به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی، صدوهشتمین کلاس مثنویخوانی، صبح چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۴۰۴ در اتاق ۴۰۲ حوزه هنری برگزار شد. مثنویخوانی این هفته نیز به رسم همیشه با آواز حشمتالله نوروزی هنرمند نگارگر همراه بود. نوروزی غزلی از حافظ با این مطلع
«نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون باکه نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی...»
خواند و مورد تشویق حضار قرار گرفت.
محمدرضا سنگری با بیان اینکه این غزل حافظ بسیار شبیه غزلهای سعدی است گفت: بهار فصل زیبایی است و آغاز سال با این فصل زیبا شروع میشود. آغاز خوب خیلی مهم است. حضرت علی علیهالسلام میفرماید: خَیرُ الاُمورِ ما سَهُلَتْ مَبادِئُهُ. بهترین کارها کاری است که شروع آن آسان باشد. حافظ در این غزل بر «منزل شناسی» تاکید میکند. ما وقتی در مسیری حرکت میکنیم اگر به مقصد رسیدن با تاخیر انجام شود، مایوس میشویم اما اگر مقصود، رفتن باشد وقتی راه را شروع میکنیم در مقصد هستیم.
وی ادامه داد: در این صد و هفت جلسه قصه شیر و نخجیران را تمام و نکتههای حکمتآمیز آن را عنوان کردیم و این قصه مثنوی تمام شده است. مولوی در پایان قصه شیر و نخجیران روایتی از پیامبر(ص) را بیان کرده و نکتهای را مطرح میکند. بعد به سراغ قصه تاریخی از عُمَر میرود که البته این یک قصه ناتمام است و ضمیمهاش را باید بدانیم.
سنگری اظهار کرد: پیامبر اسلام (ص) از سال هشتم هجری از حالت دفاعی خارج و حالت هجومی میگیرد. بعد از این جنگ، حملهای از سوی دشمن نمیبینیم و فتح مکه اتفاق میافتد. بعد از این پیامبر شروع به نامهنگاری به خسروپرویز پادشاه ایران و هراکلیوس پادشاه روم میکند.
اولین سفیر پیامبر(ص) که نامه را به روم میبرد، کشته میشود. برای بار دوم پیامبر گروه «تبشیری» میفرستد که کارهای فرهنگی انجام میدادند اینها هم قتل عام میشوند و پیامبر غمگین میشود. پیامبر برای بار سوم و در سال هشتم هجری سفیری باعنوان «دحیه بن خلیفه کلبی» فرستاد که این فرد بسیار زیبارو بود. زمانی که کلبی نامه پیامبر(ص) را به پادشاه روم میرساند زمانی است که هراکلیوس بر خسروپرویز پیروز شده است. هراکلیوس به شکرانه این پیروزی میخواست به بیتالمقدس رود که همزمان هیاتی از مکه همراه ابوسفیان به بیتالمقدس آمد. هراکلیوس میپرسد: چه کسی به پیامبر اسلام نزدیکتر است؟ من سوال دارم. ابوسفیان را نشان میدهند و هراکلیوس از ابوسفیان چند سوال میپرسد که ابوسفیان در شرایطی مجبور میشود راستش را بگوید و قصه تمام میشود. بالاخره سال دوازدهم هجری هراکلیتوس از لشکر مسلمانان شکست میخورد و تسلیم میشود.
اما قصه مولوی اینگونه است که در زمان عمر؛ خلیفه دوم، هراکلیوس سفیری میفرستد و سوال میکند قصر خلیفه کجاست؟ میگویند: خلیفه قصر ندارد. سفیر هراکلیوس تحتتاثیرِ سادهزیستی خلیفه دوم قرار میگیرد و اسلام را میپذیرد. این قصه برای اولین بار در کتاب «فتوح الشام» به قلم ابوعبدالله محمدبن عمر واقدی آمده است. اما اصل قصه این است که این فرد سراغ جانشین پیامبر را میگیرد، ابوبکر و عمر را معرفی کردند اما سفیر روم متقاعد نشد تا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام را دید . امام علی (ع) خودش را اینطور معرفی کرد: نام من در تورات الیاس، در انجیل ایلیا، نزد پدرم علی و نزد مادرم حیدر است. سفیر هراکلیوس ۲۰ سوال از امام علی علیه السلام پرسید و با پاسخهای هوشمندانه حضرت علی علیهالسلام متقاعد و مسلمان شد.
استاد سنگری در ادامه توضیحاتش به معرفی چهار گروه شیعه پرداخت و گفت: اول، شیعه علمی که معتقد بودند علی (ع) و فرزندانش بر بقیه ارجحیت دارند. «ابن حدید» اینگونه بوده است. دوم، شیعه سیاسی، کسانی که به خلفا اعتقاد داشتند اما از نظر سیاسی حضرت علی علیهالسلام را برتر می دانستند«زیدیه» این تفکر را دارند. سوم، شیعه حب اهل بیت پیامبر. که این گروه از شیعیان طبق فرمایش پیامبر (ص) مبنی بر اینکه من جز محبت اهلبیت (ع) چیزی از شما نمیخواهم اینها خلفا را قبول داشته و خانواده پیامبر را دوست دارند، «عطار و مولانا » از این گروه هستند. چهارم شیعه اثنی عشری، این گروه از شیعیان شروع امامت را از امام علی علیه السلام میدانند.
ادامه جلسه به مثنویخوانی گذشت و بخش ۷۷ - آمدن رسول روم و دیدن عمر بدین شرح خوانده شد:
تا عمر آمد ز قیصر یک رسول
در مدینه از بیابان نغول
گفت کو قصر خلیفه ای حشم
تا من اسپ و رخت را آنجا کشم
قوم گفتندش که او را قصر نیست
مر عمر را قصر، جان روشنیست
گرچه از میری ورا آوازهایست
همچو درویشان مر او را کازهایست
ای برادر چون ببینی قصر او
چونک در چشم دلت رستست مو
بیشتر بخوانید:
ماجرای حضرت سلیمان و خداپرست شدن ملکه سبأ در نشست مثنویخوانی مرور شد
نظر شما