۱۴۰۴.۰۲.۲۷

رمان «ناخلف» نوشته‌ حسام آبنوس و منتشر شده از سوی انتشارات سوره مهر، اثری است که در بستر سیاسی-اجتماعی سال‌های پیش از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ می‌گذرد.

به‌ گزارش روابط‌عمومی حوزه هنری و به نقل از فرهیختگان آنلاین؛ رمان «ناخلف» یک رمان تاریخی صرف است، نه یک گزارش سیاسی کلاسیک. این رمان را می‌توان روایتی دانست از کشمکش‌های درونی انسان ایرانی در مواجهه با نظام‌های قدرت، تبعیض، وجدان و انتخاب. اگرچه زمان داستان مقارن با واپسین سال‌های نظام شاهنشاهی است، اما فضای ذهنی و موقعیتی که آبنوس ترسیم کرده، به‌روشنی می‌تواند در هر مقطعی از تاریخ معاصر ایران جاری باشد؛ گویی این وضعیت چرخه‌ای است که مدام در تاریخ ما تکرار می‌شود. 

در قلب داستان، عبدالله ایستاده؛ شخصیتی که در ابتدا نمونه‌ای از کارمندهای بی‌حاشیه و وظیفه‌محور ساختار حکمرانی است، اما در مسیر روایت با شکاف‌هایی در باورها و موقعیت خود مواجه می‌شود. عبدالله، نه یک قهرمان است، نه یک ضدقهرمان؛ بلکه انسانی است گرفتار در تعارض بین امنیت و اخلاق، وظیفه و اعتراض، ترس و وجدان. نقطه‌ تحول او –که در پی تلنگری روانی و مواجهه با رخدادهایی دردناک، از یک انسان خام و ساده‌اندیش به منتقد قدرت بدل می‌شود– می‌توانست قوی‌تر، عمیق‌تر و کمتر شخصی جلوه کند. در روایت فعلی، این تغییر گاه بیش از آنکه محصول بیداری اجتماعی باشد، رنگ انتقام یا تسویه‌حساب فردی دارد و این امر از قوت بُعد دراماتیک شخصیت می‌کاهد. 

در واقع عبدالله، شخصیت محوری داستان، نماد انسان طبقه متوسطِ متمایل به قدرت است؛ کسی که در امنیت شغلی و بی‌طرفی ظاهری خود غرق شده اما ناگهان با شکاف‌هایی در باورها، اطرافیان و ساختار اداری مواجه می‌شود تا آنکه به فردی متفاوت بدل می‌شود؛ اما این متفاوت بودن یعنی همانی که پدر او یا سعید است؟ به سختی می‌توان چنین نتیجه‌ای گرفت. 

از سوی دیگر، «ناخلف» بیش از آنکه در پی بازنمایی صرف یک دوره تاریخی باشد، به دنبال ساختن یک فضای انسانی است بنابراین نباید آن را با معیارهای تطبیق دقیق تاریخی سنجید. اینجا محاکمات و همذات‌پنداری روانی و اجتماعی مهم‌تر از ارجاعات مستند تاریخی است. نویسنده در حقیقت با شخصیت عبدالله و جهان پیرامون او، مشغول گفت‌وگویی درونی با تاریخ است. محاکمه‌ای شخصی علیه آنچه در تاریخ ایران تکرار شده: تبعیض، بی‌عدالتی، بی‌پناهی فرودستان که خصوصاً در گفت‌وگوهای سعید بازنمایی می‌شود و بی‌صدایی مردمان در برابر ساختارهای مسلط. 

شخصیت‌های دیگر داستان، به‌درستی طراحی شده‌اند و هرکدام نماینده یک تیپ اجتماعی مشخص‌اند. پدر عبدالله نماد طبقه فرودست و زحمتکش مذهبی است؛ قشر عظیمی از جامعه که رابطه‌ای سرد با سلطنت داشتند و همواره احساس بی‌عدالتی می‌کردند. سرهنگ تقیانی، افسر متدین و خوشفکر ارتش، نماینده افسرانی مانند شهید صیاد شیرازی است؛ افرادی که با وجود عضویت در ارتش شاهنشاهی، ایمان و اخلاق را حفظ کردند و بعدها در ساختار نظام جمهوری اسلامی ایفای نقش کردند. مرتضی و سعید نماینده توده نظامیان دوره شاه که از جنس مردم بودند و به دلایل مختلف جذب ارتش شدند ولی به‌ مرور به منتقدان نظم مستقر بدل شدند و تیمسار، نماینده رده‌های ارشد نظامی که حتی گاهی بدون نفع شخصی، چاپلوس و وفادار به سلطنتند. البته در رمان شخصیت‌هایی مانند سمیه و خصوصاً قاسم نیز وجود دارند که زیاد از آن‌ها یاد می‌شود؛ اما مخاطب متوجه این تأکید زیاد نویسنده روی آن‌ها نمی‌شود و حتی اگر از داستان حذف شوند خللی در روند ماجرا ایجاد نمی‌شود. 

رمان «ناخلف» یکی از ویژگی‌های ممتاز خود را در کلیشه‌زدایی از ارتش شاهنشاهی نشان می‌دهد. برخلاف بازنمایی‌های یک‌سویه‌ای که آن را تماماً فاسد یا منفعل ترسیم می‌کنند، آبنوس تصویری واقع‌بینانه‌تر و چندلایه از این نهاد نظامی ارائه می‌دهد و این نکته را به خوبی منتقل می‌کند که چگونه همین ارتش توانست پس از پیروزی انقلاب، با بازسازی هویتی و تصفیه ساختاری، در خدمت جمهوری اسلامی قرار گیرد و در دفاع مقدس از کشور محافظت کند. 

نثر رمان ساده، روان و گاه با لحنی تأمل‌برانگیز پیش می‌رود. گسست‌های ذهنی شخصیت‌ها، دیالوگ‌های موجز و روایت‌های خلوت، همه در خدمت شکل‌گیری تدریجی بحران درونی عبدالله هستند. آبنوس می‌کوشد با کمترین اطناب و اغراق، وضعیت پیچیده‌ای از «تغییر» را ترسیم کند؛ تغییری که نه از سر شعار، بلکه از دل تجربه‌ زیسته و درگیری‌های وجودی بیرون می‌زند. 

با این حال، باید گفت یکی از نقاط ضعف این اثر، پایان‌بندی آن است. جمع‌بندی داستان حالتی شتاب‌زده دارد و با وجود زمینه‌سازی‌های خوب در میانه‌ روایت، می‌توانست با تأنی و عمق بیشتری به سرانجام برسد. اگرچه پیام اصلی اثر –یعنی ضرورت بازبینی نقش فرد در ساختار قدرت و مسئولیت‌پذیری در برابر ظلم– منتقل می‌شود، اما فرصت درخشش نهایی شخصیت‌ها و تقابل‌های فکری و احساسی‌شان در پایان از دست می‌رود. رمان «ناخلف» را همچنین می‌توان نوعی بازتاب محاکمات درونی خود نویسنده دانست؛ بیانی داستانی از زیستن با خاطره‌های تاریخی یک ملت و واکنش شخصی به تکرار بی‌عدالتی‌ها. آنچه عبدالله تجربه می‌کند، شاید همان چیزی است که نسل‌های مختلفی در تاریخ معاصر ایران، به‌ویژه نخبگان میانی، آن را درونی کرده‌اند: در میانه بودن، نه با حکومت، نه با انقلاب و نه با انفعال. 

زبان داستان ساده، گویا و روان است. آبنوس در استفاده از زبان، به‌جای شاعرانگی یا بازی‌های زبانی، بر روایتگری شفاف و انتقال حس تکیه دارد. فضاسازی‌ها طبیعی و بدون اغراق‌اند. همچنین یکی از امتیازات رمان آن است که خواننده را دعوت به تطبیق صرف تاریخی نمی‌کند. این اثر در وهله اول تلاشی است برای ساختن یک «وضعیت روانی-اجتماعی» که می‌تواند در هر مقطعی از تاریخ معاصر ایران تکرار شود. این، یعنی داستانی فراتر از تاریخ و تجربه‌ای عمیق‌تر از یک گزارش تاریخی صرف. 

از نظر فرمی، «ناخلف» ساختار روایی خطی و کلاسیک دارد، اما در برخی فصل‌ها با نوعی جریان سیال ذهن، یا وقفه‌های تأملی درونی، به اعماق شخصیت اصلی نزدیک‌تر می‌شود. این تکنیک‌ها به روایت کمک می‌کنند تا از سطح ماجراهای صرف، فراتر رفته و به ساحت درونیات انسان ورود کند. گرچه گاهی این حرکت کند و تأمل‌برانگیز ممکن است برای مخاطب عام خسته‌کننده باشد، اما برای خواننده جدی فرصت مواجهه با رنج‌های وجودی یک شخصیت را فراهم می‌آورد. 

در مجموع، «ناخلف» از آن رمان‌هایی است که فراتر از مضمون و روایت، یک «حال‌وهوای فکری» را منتقل می‌کند. در زمانه‌ای که بسیاری از آثار داستانی یا به سرگرمی‌های سطحی تن می‌دهند یا در شعارزدگی سیاسی غرق می‌شوند، آبنوس تلاشی کرده تا با فاصله‌گذاری از هر دو مسیر، انسان را در مرکز روایت خود بنشاند. انسانی که نه قهرمان است، نه قربانی، بلکه موجودی است با انتخاب‌هایی سخت و گاه مبهم.

گزارش از علیرضا ملوندی

بیشتر بخوانید:

«بشکوچ»؛ روایت پا به پای عشق و جنگ

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha