نزاده است که طوفان زاده است   برفباد است که می بارد و کج می بارد آسمان خشمی است از دنده ی لج می بارد   هفت وادی خطر اینجاست، سفر سنگین است ردّ پا گم شده در برف روایت این است   اینک این ما و زمینی که کفِ دست شده کوچه ای، بس که فرو ریخته، بن بست شده   اینک این ما و نه انجیر، که خنجر خورده خنجر از دستِ نه دشمن، که برادر خورده   اینک این ما و دلی در به در و دیگر هیچ گورِ بی فاتحه ای از پدر و دیگر هیچ   اینک این ما و سری، لعنت گردن، بر دوش هفت زنجیر، که هفتاد من آهن، بر دوش   هفت رود از برِ کوه آمده، خون آورده اژدها هفت سرِ تازه برون آورده   هفت همسایه سر کینه ی نو دارد باز در زمین پدرم کشت و درو دارد باز   باز می بینم و فریادِ کسان خمیازه است پی آتش نفسم سوخت، ولی شب تازه است   و کسی گفت: «لب از لا و نعم باید بست چشم بر کیسه ی ارباب کَرَم باید بست»   گفت:« شک نیست که در راه خدا می بخشند پاره نانی از این سفره به ما می بخشند   پا نداریم، به پاتابه طمع بیهوده است بی زمینیم، به حقّابه طمع بیهوده است   سه کلوخ از همه ی سهم زمین ما را بس جنگ و دعوا که نداریم، همین ما را بس»   گفت راوی: «همه گُل بوده و گُل می گویند حق همین است که ارباب دُهُل می گویند»   گفت: « دیدم شب طوفان چه خطرها کردند جنگ ها را چه دلیرانه تماشا کردند   آنچنانی که نیاید به زبان، می خوردند شب طوفان همه چون شیر ژیان می خوردند»   «آفرین باد بر این دادرسان»، راوی گفت « چشم بد دور از این گونه کسان» راوی گفت   چشم بد دور، خداوند نگه داردشان در عزای زن و فرزند نگه داردشان   هر که از چشمه جدا ماند، لجن پرور شد هر که نانپاره پذیرفت، گداییگر شد   هر که تنها شد از این جاده، پی غولان رفت هر که رهْ توشه جدا کرد، به ترکستان رفت   نانِ مفت آمده ننگِ دهن است، ای مردم! این روایت، سندش خون من است، ای مردم!   هفت بام آن که در این دور و زمان خواهد داشت هفت برف و همه تربرف، بر آن خواهد داشت   هفت خوان آن که در این دور و زمان خواهد خورد هفت پیمانه ی منّت، پی آن خواهد خورد   هفت رنگ آن که در این برهه بَدَل خواهد کرد هفت تعظیم به هفتاد دغل خواهد کرد   ما نمی خواهیم نان در گرو جان بخشند جَوزِ پوچی که کریمانه به طفلان بخشند   سیب دندان زده با هرکه رسد بذل کنند روغن ریخته را نذر ابوالفضل کنند   نیم خورده است، از این کوزه نخواهم نوشید آب، حقّ است به دریوزه نخواهم نوشید   آن که با کاسه ی پس خورده نشد شاد، منم و درختی که تبر خورد و نیفتاد، منم   آتش از من نفسی وام گرفت آتش شد باد از خیمه ی من کرد گذر، سرکش شد   خشم دندان شکنِ صخره ی سخت از من بود میوه گر سهم کسان بود، درخت از من بود   این سر از خوفِ شب و ملجم اگر برگردد بهتر آن است که بر روی سپر برگردد   این ورق، آن ورقی نیست که فردای سکوت در نهان سوزی الماس و جگر، برگردد   این سفر آن سفری نیست که از نیمه ی راه دو سه گامی که پدر رفت، پسر برگردد   این سوار آمده خرگاه به دشتی بزند که از آن دشت، فقط نیزه و سر برگردد   این گلویی است که از هُرم حرم تا لب رود برود سوخته و سوخته تر برگردد   کهکشان از سفر طی شده بر خواهد گشت این سر از خوفِ شب و ملجم اگر برگردد   قتلگاه پدر، آن صخره ی گلگون، پیداست ردّ پا گم شده، اما اثر خون پیداست   خشم، تیغ دو سر ماست، نگه می داریم یادگار پدر ماست، نگه می داریم   باز هم روزِ نو و روزیِ نو خواهم داشت در زمین پدرم کشت و درو خواهم داشت   سنگ اگر هست در این مزرعه، بر خواهد داد چوب اگر هست در این خاک، شکر خواهد داد   خانه را –خشتی اگر نیست- به گِل می سازم گُل در این باغچه از پاره ی دل می سازم   آسیا بی آب می چرخد اگر من باشم سنگِ آن، مهتاب می چرخد اگر من باشم   عاقبت آن هَرَس کرد، ثمر می چیند از درختی که پدر کاشت، پسر می چیند * حاج قاسم از سیم‌خاردار نفس خود عبور کرده بود حاج صادق آهنگران از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس و از مداحان اهل بیت که همگان او را با نوای زیبایش در دوران جنگ به یاد می‌آورند نیز با حضور در این برنامه به روایت چند خاطره از سردار دلها پرداخت و گفت: حاج قاسم سلیمانی خلاصه‌ای از کل هشت سال دفاع مقدس است. آهنگران در ادامه با اشاره به بیانات مقام معظم رهبری در مورد عبور از سیم خاردار نفس برای رسیدن به مقام والای شهادت گفت: حاج قاسم در حرم حضرت رقیه از من خواست روضه بخوانم، شهید پورجعفری هم بودند، فقط ما سه نفر در جوار ضریح حضرت بودیم. یادم می‌آید ماه رمضان و نزدیک سحر بود. روضه باز نخواندم اما حاج قاسم از لحظه اول روضه شروع به گریه کرد. روضه 45دقیقه طول کشید و حاج قاسم تمام مدت به پهنای صورت اشک می‌ریخت. وی افزود: گریه‌های حاج قاسم بخاطر سوز صدای من و یا سبک روضه‌خوانی نبود بلکه ارادت ایشان به اهل بیت و عبورش از سیم خاردار نفس‌اش چنین او را گریان کرده بود. آهنگران در ادامه قطعه «حاج قاسم سلام» با شعری از میلاد عرفانپور را اجرا کرد. *رونمایی از قطعه موسیقی «سرباز وطن» قطعه موسیقی «سرباز وطن» تولیدی از حوزه هنری استان خراسان رضوی با خوانندگی کاظم خموش، آهنگسازی نوید بهبودی و ترانه سرایی حسن سرداری در ادامه این شب خاطره روایت حبیب برای اولین بار رونمایی و پخش شد. *رونمایی از کتاب «سلیمانی‌ها» ویژه‌برنامه شب خاطره «روایت حبیب» به رسم شب‌های خاطره ماهانه حوزه هنری در هر برنامه خود یک معرفی و یا رونمایی کتاب نیز داشته و خواهد داشت. در این شب خاطره نیز کتاب «سلیمانی‌ها» از انتشارات راهیار رونمایی و معرفی شد. این کتاب، خاطرات و روایت‌های مردمی درباره شهادت حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس را در سه فصل «قهرمان خانه ما؛ اثر شهادت در فضای تربیتی و قهرمان ‌سازی در خانواده»، «ملت قهرمان؛ اثر شهادت بر تصمیمات و اقدامات مردم جامعه‌ ایران» و «سردار امت؛ اثر شهادت بر مردم دیگر کشورها و بارتاب آن در فضای بین‌ الملل» روایت کرده است. مجموعه نویسندگان این کتاب را فریده الیاسی‌فرد، سمیرا چوبداری، مرضیه ذاکری و لطیفه نجاتی تشکیل می‌دهند. گفتنی است، کاروان هنری «روایت حبیب» در دومین سالگرد شهادت سردار دل‌ها، شهید حاج قاسم سلیمانی، در ۱۰ استان کشور به اجرای برنامه‌های مختلف فرهنگی و هنری می‌پردازد. این رویداد فرهنگی و هنری که به همت بنیاد حفظ و نشر آثار شهید سپهبد قاسم سلیمانی (مکتب حاج قاسم) و با همکاری حوزه هنری انقلاب اسلامی برگزار می‌شود، از ۱۱ آذرماه ۱۴۰۰ به مدت یک ماه در ۱۰ استان مختلف اجرا خواهد شد. طی این رویداد فرهنگی، برنامه‌های متنوعی چون شب خاطره، شعرخوانی، سرود و موسیقی، نمایش فیلم و انیمیشن، اجرای تئاتر، نقالی و پرده‌خوانی، حماسه‌خوانی، رونمایی کتاب و برپایی نمایشگاه عکس و آثار تجسمی برگزار خواهد شد. کرمان، اصفهان، زنجان، کردستان، خوزستان، بوشهر، هرمزگان، سیستان و بلوچستان و خراسان رضوی، استان‌های میزبان «کاروان هنری روایت حبیب» خواهند بود و اختتامیه این برنامه در تهران برگزار می‌شود. «کاروان هنری روایت حبیب» که تاکنون حضور در استان‌های کرمان، اصفهان، زنجان، سنندج، خوزستان، بوشهر، بندرعباس، سیستان و بلوچستان و خراسان رضوی را تجربه کرده است، در ادامه سفرهای خود به استان تهران خواهد رفت. انتهای پیام/

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha