حمیدرضا فاضلی- شاعر انقلابی، عبا و قبا را دادم خشکشویی که پسفردا شب، در یک جلسهی بسیار رسمی شرکت کنم: دیدار شاعران با رهبری. قرار بود خیلی شیک و مجلسی برویم بیت؛ آقا را ببینیم؛ شعر بخوانیم؛ و برگردیم. آخرین چیزی که انتظارش را داشتم، این بود که با همان لباس، توی یک کافه در تهران نشسته باشم؛ موکا سفارش بدهم و به شیطنتهای سید محمدمهدی شفیعی گوش کنم که این بار به جای اینکه بخواند: «مرز ما عشق است؛ هر جا او است، آنجا خاک ما است»، دارد از آن طرفِ خیابان فریاد میزند: «حاج آقا! با لباس داری میری کافه؟ زشته. خلاف زیّ طلبگیه!»