۱۴۰۳.۱۰.۲۰

صد و چهارمین کلاس مثنوی‌خوانی،  با ارائه استاد «محمد رضا سنگری»صبح ۱۹ دی در اتاق ۴۰۲ حوزه هنری برگزار شد.

به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی، صد و چهارمین کلاس مثنوی‌خوانی، صبح ۱۹ دی در اتاق ۴۰۲ حوزه هنری برگزار شد. این برنامه که بعد از چند جلسه وقفه برپا شده بود با شعرخوانی «حشمت‌الله نوروزی» و غزلی از سعدی  با مطلع «گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل/ گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گل» آغاز شد. 

سست کردن پای رفتن

در ادامه استاد محمدرضا سنگری به تفسیر بیت «ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا/که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل» این غزل پرداخت و گفت: «یکی از عناصر بازدارنده انسان ملامت است که به دو صورت «خود ملامتی و دیگر ملامتی» بروز می‌کند. ما گاهی خودمان را ملامت می‌کنیم خود ملامتی باعث می‌شود که باور من نسبت به خودم سست شود. یک وقت دیگر ملامتی است که دیگران ملامت می‌کنند و زمینه‌ساز این می‌شود که اعتماد فرد نسبت به کسی که ملامتش می‌کند و هم اعتمادش به خودش سست شود. همه اینها پای انسان را در رفتن سست می‌کند.»

ملامتیه و قلندریه 

استاد سنگری ادامه داد: «نوع دیگری از ملامت هم برای انسانهای بزرگ‌ است که به نوعی ارزش محسوب می‌شود و به دنبال آن هستند. چه بسا فضا بسازند تا ملامت دیگران را بر انگیزند که جریان با عنوان «ملامتیه» در تاریخ درست کرد و از درونش «قلندریه» بیرون آمد. این عده چون می دیدند که بزرگترین آفت آدمی تحسین و بزرگ دیده‌شدن در چشم دیگران است برای اینکه به دید نیایند حتی می‌آمدید برعکس عمل می‌کردند. استاد سنگری حکایت «ابوسعید ابوالخیر» را مثال زد که مشهور است شیخ ابوسعید ابوالخیر در ماه رمضان غذا می‌خورد. مریدانش که او را در حال روزه‌خواری دیدند از دور و برش پراکنده شدند. در حالیکه ابوسعید از حد ترخص بیرون آمده بود و وجوب روزه از او برداشته شده بود. اما قلندریه  کسانی بودند که مظاهر ظاهری را که باعث می شود دیگران به آنها توجه کنند را حذف می‌کردند. مثلا عناصر زیبایی مثل ابروها یا موهایشان را می‌تراشیدند. این قصه از ابن سیرین شروع شد. ابن سیرین بسیار زیبا بود و نزد بزازی کار می‌کرد. زنی عاشق او شده بود و یکروز به بزازی می‌آید خرید زیادی می‌کند و به بزاز  می‌گوید: به شاگردت بگو پارچه‌ها به منزل ما بیاورد. ابن سیرین وقتی به منزل آن خانم رفت آن خانم در را بست و خود را به او عرضه کرد. ابن سیرین به دستشویی رفت و خود را آلوده و اینگونه از مکر زن رهایی پیدا کرد. ابن سیرین می‌گوید: پس از آن بود که یک روشنی در وجودم احساس کردم  و این روشنایی طوری بود که می‌توانستم خواب را تعبیر کنم.

قضاوت نکنیم

 دکتر محمدرضا سنگری به ملامت در قرآن اشاره کرد و گفت: «لا یخافون لومة لائم» مشهور است که پیامبر دست بر شانه سلمان گذاشت که این برای سلمان و ایرانی‌ها است. اینها کسانی هستند که با ملامت دیگران  راه رها نمی‌کنند. وی توصیه کرد: هیچ کس را به خاطر رفتاری که دارد بلافاصله سرزنش نکنید چون ما از عقبه ایشان خبر نداریم و همچنین حال آدمها را نمی‌دانیم. وقتی حال و حتی قال آدمها را نمی‌دانیم آنها را قضاوت نکنیم. 

ترجمان باطن انسان

در ادامه کلاس استاد سنگری به داستان خرگوش و نخجیران پرداخت و گفت: لحظه‌ای که شیر و خرگوش نزدیک چاه رسیدند اینجا بحث نیرنگ و قضا و قدر است. خرگوش همراه شیر می‌آید و و نزدیک چاه رسید پا سست و صحنه سازی می‌کند. شیر می پرسد چی شد؟ خرگوش می گوید: رنگ و روی من عوض شد. مولانا  اینجا بهره برداری می‌کند که چند چیز ترجمان باطن انسان است. ظاهر انسان باطن انسان را نشان می‌دهد. مولانا اینجا چند عنصر دیگر را اضافه می‌کند.  قبلا می‌گفت رنگ نشان دهنده درون انسان است، رنگ رخساره خبر می‌دهد از سر درون. مولانا اینجا چند چیز دیگر را مطرح می‌کند و  چیز جدید بو است. آیا آدمها در موقعیت‌های مختلف بوی بدنشان تغییر می‌کند؟ این سوال مهمی است. آیا گناه بو دارد؟ آیا کسی که اهل گناه است بوی خاصی پیدا می‌کند مولانا معتقد است چنین چیزی است و بوی انسان عوض می‌شود. به گفته مولانا به جز این حس پنج حس دیگر هستند. حس‌های ظاهری از مس هستند و به گفته مولانا حس هایی از جنس زر وجود دارد  که ارزشمند هسند حتی سطح بیرونی ما ترجمانی از باطن ماست. شاخص‌ترین عنصر که درون ما را نشان می‌دهد زبان ماست. انسان پشت زبانش پنهان است نه در لباسش. هرچند لباس هم پرچم وجود انسان است.
غمازی
دکتر سنگری ادامه داد: نکته دوم وقتی کسی اهل نیرنگ است همه اجزای مکر و نیرنگ  را از اول تا آخر هماهنگ می‌کند. مولانا  این نکته را از آیه قران بهره برداری کرده است:
إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ 
شیطان موقع فریب از تزئین استفاده می‌کند. مکر ونیرنگ سیما دارد سیما نوعی نمایش است. انسان تنها موجودی که می‌تواند چیز دیگری باشد در حالی که باطناً خیلی ناراحت نیست راحت گریه کند. ما الان دو چیز باهم داریم غماز یا رسوا گر است. غماز گفتاری که پنهان کسی را  آشکار می‌کند که گناه بزرگی است. رنگ غماز است و دومی بو است. انسانهای خوب  و گنهکار بو دارند. خوبی بو دارد و این وجه ملکوتی وجودی انسان هااست. دیگری صدا است صدامعلوم می کند طرف مقابلت بدون اینکه چهره‌اش را ببیتی خوشحال یا ناراحت است. 

در ادامه برنامه داستان خرگوش و نخجیران  خوانده شد و استاد سنگری درباره آن توضیحاتی ارائه داد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha