به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی، نود و نهمین کلاس مثنویخوانی با شعرخوانی حشمتالله نوروزی آغاز شد و محمدرضا سنگری در تشریح مضمون آن یادآور شد: یکی از موضوعات حوزه ادبیات و شعر ما سفر و هجران است و در ادبیات عرب هم معروفترین قصیده متعلق به همین موضوع است. نکته ساده زبانی هم که در غزل «ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود» سعدی وجود دارد یکی از واژههای پرمعنی واژه سار است که به معنای محل، سر، پرنده و شتر است.
وی ادامه داد: مولانا در مثنوی به چهار چهره مشهور و جهانگیر بختالنصر، نمرود، سلیمان و ذوالقرنین اشاره کرده و ادبیات ما هم سرشار از نام سلیمان است . ۹ ویژگی حضرت سلیمان هم عظمت ملک سلیمان، وراثت سلیمان، آشنایی وی با زبان پرندگان و موجودات، انداختن جسد بر کرسی و تخت وی، داوری و قضاوت سلیمان، ورود به وادی نمل، داستان هدهد و ملکه بلقیس است.
وی سپس به ۵ پرنده که در ادبیات و اساطیر مورد توجه قرار گرفتهاند را مطرح کرد که شاهین و باز، سیمرغ، چمروش که تخم گیاهان را به حمل میکند و در پراکنده کردن بذر نقش دارد، خروس که پرنده پیشبینی کننده وقت و زمان است و هما که پرندهای استخوان خوار و مظهر خوشبختی است، را شامل میشد.
سنگری در ادامه به ماجرای سفر حضرت سلیمان وایمان آوردن بلقیس اشاره کرد و تشریح کرد: پرندگان دیگری همچون هدهد یا پوپک و شانهبه سر هم در ادبیات و اساطیر وجود داشته است. هدهد پرندهای با تاجی کوچک است که وقتی به هیجان میآید تاجش باز میشود. هدهد پرنده عجیبی است و از ویژگی او این است که زمین را حفر میکند و در شرایطی که احساس خطر کند پنهان میشود. وجود چهره جهانگیر حضرت سلیمان در کنار هدهد در ادبیات ما شاید بخاطر این باشد که مردم باور داشتند که این پرنده میتوانست آب را در زیرزمین تشخیص دهد. گفته میشود وقتی حضرت سلیمان سفر میکرد، مسیر یک ماهه طی یک صبح سپری میشد. ماجرای هدهد از جایی شروع میشود که سلیمان بعد از سفر به حج آماده حرکت میکند و قصد سفر به یمن را دارد و از آنجا که مسیر بیابانی و خشک است نیاز به هدهد داشت تا آب را تشخیص دهد. در مسیر میبیند که هدهد نیست، سراغ پرنده را میگیرد و میپرسد که چرا هدهد غائب است. او از این امر سخت ناراحت میشد و سوگند یاد میکند که او را به سختی شکنجه کند، مگر اینکه دلیل روشنی برای غیبت خود بیاورد. لحظهای بعد هدهد از راه میرسد و گزارشی ارائه میدهد بسیار دقیق و میگوید به سرزمینی به نام سَبَأ رفته و آنجا زنی را دیده که بر عرش یعنی تختی با پایههای بلند نشسته است. هدهد در آنجا به حضرت سلمان میگوید که بلقیس لشکریان بزرگی دارد که تحت فرمان او هستند و در اینجا پای اسطورهها به میان میآید و گفته میشود بلقیس ۴۰۰ فرمانده داشته که هریک ۱۲ هزارنفر سپاه داشتند و صبحگاه ملکه و مردم مقابل خورشید سجده میکنند در حالیکه این قوم با این قدرت و شوکت سزاوار و شایسته است خدایی را بپرستند که از راز دلها و افکار آگاه است و او یگانه معبود و صاحب عرش عظیم است.. هدهد این گزارش را از بلقیس ملکه سبا میدهد و حضرت سلیمان سریعا نامهای کوتاه به بلقیس مینویسد و از او میخواهد که برای دیدن سلیمان برود. سلیمان نامه را به هدهد میدهد و میگوید نامه را به بلقیس برسان و کمی دور بمان و گزارش را هم بیاور. در آنجا هدهد میبیند که ملکه سبا فرماندهان را فرامیخواند و به آنها ماجرای نامه سلیمان را مطرح میکند و با اینکه آنها مایل به جنگ و دفاع بودند صلح را برمیگزیند و به همراه هدایایی به خدمت حضرت سلیمان میرود. وقتی نمایندگان ملکه حرکت کردند، هدهد پیش سلیمان رفت و خبر را به او رساند و حضرت سلیمان خود را برای دیدار با آنها آماده کرد تا زمینه نفوذ در آنها را فراهم سازد. سلیمان به جنیان دستور داد قصری عظیم و تختی با شکوه ترتیب دهند که قلبها را بلرزاند، چشمها را خیره سازد و دلها را به طپش اندازد. با رسیدن هدایا سلیمان از قبول آنها خودداری کرد.
سنگری ادامه داد: سلیمان که شنید بلقیس و درباریان او به زودی پیش وی میآیند، به اطرافیان خود که از بزرگان جن و انس و همگی در اختیار او بودند گفت کدامیک میتوانید تخت او را نزد من آورید؟ یکی از جنیان گفت من میتوانم قبل از اینکه از جای خود برخیزی، آن تخت را نزد تو حاضر کنم. سلیمان به سربازان خود گفت کهوضعیت تخت بلقیس را تغییر دهند و منظره آن را دگرگون سازند، تا ببیند بلقیس تخت را خواهد شناخت یا دچار اشتباه میشود. بلقیس به بارگاه سلیمان آمد و از دیدن تخت دچار حیرت و وحشت شد. حضرت سلیمان همچنین دستور داد کاخی بلورین برای بلقیس بنا کنند، سپس ملکه سبأ را به آن کاخ دعوت کرد و زمانیکه بلقیس وارد کاخ شد، گمان کرد دریایی مواج در نزدیک تخت سلیمان است، بنابراین لباس خود را بالا گرفت و سلیمان متوجه شد که بلقیس از جنس جنیان است. حضرت سلیمان خطاب به بلقیس گفت که این تخت از شیشه ساخته شده و اینگونه پردههای غفلت از جلوی چشم بلقیس برداشته شد و به خدای یگانه ایمان آورد.
وی در بخش دیگری از سخنانش به ماجرای درگذشت حضرت سلیمان پرداخت.
در بخش دوم کلاس مثنویخوانی سنگری به تشریح مفاهیم ابیات مولانا پرداخت و گفت: در شعر «چون بباید برده را از خواجهای/ عرضه دارد از هنر دیباجهای»مولانا به این نکته اشاره دارد که بردگان وقتی برای فروش برده میشوند باید هنر خود را نشان دهند تا رویشان قیمتگذاری شود و خریدار برده را بخرد. در بیت «چونک دارد از خریداریش ننگ/ خود کند بیمار و کر و شل و لنگ» مولانا به این اشاره دارد که اگر کسی از خریدار خوشش نیاید خود را به خنگی و کری و لالی میزند. وقتی نوبت به هدهد رسید، پرنده گفت که من فقط یک هنر خود را میگویم و آن هم این است که وقتی از بالای زمین پرواز میکنم آب را در عمق زمین میبینم و تمام ویژگی آب را میشناسم. هدهد خطاب به سلیمان میگوید که او را با خود همراه کند چراکه در سفر بیابان و کمآبی و بیآبی وجود دارد.
نظر شما