به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی، هفتمین جلسه از سلسله نشستهای «حافظخوانی» با هدف توجه به میراث ادبی ایران و معرفی ظرفیتهای زبان و ادب فارسی، توسط دفتر پاسداشت زبان فارسی حوزه هنری و با حضور قدمعلی سرامی، شاعر و استاد ادبیات فارسی، عصر شنبه ۲۹ آذرماه ۱۴۰۴ در سالن سلمان هراتی برگزار شد.
سرامی در ابتدای این نشست به شرح این بیت که میگوید «کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت/ به که نفروشند مستوری به مستان شما» پرداخت و گفت: این بیت حافظ به این معنا اشاره دارد که نمیتوان مستوری و پرهیزگاری را به مستان فروخت؛ هرقدر هم انسان باتقوا و خویشتندار باشد، در نهایت در برابر مستی ناتوان میماند. نشانه انسان بودن ما، عصیان است.
وی افزود: آدمی چرا با همه موجودات تفاوت دارد؟ زیرا آغاز او با گناه همراه است. انسان همواره میان عصیان و پرهیز، در رفتوآمد و دوگانگی به سر میبرد. پیامبر میفرمایند که شیطان همچون خون در رگهای انسان جریان دارد و این نشان میدهد که این دوگانگی، ذاتیِ آدمی است. از همین رو، در این دنیا گاه باید قید عافیت را زد.
این استاد ادبیات با قرائت «بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر/ زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما» به شرح بیت دوم پرداخت و اظهار کرد: معنای این بیت چنین است که وقتی تن بیدار میشود، جان به خواب میرود. شرط این حالت آن است که هرگاه یکی از این دو ضد آشکار شود، ضدِ آن به پسزمینه میرود. من، همانند حافظ، بر این باور نیستم که وقتی یکی از این دو بهکلی از میان برود؛ دیگری به خواب میرود و پوشیده میماند. چرا که خداوند خواسته است همه ما مشمول لطف و عنایت او باشیم؛ پس آن وجهِ پنهان به خواب میرود، اما نمیمیرد.

سرامی در توضیح این بیت که میگوید«با صبا همراه بفرست از رخت گلدستهای/ بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما» عنوان کرد: منظور این بیت آن است که میتوان رایحه خوش تو را از طریق باد صبا دریافت؛ چرا که هر آنچه در دل داریم، در سراسر جهان گسترده است. دل ما، خود تمام کیهان است. هم خدا و هم تمامی آفرینش او در «نرمافزار» وجودیِ همه ما حضور دارند. ما صورتِ اجمالیِ عالمیم و عالم، صورتِ تفصیلیِ ماست.
وی افزود: گویی همه جهان در جعبهای، همچون جمجمه من و تو، فشرده شده و صورتِ تفصیلیِ آن در تمام اجزای کیهان گسترده است. کل از آغاز وجود داشته و تنها صورتهای نوعی و فردی آن دگرگون میشوند. انسان، صورتِ فشرده همه کیهان است.
سپس سرامی به شرح و بررسی بیتِ «عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم/ گر چه جام ما نشد پرمی به دوران شما» پرداخت و گفت: حافظ در این بیت برای کسانی دعا میکند که «کل» را در درون خود متجلی کردهاند؛ آنان که در یک لحظه، همه عالم را در خود حاضر میبینند. در یک اتاق، همه عالم حضور دارد؛ اما به بیانی دیگر، برخی انسانها این توان را دارند که بهجای آنکه سالها بگذرد تا کیمیای عالم در وجودشان آشکار شود، در یک آن همه این کیمیا را دریابند.
وی افزود: من انسانهایی را دیدهام که در یک نگاه دگرگون شده و تغییر کردهاند. حافظ نیز میگوید:«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند/آیا شود که گوشهچشمی به ما کنند» اگر اندکی درنگ کنیم و با دقت به برخی از آدمهای اطرافمان بنگریم، ممکن است این معنا را در وجودشان دریابیم.

استاد سلسله نشستهای «حافظخوانی» در ادامه با اشاره به بیتِ «میکند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو/ روزی ما باد لعل شکرافشان شما» گفت: حافظ واقعا اعتقاد دارد که ما حتما باید امیدوار و خرسند باشیم و این اندیشه، اندیشه ایرانی است. شما هرچقدر برای رشد تن زحمت بکشید از رشد روانیتان باز میمانید. انسان مدرن دچار همین گرفتاری است.
این استاد ادبیات همچنین درباره بیتِ «ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو/ کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما» عنوان کرد: این دیگر نثر است و نظم نیست. خود کلمه یزد یعنی خدا و از ایزد است. جمعش میشود یزدان. در پهلوی میشود یزتان. این اتفاق که اسم جمعی را ما مفرد معنا کنیم در کلمات دیگر هم افتاده. مثلا دندان که جمع است و یعنی تعدادی دند.

سرامی در ادامه به شرح و بررسی غزل دوازدهم دیوان حافظ پرداخت و گفت: حکمت این که در قدیم با دیوان حافظ فال میگرفتند، امیدواری حافظ نسبت به آینده است. از یک قرن بعد از حافظ چندین شاعر از ابتدا تا انتهای دیوان حافظ را مورد استقبال قرار دادهاند. تمام این غزلها در مجموع نوید امید را میدهند. وقتی فرهنگ شما فرهنگی شاد باشد، نمیتوان نسبت به یأس نظر مطلق داشت. ما همیشه شرط زندگی را در داشتن امید میدانیم. داستایوفسکی، که نسبتا بیخدا بود، میگوید: اگر امید را از دل جهانیان بیرون کنیم، حتی اگر خدا وجود داشته باشد، از جهان خارج میشود. یعنی وقتی امید نباشد، خدا نیز از جهان بیرون میرود. امید چیزی است که ما را به آینده متصل میکند.
وی در شرح این بیت «ساقی به نور باده برافروز جام ما/ مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما» اظهار کرد: حافظ برای باده که امری است که در شریعت حرام است، نور قائل شده است. نور یک چیز الهی است. این زبان بزرگترین دانشها را به ما میدهد. قبل از معلم، زبان به تو یاد میدهد. نور با نار هم بُن هستند. یک کبریت را که روشن میکنید هم نور دارد و هم نار. وقتی خداوند لطفش را شامل حال بندگان کند معنیاش این است که همین دنیایی که زندان مومن است، میشود جایی که خوشی در آن معنا پیدا میکند. دنیایی خوب است که به ما بشارت عقبای خوب میدهد. مطرب یعنی کسی که دیگران را به طرب میاندازد. طرب در طلب است. شادی و خوشی وقتی شروع میشود که خواهندگی در آن باشد.
قدمعلی سرامی در توضیح واژه مطرب عنوان کرد: مطرب کسی است که دیگران را به طرب و شادی میاندازد. طرب در اصل در طلب است و شادی وقتی واقعی است که همراه با خواهش و طلب باشد.

قدمعلی سرامی در تشریح بیتِ «ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم/ ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما» عنوان کرد: حافظ میگوید در همین پیاله نجس، ما عکس رخ یار را دیدهایم و خداوند را نیز مشاهده کردهایم. شادمانی ما را ابتدا و بیش از همه خدا میخواهد. اگر تو شاد نباشی، از نظر فرهنگ ایرانی، ایمان به حقیقت نداری. آدم شاد در واقع در حال عبادت پروردگار است.
سرامی افزود: تو نمیبینی و گمان میکنی که شرب مدام و مستی ما فقط برای لذت ظاهری است. در حقیقت، ما حق را در جام میبینیم. وقتی در پیاله، عکس رخ یار را میبینیم، یار را با همه صفات ثبوتیهاش مشاهده میکنیم.
سرامی در ادامه در توضیح این بیت مشهور حافظ که میگوید «هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق/ ثبت است بر جریده عالم دوام ما» گفت: واقعا این بیت شاهکار زبان فارسی است. اولین بار که با این بیت مواجه شدم، کلاس سوم ابتدایی بودم. دیوان حافظ در خانه ما بود و جلد خشکی داشت. وقتی این بیت را خواندم، هنوز ده سال هم نداشتم، اما آنقدر روی من تأثیر گذاشت که وقتی به مدرسه رفتم، آن را برای معلمم خواندم.
وی در ادامه بیان کرد: اصل کلمه «زنده»، «زینده» است و از ریشه «زیستن» آمده است. در این مصرع، مرگ کنار زندگی قرار گرفته است. دل انسان با عشق زنده میشود و میرایی آن از بین میرود. اگر آدم عاشق شود، میماند و نمیمیرد؛ اگر عاشق نباشد، میمیرد. زندگی و عشق توأماناند.
سرامی در توضیح کلمه «جریده» گفت: واژه «جریده» امروز به معنی روزنامه و مجله است، اما در این مصرع دوم، منظور ثبت شدن در «جریده عالم» است؛ یعنی یگانگی عالم را نشان میدهد. با وجود اینکه همه عالم چندگانگی دارد، همهاش یکی است؛ یک مساوی با لایتناهی است.

این استاد ادبیات در ادامه عنوان کرد: عشق ما را از طیف آدمهای مرده بیرون میکشد و زندگی جاودانه به ما میبخشد. من به این حقیقت رسیدهام که پدران ما عاشق خدا بودند و او را دوست میداشتند. به همین دلیل در ادبیات عرفانی به خدا «ای دوست» میگوییم و او را «رفیق اعلی» میدانیم. این بیت به چندین سویه این حقیقت را به ما ابلاغ میکند.
سرامی در پایان گفت: بیت «چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان/ کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما» به این معناست که این زیبارویان جلوهشان تنها تا زمانی است که ما به مظهر وحدانیت پی نبردهایم. وقتی او جلوه کند، دیگر این زیبارویان کنار میروند. وقتی یار اصلی آشکار شود، دیگر هیچ زیبارویی جلوهای ندارد. همچنین واژه «کرشمه» فارسی نیست و ریشه یونانی دارد. امروزه در فرهنگهای غربی به آن «کاریزما» گفته میشود. این همان کاریزمای یونانی است: زیباییای که قابل بیان نیست و جمالی پنهان است.
نظر شما