به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی به نقل از روزنامه جوان، اواخر دهه ۷۰ قرن نوزدهم، نیویورک، منهتن در میانه خیابان «برادوی»، زمان و مکان دقیقی است که تصویری از روحالله خمینی (ره) روی جلد مجلهای میخکوبش کرد و زندگیاش به قبل و بعد این لحظه تقسیم شد.
در قدم زدنهایش رسیده بود به «برادوِی»، خیابانی ۱۹ کیلومتری در بخش منهتن نیویورک، آنجا که به پایتخت تئاتر معروف است. اواخر دهه ۷۰ قرن بیستم بود و هنوز بساط روزنامه و مجله و کتاب، داغ. چشمانش را روی جلدهای خوش رنگ و لعاب مجلات میچرخاند که یکدفعه تصویری از روحالله خمینی (ره) میخکوبش کرد، گویی زمان برایش متوقف شده و ابهت این مرد او را فراگرفته بود، تصویری که نادر ۲۶ ساله را بعد از ۱۰ سال در امریکا بودن و مشق سینما کردن به سرزمین پدریاش فرا میخواند، او نیز بیتردید این دعوت درونی را پاسخ داد و راهی ایران زمین شد.
اما این بزنگاه، پیشینهای دارد که نادر اینگونه تعریفش میکند: «پدرم ـ سرتیپ منصور طالبزاده ـ مهمترین نقش را در این موضوع دارد. من در سال ۱۳۴۳ و قیام بزرگ عشایر جنوب، در ۱۰ سالگی شاهد یک حادثه مهم و تاریخی بودم. پدرم با اینکه افسر وفادار و وطنپرستی بود، تن به ظلم نداد و در مقابل شاه قرار گرفت و به همین دلیل خانهنشین شد. از سال ۱۳۴۴ به بعد این موضوع برایم به یک الگو تبدیل شده بود که یک فرد در آن زمان و با آن موقعیت، چنین کار بزرگی را انجام میدهد.» (خبرگزاری تسنیم) و حال بعد از سالها او با موقعیتی مشابه از ظلم ستیزی، اما در ابعاد بسیار گستردهتر مواجهه بود که در رأس آن امام خمینی (ره) ایستاده بود، مواجههای که بعدها در توصیفش گفت: «برای اولین بار کسی را دیدم که از پدرم بزرگتر است، برای اولین بار یک مرد دیدم.» (مصاحبه با رسانه اینترنتی خشت خام)
از مأموریت برای شبکه سیبیاس تا خبرنگار انقلابی
از اینجای ماجرا را از زبان مجید شاهحسینی بشنوید، او از وقت آشنایی با نادر طالبزاده تا نقاط عطف زندگی وی را در یادداشتی مفصل اینطور تعریف میکند: «آشنایی من با حاج نادر طالبزاده به بعد از جنگ برمیگردد، البته قبلاً ایشان را در فیلم «تویی که نمیشناختمت» دیده بودم، اما از نزدیک نه، تا اینکه بعد از بازگشت از دوکوهه ایشان را از نزدیک دیدم. آنجا بود که فهمیدم حاج نادر، سالها در غرب زندگی و تحصیل کرده است. چند ماه قبل از انقلاب به ایران آمده و وظیفه داشته است برای شبکه سیبیاس از اشغال لانه جاسوسی اخباری را تهیه کند، اما با دیدن شور مردم و حقانیت انقلاب، انگار مأموریتش عوض میشود و خیلی زود میفهمد خبرنگار انقلاب اسلامی ایران است نه خبرنگار آنها. (هنرآنلاین، ۱۴۰۳)
هسته اولیه شبکه «المنار» کجا شکل گرفت؟
همین ماجرا مقدمه پیوستن وی به جریان فرهنگی رسانهای ایران، ورود به سیمای جمهوری اسلامی و حضورش در قالب گروه تلویزیونی جهاد شد. نکته جالب این است که بعد از پایان دوران دفاع مقدس هم هیچ وقت دفاع مقدسِ وی تمام نشد. مدتی مدیریت مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی باغ فردوس را به عهده داشت؛ نهادی که تربیت اولین نسل جبهه فکری انقلاب، برای اولین بار آنجا اتفاق افتاد.
اما کار همینجا متوقف نشد و وی خیلی زود به سراغ تربیت نیروهای جبهه مقاومت اسلامی در بیرون مرزها رفت و به دنبال درخواست شهید عماد مغنیه و شهید بدرالدین بود که اولین نسل دانشجویان لبنانی آمدند و در آن مرکز، آموزش فیلمسازی دیدند. هسته اولیه شبکه «المنار» از همانجا شکل گرفت. این جریان تا سال ۷۴- ۷۳ ادامه فعالیت داشت (در سال ۷۶ افرادی با تفکرهای دیگر آمدند و آن مرکز را تعطیل کردند).
اولین مطالبهگر غرامت جانبازان شیمیایی از مسئولان غربی
از دهه ۶۰ که بخواهم عبور کنم، برنامههایی را هم در دهه ۷۰ برای ما ساخت، مثلاً آن دوره که من در گروه تلویزیونی جانباز انجام وظیفه میکردم، وی سریالی به نام «بیدار خاموش» در هفت قسمت برای ما ساخت. این سریال درباره جانبازان شیمیایی بود. حاج نادر، اولین کسی بود که غرامت این جانبازان را از مسئولان غربی مطالبه کرد؛ اینکه ما نباید بابت اینها پولی به شما بدهیم. شما باید به ما غرامت بپردازید.
یادم میآید بعد از ماجرای جنگ اول عراق، دادگاهی در شهر دارمشتات آلمان برگزار شده بود و صدام را به دلیل جنایت شیمیایی محکوم کرده و شرکتهای اروپایی را که به صدام مواد شیمیایی فروخته بودند وادار به پرداخت غرامت کرده بودند، ولی هیچ چیز از این غرامت به جانبازان شیمیایی ایرانی نرسید.
یعنی آن شرکتها فقط به صندوق دادگاهها آن پول جریمه را پرداخت کردند. نادر طالبزاده خیلی جدی این مسئله را دنبال کرد و یادم است در آن برنامه با وزرای اروپایی مثل تونی بن در انگلیس و موک در اتریش، خیلی جدی جدل کرد و آنها هم به حق جمهوری اسلامی تأکید کردند و گفتند جهان، جهان عادلی نیست، والا باید این کار را میکرد.
وی از اولین کسانی بود که حقوق تضییع شده انقلاب اسلامی ایران را فریاد زد. یادم است همان موقع در دستگاه دیپلماسی کسانی بودند که این مطالبات را مخلّ کار خودشان میدانستند و معتقد بودند ما تازه داریم با غرب دوست میشویم و نیمه دوم دهه ۷۰، شما دارید دردسر درست میکنید، یعنی چه که اینها به ما غرامت بپردازند. این چه حرفی است؟
طالبزاده در دهه ۹۰ هم- در ادامه کاری که در دهه ۷۰ انجام داد- حرکت افق نو را کلید زد و در دهه ۹۰ هم این ماجرا تکرار شد.
اما او آن موقع به عنوان یک تئوریسین رسانه جبهه انقلاب، جریانی را شروع کرد و این بار از زبان صاحبنظران بینالمللی، محکومیت جهانی را در ایالات متحده امریکا، رژیم اشغالگر صهیونیستی و لابی سلطهای که جهان اسلام را تحت فشار گذاشته است، انجام داد.
شخصیتهای مهمی که از بایکوت درآمدند
این جریان که شروع شد، آقای طالبزاده از شخصیتهایی مثل آقای دوگین از روسیه تا شخصیتهایی از امریکا و اروپا و نوادری که خیلی از آنها را تا پیش از این کسی نمیشناخت از بایکوت بیرون و جلوی دوربین آورد.
آنها نیز در مقابل در دورههای نخست افق نو، تجاهل العارف میکردند، یعنی میخواستند بگویند ما اصلاً نمیبینیم، اما شخصیتهای بینالمللی میآمدند و نظرات مهمی میگفتند و نادر طالبزاده هم استاد رسانه بود. خیلی خوب اینها را بازتاب بینالمللی میداد، اما بعد از اینکه سال ۹۲ دولت آقای روحانی روی کار آمد. ماجرای افق نو تعطیل شد. البته این تنها کملطفی داخلی نبود که به نادر طالبزاده روا داشتند، اما نادر طالبزاده نه طلبکار بود و نه ناراحت و همه روحیه سرباز وطن بودنش را در ماجرای تحریم او و خانوادهاش- که یکی از سختترین سطوح تحریم امریکا نسبت به یک فرد ایرانی بود- به روشنی دید؛ و حالا بعد از این همه فراز و فرود، جامعه رسانهای و هنری کشور درست سه سال است که او را در میان خود ندارد، اما تأثیر فعالیتها و نسلی که تربیت کرده هنوز پابرجا و باعث امیدواری است.
گزارش از سمیه دهقانزاده
بیشتر بخوانید:
نظر شما