به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی، صد و پنجمین کلاس مثنویخوانی، صبح چهارشنبه سوم بهمن در اتاق ۴۰۲ حوزه هنری برگزار شد. این برنامه به رسم همیشگی با آواز حشمتالله نوروزی و تصنیف « عشق تو آتش جانا زد بر دل من/ بر باد غم داد عشقت آب و گل من» آغاز شد.
پیامدهای گردش روزگار
محمدرضا سنگری با بیان اینکه مولانا موضوع مهمی را مطرح میکند که ویژه ما نیست و برای کل هستی است، گفت: در تمام هستی درد وجود دارد و ما که جزئی از هستی هستیم، قطعا درد خواهیم داشت. در گردش روزگار چند پیامد وجود دارد. یکی از مسائل و پیامدها این است که گردش روزگار برای انسان آموزگار است و روزگار خودش آدمی را آموزش میدهد. گذر روزگار یکی از دیگر چیزهایی که دارد تنبیه و ادب کردن و تازیانه سلوک است که به بیداری میکشاند (هر که را ام و اب ادب نکند گردش روزگار ادب میکند).
او ادامه داد: سومین نکته انعکاس رفتار است که هرچه کردی منتظر باش نتیجهاش را ببینی. قطعا اعمال و رفتار ما را روزگار بازتابش را میدهد اما شاید خودمان نفهمیم و متوجه نشویم. چهارمین مسئله بی وفایی دنیا است.آرام آرام و تدریجی هرچه داده را پس میگیرد. مده به شاهد دنیا عنان دل، زنهار که این عجوزه عروس هزار داماد است. پنجمین مسئله این نشیب و فرازها فریب یا نوعی گول خوردن است. امام علی (ع) فرمودند: نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَی أَجَلِهِ. هر نفس کشیدن انسان گامی به سوی مرگ است.
اشکهای امام علی(ع) و رویش گلها
سنگری گریزی به ماجرای گریه و درد و دل امام علی (ع) با چاه پرداخت و بیان کرد: حقیقت این موضوع چیز دیگری است. میثم تمار میگوید مواقعی با مولا علی (ع) راه میرفتیم و صحبت میکردیم گاهی علی (ع) آه بلندی میکشید و درد و دل میکرد. یکبار به نخلستان رسیدیم، امیرالمؤمنین علی (ع) خطی کشید و گفت از اینجا داخل نشو. علی وارد نخلستان شد. من بیرون خط منتظر ایستاده بودم کمی که گذشت دیدم صدایی میآید. ترسیدم کسی سوقصدی به جان مولا کرده باشد خط را پشت سر گذاشتم و وارد نخلستان شدم. امام علی علیهالسلام فرمود: نگفتم از خط این طرف تر نیا؟ امیر المومنین فرمودند: دلم پر از غم است وقتی دلم تنگ میشود به خاک چنگ میزنم و تمام غمهایم را به خاک میگویم. وقتی بهار شد و گیاهان از سر خاک بیرون میآورند اینها از اشکهای من سیراب شدند!
هنر شاعری مولانا
در ادامه جلسه این استاد ادامه مبحث مثنوی و پا واپس کشیدن خرگوش از شیر چون نزدیک چاه رسید را پی گرفت و توضیحاتی ارائه داد و گفت: هیچ ماده و عنصری در جهان نیست که در اندازه خاصی درانسان نباشد و اگر یکی از این عناصر به هم بخورد همه چیز به هم میریزد.
چون کلیات را رنج است و درد / جزو ایشان چون نباشد روی زرد ، درد در هستی منتشر است.
این استاد دانشگاه به این نکته اشاره کرد که در اینجا نحوه صحبت و لحن خرگوش با شیر فرق دارد و تفاوت مثنوی با کلیله و دمنه را میشود در این لحن صحبت کردن متوجه شد. در کلیله و دمنه موجودات همه مثل هم حرف میزنند ولی هنر مولانا این است وقتی از زبان موجودات و انسانهای مختلف حرف میزند توجه به تیپ آنها دارد و زبانش به ظاهر آنها بستگی دارد. مثلا در شعر موسی و شبان، چوپان با زبان و اصطلاحات خودش خدا را ستایش میکند.
تو کجایی تا شوم من چاکرت/چارقت دوزم کنم شانه سرت
جامهات شویم شپشهاات کُشم/شیر پیشت آورم ای محتشم
دستکت بوسم بمالم پایکت/ وقت خواب آید بروبم جایکت
ای فدای تو همه بزهای من/ ای بیادت هیهی و هیهای من
او در پایان گفت: اینجا هم وقتی از زبان خرگوش صحبت میکند آواهای زیر دیده می شود در اینجا هنر شاعری مولانا پنهان است.
نظر شما