به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی، این جلسه از کلاس مثنوی با نوای خوش حشمتالله نوروزی آغاز شد و محمدرضا سنگری درخصوص شعر شیخ بهایی که با تضمینی بر غزل خیالی بخارایی خوانده شد گفت: شعر تضمین شعری است که شاعر سروده شاعر دیگری را پیش روی خود قرار میدهد و بعد آن را بسط و گسترش میدهد چراکه او یا حس میکند که نمیتواند شعر بسراید یا زایش و جوشش وی تمام شده است.
وی با اشاره به اینکه در شعر فارسی ما چهار یا پنج شعر تضمین موفق بیشتر نداریم عنوان کرد: همه عرفا به این نکته اشاره کردهاند که در وجود چیزی غیر از خدا نمیتوان یافت و هاتف اصفهانی در جایی میگوید «یکی هست و هیچ نیست جز او/ وَحْدَهُ لا إِلهَ إِلا هُو» و همچنین اشاره میکند که به هر جا نگاه کنید جز نقش یار نمیتوانید ببینید.
الگوی من فاطمه (س) است
سنگری در این کلاس مثنویخوانی که مقارن با شهادت حضرت زهرا (س) شده بود تاکید کرد: تصویر فاطمه (س) در روزگار ما بخصوص توسط مداحان و ذاکران مخدوش شده در حالیکه حضرت فاطمه (س) باید الگویی برای جهان باشند، ایشان نه تنها برای زنان بلکه برای مردان هم الگو هستند چراکه امام عصر (عجل الله) میفرمایند که الگوی من فاطمه (س) است و من آخرالزمان به شیوه فاطمه (س) دنیا را مدیریت خواهم کرد. انس بن مالک میگوید بعد از نماز صبح پیامبر اسلام (ص) فرمود سعی کنید راه را با خورشید بیابید و اگر خورشید نبود، با ماه راه خود را پیدا کنید و اگر ماه نبود با زهره راه را بیابید. سوال میپرسند که منظورتان چیست؟ مشخص میشود که منظور از خورشید پیامبر(ص) و منظور از ماه امام علی (ع) و منظور از زهره، حضرت فاطمه(س) است. بر همین اساس راهیابی باید با فاطمه (س) اتفاق افتد و مداحان و شاعران و کسانی که از این بانوی اسلام میگویند باید در و کوچه و سیلی و پهلوی شکسته را کنار بگذارند و به راه حضرت فاطمه (س) اشاره کنند همانطور که شخصیت مسیحی میگفت که فاطمه (س) اگر هیچ هم نداشت، فقط سه چهره تاریخی را تربیت کرد که در دنیا بیمانند هستند. حضرت فاطمه (س) اسوه نرمش و انعطاف یعنی امام حسن (ع)، قهرمان عزت و آزادگی یعنی امام حسین (ع) و قهرمان پایداری و ایستادگی و دفاع از حق یعنی حضرت زینب (س) را پرورش داد.
وی ادامه داد: روزی حضرت فاطمه (س) در کنار پیامبر (ص) نشسته بود و جبرئیل نازل شد. جبرئیل به پیامبر گفت که بر فاطمه (س) بگو که هرچه میخواهد خدا برایش محقق خواهد کرد. حضرت زهرا (س) فرمود که به جبرئیل بگویید که به قدری مشغول معبودم هستم که هر سو نگاه میکنم اوست، پس چه بخواهم غیر از او.
همه جهان تجلیگاه اسماء حسنی الهی است
مدرس کلاس مثنویخوانی در ادامه به جایگاه و ظرفیت انسان در ارتباط با معبود اشاره کرد و گفت: مولانا علم الاسماء بودن آدم را مطرح میکند. در میان عرب سه نوع نامگذاری وجود داشته که یکی «نام» عادی است که برای افراد در نظر گرفته میشده و همه جای عالم هم متداول است. دیگری «کنیه» است که در ادبیات امروز عرب هنوز متداول است ولی در فارسی یا دیگر زبانها دیده نمیشود. کنیه گاه یک لقب افتخارآمیز است مثل ابوتراب که پیامبر (ص) به حضرت علی (ع) گفت، اگرچه بعدها معاویه از آن برای تحقیر امام استفاده کرد. سومین نامگذاری عرب، «لقب» است که در ادبیات عرب به معنای توصیف و فضیلت یا ویژگی برجسته یک شخص است و بر اساس آن نام برای فرد گذاشته میشود. لقب بر اساس ویژگیهای رفتاری و بخصوص ممتاز و برجسته یک شخص بوده است.
وی اظهار کرد: بوالبشر پدر وجه جسمانی انسان است که اگر به مرحله انتخاب رسید انسان میشود و وقتی در سمت و سوی تعالی قرار گیرد، آدم میشود. وقتی سعدی میگوید «تن آدمی شریف است به جان آدمیت/ نه همین لباس زیباست نشان آدمیت» به آدمیت و مفهوم معنایی و کمالی انسان اشاره دارد.
انواع وجود
سنگری درباره علم الاسماء تشریح کرد: همه جهان تجلیگاه اسماء حسنی الهی است برای مثال باران تجلی نام رحمت و فضل خداوند نسبت به انسان است. ممکن است یک پدیده مظهر چند اسم الهی باشد و این تقسیمبندی ابن عربی است که بزرگترین چهره عرفان نظری در تاریخ ما است و حتی مولانا تحت تاثیر افکار او بوده است. ابن عربی میگوید دو نوع وجود داریم اول وجود فرقی و دوم وجود جمعی. وجود فرقی، مظهر یک یا چند اسم است برای مثال باد از اسماء الهی است که تجلی نام محیی و پیوندزنندگی است. وجودیکه فرقی باشد تجلیگاه یک یا چند اسم الهی میشود و شامل همه موجودات عالم میشود برای مثل گل جلوه لطافت و جمالی الهی است. اما وجود جمعی تجلیگاه اسم الهی برای انسان است یعنی فهرست اسماءالهی را در انسان میتوان یافت و انسان میتواند هم رحمت و هم خشم داشته باشد. بر اساس همین بعد وجودی انسان، شیطان بر اشرف مخلوقات سجده نکرد. شیطان بعد فرودین انسان را دید و گفت من از جنس آتش هستم و انسان از خاک رسوب کننده، انسان فرودین است و من به او سجده نخواهم کرد. او توانایی انسان را که میتواند مظهر اسماءالهی باشد را ندید و درک نکرد که انسان میتواند به جایگاهی برسد که در کنار خدا بنشیند، او بخش پست و نازل انسان را دید و به بخش وجودی او که از نطفهای بدبو است نظر کرد اما این را ندید که او میتواند من هم بشود. این در حالی بود که ملائک وقتی دیدند که انسان چه چیزهایی را میتواند دریافت کند که آنها این امکان را ندارند، بر انسان سجده کردند.
وی همچنین اظهار کرد: برای حضرت حق دو دسته اسم مطرح شده که یکی اسماء جمالیه و دیگری اسماء جلالیه الهی است. جلال وقتی اتفاق میافتد که جمال حذف شود یعنی زمانیکه خداوند رحمتش را از کسی گرفت، جلال الهی شروع میشود و کسانی که میتوانند غضب داشته باشند هم به گونهای تجلی جلال میشود و اگر جمال و جلال باهم باشد به کمال میتوان دست یافت. پس کمال الهی جمع بین اسمائ جمال و جلال است.
انسان موجودی نامآفرین
سنگری یادآور شد: انسان موجودی اسمآفرین و نامساز است و ما دائما در حال خلق اسم هستیم و هر چهره که از هستی کنار میزنیم و هستی را تفسیر میکنیم نامی بر آن میگذاریم. انسان در حال تفسیر جهان است و هروقت چیزی را کشف کند نامی برایش در نظر میگیرد. در صد سال اخیر تعداد اسمهای خلق شده در مباحث جامعهشناسی، مردم شناسی، علوم طبیعی و حتی موجودات بیرونی بسیار زیاد بوده و این به معنای رمزگشایی از هستی و رازیابی در درون هستی است که خصوصیت خاص انسان است.همه موجودات در هر حدی که هستند باقی میمانند در حالیکه برای انسان هیچ لذتی در جهان بالاتر از کشف نیست.
وی ادامه داد: انسان در پناه رازیابی و رازکاوی و رمزگشایی پدیدههای هستی ناگزید به نامگذاری است پس انسان موجودی نامآفرین است و به تعداد نامهایی که میآفریند ارجمند است، اگرچه روزی میرسد که ما به بیاسمی میرسیم و آن روز روز مرگ انسان است که او را میت خطاب میکنند.
سنگری با تاکید بر اینکه ما هم جلوهگاه اسماء الهی هستیم و هم اسمآفرین بیان کرد: ما هرچه پیش میرویم دچار مجهولات بیشتری میشویم و نه دانش بیشتر بنابراین جهل انسان بیشتر نشان داده میشود و این سوال مطرح میشود که آیا جهل انسان روزی به پایان میرسد و به بیپرسشی میرسد؟ هرگز. اگرچه انسان از کل هستی بزرگتر است. هرچه انسان در ظاهر نام بیشتری خلق کند و نامآفرینی کند جایگاه رفیعتری پیدا میکند و به همین دلیل هم خداوند انسان را به جیتجو دعوت کرد. موفقترین انسان کسی است که در طول روز نامهای تازهتری بیابد.
در بخش دیگر کلاس مثنویخوانی اشعار مولانا بدین شرح خوانده شد و محمدرضا یه تشریح مفاهیم هر بیت پرداخت.
وی با بیان اینکه هنر خلق اسم جدید است و باید کسانیکه بیشتر نام میدانند و میشناسند را بشناسیم تا تکرارکنندگان نامها گفت: مولانا در این بیت که« اسم هر چیزی بر ما ظاهرش/ اسم هر چیزی بر خالق سرش» میگوید که به ظاهر اسماء توجه نکنید . هر اسمی باطنی دارد و باید آن را دریابید. او در بیت « نزد موسی نام چوبش بد عصا/ نزد خالق بود نامش اژدها» میگوید که عصای موسی در ظاهر عصا بود ولی در باطن تبدیل به اژدها شد. او در « بد عمر را نام اینجا بتپرست/ لیک مؤمن بود نامش در الست» به این نکته اشاره دارد هیچ یک از خلف جز حضرت علی (ع) نبوده که بتپرست نباشد و عمر هم بتپرست بوده و به همین علت هم به امام علی (ع) کَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَه میگویند.
سنگری ادامه داد: مولانا در این بیت که «آنک بد نزدیک ما نامش منی/ پیش حق این نقش بد که با منی» میگوید که انسان که از نفطه ناچیز و بیارزش و متعفن است را چه به فخر؟ او در اول و آخر بدبوست اما این موجود بدبو میتواند کنار من باشد. «حاصل آن آمد حقیقت نام ما/ پیش حضرت کان بود انجام ما» حاصل بحث من این است که نامی که ما داریم صورت ظاهری است ولی نزد خدا همه چیز تا تا انتهاست. برای همه ما نامی گذاشته میشود و خدا اسم عاریتی روی انسان نمیگذارد و نامی که بر انسان میگذارد تا نهایت آن موجود را مشخص میکند.
وی در بخش پایانی این کلاس گفت: « چشم آدم چون به نور پاک دید/ جان و سر نامها گشتش پدید» راه یافتن حقایق شستن چشمها است و باید آن را غسل داد چراکه کسی که اشک نریزد از انسانیت فاصله گرفته و به قساوت قلب میرسد. پس سعی کنید اشک بریزید و اگر نتوانستید نزدیک حالت اشکریختن شوید. مولانا در این بیت که « چون ملک انوار حق در وی بیافت/ در سجود افتاد و در خدمت شتافت» ملک در وجود انستن دانش دید که خودش ندارد و همین باعث شد تا به انسان سجده کند.
نظر شما