۱۴۰۴.۰۷.۰۳

حسن ناجی‌راد که از آزادگان جنگ است امروز ۳ مهر ماه در ۳۷۲ امین «شب‌خاطره» اسارت را «برگ زرینی در تقویم دفاع‌مقدس» دانست و گفت: خیلی‌ها تلاش کردند که اسارت را نادیده بگیرند و فقط از شهادت و جانبازی حرف بزنند اما آزادگان در اسارت حیثیت جمهوری اسلامی را حفظ کردند.

به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی، همزمان با هفته دفاع‌مقدس، ۳۷۲ امین شب‌خاطره با خاطره‌گویی حسین صادقی معروف به حسین گاردی، حسن ناجی‌راد و سیدمرتضی آذرهوشنگ عصر پنج‌شنبه ۳ مهر ۱۴۰۴ در سالن سوره حوزه هنری برگزار شد.

در ابتدای این محفل، حسین صادقی رزمنده و آزاده دفاع‌مقدس، با بیان خاطراتی از اسارت در هشت سال دفاع‌مقدس گفت: معمولا خاطرات از بچگی در ذهن من می‌ماند، هنوز خاطراتی از دوران طاغوت، قبل، حین و بعد از انقلاب و جنگ در حافظه من مانده است.

وی ادامه داد: مدتی به ظفار عمان رفتم اما در دوره انقلاب وقتی امام (ره) دستور دادند پادگان‌ها را خالی کنید، از عمان برگشتم. سپس از کمیته به سپاه رفتم و دوره آموزشی را در سعدآباد گذراندم.

وی افزود: ابتدا به ما اسلحه نمی‌دادند چون گاردی بودیم اما بعد از مدتی به ما اعتماد کردند و اسلحه دادند. وقتی درگیری‌های کردستان، ترکمن‌صحرا و خوزستان شروع شد، ما به کردستان اعزام شدیم و همراه با شهید پیچک، شهید احمد متوسلیان، محسن انصاری و سید علی موسوی به مهاباد رفتیم. از آن‌جا هم رفتیم به بانه که تحت کنترل فداییان خلق و منافقین بود.

این رزمنده دفاع‌مقدس سپس درباره عملیات پاکسازی بانه گفت: بانه را از شهید اصغر وصالی تحویل گرفتیم. سپس مأمور شدیم جاده بانه-سردشت را پاکسازی کنیم و در بانه مستقر شدیم. در طول حکومت نظامی، تعدادی خرابکار در پادگان ولیعصر شناسایی و بازداشت شدند که ۸ نفر آنها اعدام شدند.

وی درباره حادثه ۱۷ شهریور گفت: یک نفر به نام محمد نادری در خیابان ۱۷ شهریور دستور آتش داده بود و کشتار راه انداخته بود. من مدام دنبال او بودم تا اینکه در بابلسر او را پیدا و دستگیر کردم. سروان نادری اهل بیرجند و بزرگ‌شده در مشهد بود، همسرش گرگانی بود و خودش در تهران زندگی می‌کرد. من خیلی دنبال این شخص بودم و نهایتا متوجه شدم در بابلسر خانه دارد. او را پیدا کردیم و گرفتیمش. از بابلسر تا تهران من بودم به همراه یکی از شهدا به اسم حسن تربتیان مشهدی. من عقب ماشین و این دو نفر جلو نشسته بودند. کل مسیر را من حرف نزدم به این علت که او نفهمد چه کسی دستگیرش کرده است.حسن مشهدی از او پرسید که میدانی چه کسی تو را گرفته؟ نادری گفت: «فقط یک نفر دنبال من بود و جرئت داشت تا این جا بیاید و آن حسین صادقی است».

آزادگان در اسارت حیثیت جمهوری اسلامی را حفظ کردند

صادقی همچنین به روزهای آغاز جنگ اشاره کرد و گفت: عراقی‌ها ۳۱ شهریور حمله کردند و هواپیماهای ما را زدند. ما ابتدا فقط ۶ تانک داشتیم که از کار افتاده بودند، در حالی که عراقی‌ها تانک‌های زیادی را ردیف کرده بودند. در نفت شهر کرمانشاه(روستایی از توابع بخش سومار قصرشیرین)، من با خمپاره ۱۲۰ عملیات انجام دادم و اولین گلوله را طوری زدم که تانک وسطی آتش گرفت. این یک معجزه بود.

وی در ادامه گفت: در اسارت، سعی کردیم به هر قیمتی شده آبروی ایران و ایرانی و رزمندگان را حفظ کنیم. در اردوگاه رمادی ۱ من مسئول آشپزخانه بودم. در اسارت چند خانوم ایرانی اسیر شده بودند که خیلی خوب مقاومت کردند. یکی از این خانم‌ها معصومه آباد بود. آن‌ها با عزت‌نفس بالا مقاومت کردند و عراقی‌ها نتوانستند از آنها سوءاستفاده تبلیغاتی کنند. در اردوگاه، رادیو برای ما حیاتی بود و زنان اسیر نگهبان رادیوها بودند.

این آزاده درباره مقاومت اسرا گفت: ما در اردوگاه‌ها تعدادی اسیر نوجوان داشتیم که سنشان کم بود. عراقی‌ها هرچقدر سعی کردند از این بچه‌ها سوء استفاده تبلیغاتی کنند، آن‌ها زیر بار نرفتند.

صادقی مطرح کرد: یک سرگردی هم در اردوگاه به نام محمودی حضور داشت که بچه‌ها را تهدید کرده بود. ما خبردار شدیم و دست به اعتصاب زدیم. بقیه اردوگاه هم به پیروی از ما همین کار را کردند. عراقیها اول سراغ اتاق ما آمدند. قبل از این ماجرا هم به خاطر نماز شب ما را فلک کرده بودند. تا مدت‌ها نمی‌توانستیم روی پا بایستیم. البته ما هم آن‌ها را زدیم اما تعدادشان زیاد بود و بر ما غلبه کردند.

وی در پایان گفت: در این ۱۰ سالی که در اسارت به سر می‌بردم، همسرم فرزندانم را خوب بزرگ کرد و خود را خوب حفظ کرد. من برایش نامه نوشتم که «از نظر من تو آزاد هستی، برو و به زندگی‌ات برس». اما همسرم ناراحت شد و برای من نامه‌های غمگین فرستاد که چرا این حرف را مطرح کردم. همسر من ۱۰ سال برای من صبر کرد و فرزندانم را بزرگ کرد.

آزادگان در اسارت حیثیت جمهوری اسلامی را حفظ کردند

اسارت، برگ زرین دفاع مقدس

حسن ناجی‌راد، از دیگر آزادگان، اسارت را «برگ زرینی در تقویم دفاع‌مقدس» دانست و گفت: خیلی‌ها تلاش کردند که اسارت را نادیده بگیرند و فقط از شهادت و جانبازی حرف بزنند. همانطور که اسارت حضرت زینب(س)، تکمیل‌کننده واقعه کربلا بود آزادگان ما نیز در اسارت حیثیت جمهوری اسلامی را حفظ کردند. فرماندهان عراقی به ما می‌گفتند که شما اسیر ما نیستید ما اسیر شما هستیم. هرچه آن‌ها تلاش می‌کردند که بر علیه ما فعالیت تبلیغاتی انجام دهند، موفق نمی‌شدند.

وی درباره شرایط اردوگاه‌ها گفت: اردوگاه جایی است که افراد را محبوس می‌کنند و ما اجازه بیرون رفتن نداشتیم. عراقی‌ها تلاش داشتند ما را در بی‌خبری نگه دارند. من بعد از سه ماه اسارت به اردوگاه موصل ۱ منتقل شدم. در همان اوایل، نگهبان‌ها بچه‌ها را بسیار کتک می‌زدند. یکی از آن‌ها به نام محمد، عکاس بود که با دقت صورت اسرا را آماده کتک زدن می‌کرد.

این آزاده دفاع مقدس، درباره مقاومت اسرا گفت: عراقی‌ها تلاش داشتند جاسوس بین اسرا داشته باشند تا فرماندهان را شناسایی کنند.

وی همچنین به اهمیت رادیو در اردوگاه اشاره کرد و افزود: شنیدن اخبار برای روحیه اسرای جنگی حیاتی بود.

آزادگان در اسارت حیثیت جمهوری اسلامی را حفظ کردند

روایت فیلمبردار و عکاس دفاع مقدس

سیدمرتضی آذرهوشنگ، فیلمبردار و عکاس دفاع‌مقدس، در ابتدای سخنانش به خاطرات خود از مأموریت‌ها و اسارت اشاره کرد و گفت: بعد از عملیات بیت‌المقدس و رمضان به کردستان و شهر بانه اعزام شدم. حدود یک هفته در محاصره بودیم تا با کمک هلیکوپترها توانستیم روستای ترجان را آزاد کنیم.

وی افزود: در مسیر شناسایی، دشمن روی درخت‌ها کمین کرده بود و ما را هدف قرار داد.

آذرهوشنگ درباره اسارت گفت: در اسارت بیشترین ضرب و شتم‌ها را تحمل کردم چون عراقی‌ها می‌گفتند من با دوربینم به رزمندگان روحیه می‌دادم. عراقی‌ها حساسیت زیادی نسبت به سپاهی‌ها و پاسداران داشتند و ما را به عنوان فرمانده به مردم معرفی می‌کردند.

آزادگان در اسارت حیثیت جمهوری اسلامی را حفظ کردند

این رزمنده و آزاده دفاع‌مقدس، درباره دیدار با مادرش در اسارت گفت: در اسارت، به برخی اجازه داده می‌شد خانواده‌هایشان را ببینند. یک نفر از قم آمده بود. روزها کار اجباری داشتیم و گاهی ساختمان‌هایی برایشان می‌ساختیم. هیچ‌کدام از خانواده‌ام از من خبر نداشتند. به آن کسی که از قم آمده بود، آدرس خانه‌مان را دادم و گفتم خبر من را به مادرم برساند. او به مادرم اطلاع داد و مادرم النگویش را در سقز یا بانه فروخت و برای دیدنم آمد. از دور یک جیپ رسید و زنی با چادر مشکی پیاده شد. وقتی نگاه کردم، فهمیدم مادر من است. یکی از نگهبان‌ها آمد و گفت «این مادر توست، به ملاقاتش برو» اما یک نفر از عراقی‌ها مانع دیدار من با مادرم شد. مادرم از من نشانه خواسته بود تا مطمئن شود پسرش اینجاست. به او گفتم شبی که اسیر شده بودم، خواهرم پا به ماه بود و اسم پسرش را فخرالدین گذاشته بودند. در نهایت دلشان سوخت و اجازه دادند مادرم را ببینم. مادرم برایم سجاده، مقداری خوراکی و عکس امام(ره)  را آورده بود.

آزادگان در اسارت حیثیت جمهوری اسلامی را حفظ کردند

آزادگان در اسارت حیثیت جمهوری اسلامی را حفظ کردند

در حاشیه این مراسم، گروه سرود «گل نرگس» به اجرای سرود پرداخت و همچنین از کتاب «حسین گاردی» به نویسندگی محمد هادی زرگری رونمایی شد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha