به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی، هر مدیوم هنری قبل از ارائه مانیفست و محتوا، باید در قالب همان مدیوم تعریف شود. اگر تئاتر است باید ملزومات و اصول تئاتر در آن رعایت شود و از اساس به قواعدش پایبند باشد. این اصل در خصوص تمام مدیومهای هنری صادق است؛ سینما، ادبیات، موسیقی و هنرهای دیگر. تئاتر نیز در ذات خود باید تئاتر باشد، اما به شیوههای گوناگونی قابلیت عینیشدن دارد. تکیه بر جوهر تئاتر، اصول و ضوابط خاص خود را دارد و باورمندان به آن شیوه باید این اصول و ضوابط را رعایت کنند. «نقطه عطف» تئاتر است، اما مانیفست خودش را دارد و از قواعدی برخوردار است که آن را خاص میکند. انگارهٔ آن بر آیین فاطمیه و شهادت حضرت صدیقه طاهره (س) استوار است؛ یعنی متکی بر «امر قدسی» و «هنر قدسی» است.
تئاتر «نقطه عطف» نیمنگاهی به این امر دارد که تاریخ منحصر در زمان نیست و واقعه تاریخی اصطلاحا در زمان فریز نمیشود. اگر نگوییم همه، دستکم بسیاری از وقایع تاریخی در سرنوشت اقوام، شکلگیری و تطور ادیان و مذاهب و نیز سرنوشت مِلل و نِحل تأثیرگذارند. حال اگر این واقعه، مهمترین و تاریکترین جنایت تاریخ بشریت، به گواه روایت وارده از معصومین (ع) باشد؛ اتفاقی که سرنوشت بشر در گرو آن است. با این حال «نقطه عطف» تنها متکی به این مفهوم نیست؛ حرف دیگری دارد، مسئلهای فراتر از این.

یک جوان نویسنده برای نوشتن رمانش در پی یافتن سوژهای در دل تاریخ است؛ از جنگ چالدران تا جنگ جهانی دوم. تاریخ را غور و فحص میکند تا شخصیتی بیابد که نقطه عطفی ویژه در زندگیاش داشته باشد و دستمایه رمانش شود. جوان، داخل اتاق، پشت میز تحریرش نشسته و مینویسد و پاره میکند. اتاق هم معنای حقیقی دارد و هم معنای مجازی و انتزاعی؛ در واقع استعارهای از افکار نویسنده است. هر آنچه روی صحنه میبینیم، بازتابی از ذهن نویسنده است. تمام اجراهای روی صحنه، میزانسن، پرفورمنسها، دیالوگها و مونولوگها مبتنی بر درونیات و واگویههای ذهنی نویسنده برای یافتن سوژه مورد نظر است. «در» کلیدواژه قصه است که مدام میبینیم و میشنویم؛ ورود و خروج شخصیتها به دنیای نویسنده از طریق «در» اتفاق میافتد و حتی نحوه ورودشان نیز کارکرد دارد.
شخصیتها میآیند و میروند و هر یک سعی دارند قصه زندگیشان را برای نویسنده تعریف کنند و او را مجاب سازند که قصهشان را بنویسد؛ از یک سرباز آلمانی به اسم فرانک اشتراس تا هیتلر و حتی محمدعلی شاه قاجار و شمشال خان. اما هیچکدامشان به درد نویسنده نمیخورند؛ قصه همهشان تکراری، باسمهای و حتی فاقد اهمیت است. جوان نویسنده در پی یافتن سوژهای در دل تاریخ است که منفعل و مفلوک نباشد، اساساً کنش داشته باشد و از اهمیتی برجسته برخوردار باشد. همزمان با آمد و رفت شخصیتها، شخصیتی در کنج اتاق روی تخت خوابیده؛ شخصیتی خاکخورده در گوشهای از ذهن نویسنده. جلوتر متوجه میشویم نویسنده یک سال است که میخواهد از دل این شخصیت، داستانی بیرون بکشد اما او نیز فاقد آن المانهایی بوده که نویسنده میخواهد؛ با این حال هنوز گوشه ذهنش مانده است.

این شخصیت، عباس بن ابی شاکر، یک تاجر اهل مدینه است. او نیز مانند دیگران مُصر است تا نویسنده، قصه زندگیاش را بشنود و بنویسد. ادعا میکند که هزار سال است مردم در اشتباه بودهاند و بیجهت او را لعن و نفرین میکردند و اکنون قصد دارد از طریق نویسنده قصهاش را بازتعریف کند. سرانجام نویسنده را مجاب میکند تا قصهاش را بشنود.
عباس بن ابی شاکر به دستور یزید و با کیسههایی که او در اختیارش گذاشته بود، متولی تأمین آذوقه سپاه عمر سعد میشود. بیآنکه بداند مقصود و منظور از این جنگ چیست، همراه لشکر به کربلا میرود، اما وقتی ملتفت میشود طرفِ قرار سیدالشهدا (ع) است، آذوقههایش را از بین میبرد و از کربلا میگریزد؛ منفعل، مفلوک و بیکنش. پس این قصه هم به کار نویسنده نمیآید. اما او باز اصرار میکند تا ادامه قصهاش را بشنویم و ببینیم. قصه را از عقبتر روایت میکند، از مدینه؛ سقیفه، ۷۰ روز پس از شهادت پیامبر اکرم (ص)، زمانی که فلانی و فلانی (که از بردن نامشان معذورم) برای گرفتن بیعت به درب منزلش میآیند و او در را باز نمیکند. با غاصبان خلافت بیعت نمیکند و میگریزد. همچنان منفعل است. با این استدلال که این عدم واکنش، خود یک کنش بوده است. حالا نویسنده جدیتر داستانش را گوش میکند، اما هنوز نقطه عطف درون قصهاش را نیافته است.

او ادامه میدهد: شبی که امیرالمؤمنین (ع) به همراه حضرت صدیقه طاهره (س) برای اخذ دوباره پیمان و بیعتی که در غدیر خم بسته شده بود، به در خانهاش میآیند و او در را به روی حضرت باز نمیکند. چرا که میترسید و واهمه داشت؛ منفعل، مفلوک و بیکنش. نویسنده دقیقتر میشود و او را مورد عتاب و سرزنش قرار میدهد. اینجا تاریخ با زمان حال پیوند میخورد. عباس بن ابی شاکر در تقابل با نویسنده، او را در همان موقعیت قرار میدهد؛ دفاع از حق بدون تعلل و به هر قیمتی. اما با وجود همه ادعاهای نویسنده، او نیز از باز کردن در عاجز میماند؛ توجیه و بهانه مانع میشود تا در را باز کند و بیعت امیرالمؤمنین (ع) را اجابت کند. عباس بن ابی شاکر ادامه میدهد و قصه را به پایان میرساند؛ اما دیگر قصه عباس نیست، بلکه قصه تاریکترین روز تاریخ است، تاریکتر از عاشورا، ماجرای هجوم به بیت وحی.
تئاتر «نقطه عطف» تکلیفش با خود و با مخاطب مشخص است؛ گیج نمیزند و تا انتها، بدون لکنت قصه تعریف میکند و بنا ندارد به هر لطایفالحیلی از مخاطب اشک بگیرد. ایماژهای نویسنده جوان، جلوتر از او حرکت نمیکنند. همراه و در موازات با میزان اطلاعاتی است که نویسنده از تاریخ دارد. در مجموع همه این موارد سبب شده که در این شبها، تئاتری را روی صحنه تالار اندیشه حوزه هنری ببینیم که از مفاهیم مهم، عمیق و قابل اعتنایی برخوردار است و همچنان فرم مطلوبی دارد.
تئاتر آیینی «نقطه عطف» به همت حوزه هنری انقلاب اسلامی و با همکاری گروه فرهنگی هنری نینوا و به کارگردانی علیرضا صادقی و محمدجواد صادقی و نویسندگی سید مرتضی هاشمی گلپایگانی و امیرحسین آلادپوش، از ۲۰ تا ۲۷ آبانماه در تالار اندیشه حوزه هنری روی صحنه میرود.
نظر شما