جعفری گاه در اردوگاه آوارگان فلسطین ذرهبین انداخته تا بازماندهای از نسل متولدشده در فلسطین را پیدا کند، گاه با کسانی سر حرف را باز کرده که طعمِ اسارت در زندانهای اسرائیل را چشیده اند، گاه با جان بر کفی زانو به زانو نشسته که قصد داشته با هواپیماربایی صدای ربایش امام موسی صدر را به گوش جهان برساند و گاه خودش از ثبت داستان دختری که چند هفته تحت شکنجه روحی و جسمی صهیونستها قرار گرفته، پریشان شده است. مشاهده و شنیدن و ثبت همراه با نوعی ماجراجویی که ویژه گزارش از جنگ است و مقاومت و شکست. نه ایستادن در کادری با پسزمینه مراتع شبعا و کفرکلا و عکس و فیلم فرستادن با دودی که بیست کیلومتر آنطرفتر به آسمان بلند شده. جعفری با ذات ناآرامش، خود به دل حادثه انداخته.
زبان کتاب سرراست و دلنشین است و مخاطب را خسته نمیکند. اگرچه گاهی شوخیها و توصیفات بیش از حد در جای درستش نمینشیند و روی کند و سنگین شدن یک سوم ابتدایی کتاب اثر گذاشته. علاوه بر آن، تصاویر ثبت شده توسط نویسنده با کتابسازی درست نشر سوره، مخاطب را به شناخت بیشتر از فضای غریب کشور لبنان و امکان تصور افراد و مکانهای معرفی شده کمک میکند. اگرچه طرح جلد میتوانست شبیه سفرنامه کوبا یا ایتالیا نباشد و از ترکیب «طعم طوفانالاقصی» در سوتیتر اثر استفاده نشود تا حواس مخاطب به جای جنگ، پرتِ لیموناد گازدار لبنانی نشود!
هرچه به پایان کتاب نزدیک میشویم، مواجهه با سوژههایی به مراتب جذابتر، که هر کدام میتواند موضوع و شخصیت یک اثر داستانی یا سینمایی باشد، این حسرت را در دل ما زنده میکند که ای کاش نویسنده وقت و امکان بیشتری داشت تا با ذات جستجوگر و ناآرامش مخاطب را بیشتر در جهان قصههای فلسطینی غرق کند. آیا نمیشود با یک سازماندهی درست، کمی ظرافت و مقداری هوشمندی، گزارشگران و روایتنویسان جنگ را از روز نخست با بانک و فهرستی از سوژهها مواجه کنیم تا کسی مثل جعفری نیمی از بیست و پنج روز سفرش را به بطالت و انتظار و جستجوهای بیحاصل نگذراند؟
اما محمدعلی جعفری حرفهایتر از این حرفهاست که شرایط محدودش کند. او که در کارنامه خود بیش از هفت عنوان کتاب شناخته شده دارد، از «جاده یوتیوب» در سوریه به «جاده کالیفرنیا» پیچیده تا تجربه انباشته خود را در گزارشی جذاب و خواندنی این بار درباره نقش محور مقاومت در لبنان و فلسطین ارائه دهد.
بخشی از کتاب:
پلیس و ارتش لبنان که حزب الله نیست وقتی تو رو بدون مجوز گرفت صبر نمیکنه زنگ بزنی به کسی! تا به خودت بیای میبینی همبند حاج احمد متوسلیان شدی!
نظر شما