به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی، محمدرضا سنگری در صدمین کلاس مثنویخوانی به پسِ ذهنِ مولانا در ماجرای انتخاب هدهد توسط حضرت سلیمان اشاره کرد و گفت: کل مثنوی شبکهای از تصویرها و واژگان است و هر واژه او در مفاهیم دیگر تداعی میشوید. در ۳۹۱ داستان مثنوی، مولانا مجبور به مهار خود شده و گاه یک داستان را رها میکند و به داستانی دیگر میپردازد. یکی از ماجراها و داستانهایی که مولانا در مثنوی پس از داستان شیر و نخچیران مطرح کرده، مسئله حسد است. اهل معنا میگویند حسد یعنی آرزوی زوال بخاطر توانایی دیگران و اینکه چشم دیدن توانایی دیگران را نداشته باشیم و بجای ایجاد توانایی در خود سعی در رفع توانایی دیگران کنیم. گاه این حسد تا جایی ادامه پیدا میکند که فرد تصمیم به کشتن دیگری میگیرد.
وی با یادآوری اینکه کربلا محصول حسد است عنوان کرد: قرآن بارها به حسد اشاره کرده برای مثال در داستان به چاه افتادن یوسف در چاه از حسادت برادران یوسف میگوید. یهودیان مظهر حسادت هستند و در روایات آمده که حسودها دائم دچار اندوه و افسردگی هستند یعنی رهاورد حسادت، افسردگی است و افراد حسود پشت سر هم بدی میکنند. همچنین در روایات آمده که حسد ایمانخور است همانطور که آتش هیزم را میخورد. حضرت علی (ع) میفرمایند: آفرین به حسد، چقدر عادل و خوشانصاف است و بدا به صاحب حسد چراکه اولین کسی که حسد قربانی میگیرد، صاحب حسد است.
دکتر سنگری ادامه داد: یکی از اتفاقات بزرگی که انسان را زمینگیر میکند، حسد است. حسد تاب رشد و موقعیت دیگران را ندارد و همیشه در پی تخریب است. معمولا حسد از ضعف ایمان و ندیدن توانایی خود میآید. وقتی چشم انسان به ضعف خود باز شد شروع به دیدن توانایی دیگران میکند و شیطان میکوشد تا نداشتههای انسان را نشان دهد.
در بخش دوم کلاس مثنویخوانی نیز محمدرضا سنگری ابیات مولانا درباره حسد را تشریح کرد و گفت: کسی که به دام چاله حسد میافتد جز بدگویی چاره ندارد و کژگویی و بدگویی هم محصول حسد است.
وی در تشریح بیت «زاغ چون بشنود آمد از حسد/ با سلیمان گفت کو کژ گفت و بد» عنوان کرد: هدهد خطاب به حضرت سلیمان از هنر خود میگوید تا کشف شود اما زاغ با حسد شروع به بدگویی هدهد کرد و سعی در برگرداندن نظر حضرت سلیمان کرد. زاغ از روی حسادت نزد حضرت سلیمان آمد و عرض کرد این هدهد، لاف میزند و دروغ میگوید .
سنگری در ادامه به بیت « از ادب نبود به پیش شه، مقال / خاصه خود لاف دروغین و محال» اشاره کرد و افزود: در محضر شاه سخن گفتن، مغایر ادب است بخصوص که حرف آدمی، ادعای محض و بیاساس باشد.
وی در خصوص ابیات بعدی مثنوی شرح داد: زاغ خطاب به سلیمان گفت که اگر این هدهد دارای چنین خاصیت مهمی بود که آب را در عمق زمین ببیند، پس چگونه زیر مشتی خاک دام را ندید .هدهد که مدعی چنین بینایی ژرفی است پس چرا در دام گرفتار شد و در قفس زندانی شد؟ گفتار زاغ حتی سلیمان را تحت تاثیر قرار داد و دید سلیمان را نسبت به هدهد تغییر داد به گونهای که سلیمان به هدهد گفت آیا رواست که در ابتدای کار از تو ناخالصی و نادرستی دیده شود؟هدهد در جواب حضرت سلیمان کیگوید گاه تدبیر و عقل ما موافق تقدیر و قضای الهی نیست و مقام علم و عقل را آنقدر نباید بالا برد که از قضای الهی خداوند غافل شد.
نظر شما