۱۴۰۴.۰۷.۰۲

محمدرضا سنگری در صد و بیست و سومین جلسه «مثنوی‌خوانی» که صبح امروز در اتاق ۴۰۲ حوزه هنری با حضور علاقه‌مندان به مثنوی برگزار شد، به سوال فرشتگان درباره خلقت انسان اشاره کرد.

به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی، صدو بیست و سومین کلاس مثنوی‌خوانی، با ارائه محمدرضا سنگری صبح چهارشنبه دوم مهر ماه ۱۴۰۴ در اتاق ۴۰۲ حوزه هنری برگزار شد.

جلسه مثنوی‌خوانی این هفته نیز به رسم تمام جلسات مثنوی‌خوانی با آواز خوش حشمت‌الله نوروزی هنرمند نگارگر آغاز شد. حشمت‌الله ‌نوروزی غزلی از حضرت حافظ با مطلع «گفتم غمِ تو دارم گفتا غمَت سرآید/گفتم که ماهِ من شو/ گفتا اگر برآید/گفتم ز مِهروَرزان رسمِ وفا بیاموز/گفتا ز خوب‌رویان این کار کمتر آید» قرائت کرد که این آواز و این غزل موردپسند و تشویق حاضران در جلسه قرار گرفت.

محمدرضا سنگری در توضیح غزل قرائت شده اظهار کرد: ساختار این غزل، مناظره است و قدیمی‌ترین مناظره در زبان فارسی، مناظره درخت «آسکوریت»(خرما) با «بز» است یعنی نمادهای دامپروری و کشاورزی که شعری به جا مانده از ایران باستان به زبان پهلوی اشکانی است. مناظره‌ای است میان نخل و بز که هر کدام به ذکر فواید و ویژگی‌های خود می‌پردازند و سرانجام به پیروزی از آن بز  منجر می‌شود.

وی ادامه داد: شاخص‌ترین شاعری که از سبک مناظره در شعرهایش استفاده کرده، پروین اعتصامی است که تعداد زیادی شعر به صورت مناظره میان اشیاء، حیوانات و گیاهان دارد. البته مناظره پروین اعتصامی با این مناظره که حافظ استفاده کرده متفاوت است واینجا فقط گفت‌و گو درونی است.‌

این پژوهشگر با بیان اینکه کمتر کسی مانند حافظ اینگونه از فعل استفاده کرده است اظهار کرد: نکته مهم نگاه حافظ به خیال است. خیال، لازمه زیست انسان است و ما هرچه داریم ریشه‌اش در خیال است. خیال از خیل به معنای اسب می‌آید. خیال بر ما سوار می‌شود و ما را به دنبال خود می‌کشاند و حرکت ایجاد می‌کند.

ادامه کلاس مثنوی خوانی به قرائت مثنوی سپری شد.

از انسان جز عاشقی بر نمی‌آید

«بار دیگر ما به قصه آمدیم / ما از آن قصه برون خود کی شدیم/ گر به جهل آییم آن زندان اوست/ ور به علم آییم آن ایوان اوست/ ور به خواب آییم مستان وییم/ ور به بیداری به دستان وییم/ ور بگرییم ابر پر زرق وییم/ ور بخندیم آن زمان برق وییم/ ور به خشم و جنگ عکس قهر اوست/ور به صلح و عذر عکس مهر اوست/ما کییم اندر جهان پیچ پیچچ/ ون الف او خود چه دارد هیچ‌هیچ»

سنگری با بیان اینکه ما تا اینجا به قصه سفیر دولت روم که به دیدن خلیفه دوم آمده بود پرداختیم، افزود: مولانا در این اشعار از درون جبر و اختیار به خلقت انسان می‌رسد.

وی ادامه داد: مولانا در اشعارش در بین جبر و اختیار به بحث جدی فلسفه خلقت می‌پردازد. چرا خدا انسان را آفرید؟ چرا انسان را آفریدی؟ سوالی که فرشتگان هم مطرح کردند. جالب است فرشتگان هیچ وقت این سوال را در زمان خلق بقیه موجودات مطرح نکردند حتی لحظه خلقت جن یا حیوانات موذی، اما فرشتگان درباره خلقت انسان مطرح کردند که چرا انسان را آفریدی؟ در حقیقت آنها می‌پرسیدند که چرا این روح لطیف زیبا را در کالبد تاریک و سیاه قراردادی و مرغ را گرفتار قفس کردی؟ عرفا به این سوالها اینگونه پاسخ می‌دهند که خداوند حُسن دارد و نمی‌شود خدا حُسن داشته باشد و حُسن تجلی پیدا نکند. راز خلقت به حُسن و حب بر می‌گردد. خدا عاشق بود و عشق باعث خلقت شد. عشق و حب زمینه‌ساز خلقت شده است. عالم محصول عشق است و خداوند عاشق است و از انسان جز عاشقی بر نمی‌آید. مسیر عشق به معرفت می‌رسد آمیزه‌ای از معرفت و محبت. همه پدیده‌ها به دنبال «هم‌یابی» هستند.  همه عالم  ازدواج و همه هستی  آغوش است. در فرهنگ دینی ما بارها دعوت به نظر می‌شود و تاکید می‌شود که نگاه کنید، ببینید.

مدرس کلاس مثنوی‌خوانی عنوان کرد: گاهی بیچارگی ما از دانستن است گاهی بهتر است که ندانیم چون درون هر چیزی را نمی‌دانیم، همدیگر را تحمل می‌کنیم.

سنگری در پایان بیان کرد: در روز قیامت چون درون هم را می‌بینیم از هم فرار می‌کنیم. فلاسفه به شکل دیگری به مسئله نگاه می‌کنند. وجود بهتر است یا عدم؟ عدم منفی و وجود مثبت است. از خدا جز وجود انتظار نیست. خدا خالق است و اگر خدا خلق نکند خالق نیست. نمی شود خدا، خدا باشد و نیافرید. آفریدن مراتب دارد اگر خدا انسان را نمی‌آفرید خلقت چیزی کم داشت. همه آنها چیزی کسر دارند اما انسان نمونه کامل خلقت است. هیچ‌چیز به اندازه خود انسان پیچیده نیست. آدم‌ها در داشتن، آدم نمی‌شوند بلکه در حذف داشته‌ها آدم می‌شوند. آنچه بخشیدی داشته تو است و بار این نگاه را فقط عرفان می‌تواند بکشد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha