«علی در پیام رسان عکسی از کتفش فرستاده که انگار خونی است. نوشتم: «چه شده علّوشی؟!» باز با دقت نگاه کردم خالکوبی نقش مادری بود که بچه کوچکش را توی بغلش گرفته و زیر آن هم نوشته بود: «عیده.»
پرسیدم: «مامان چرا این کار را کردی؟ کتفت خون آمده درد داری! دلم نمی آید خونت را ببینم!» گفت: «عایده، من و رفقایم با هم رفتیم خالکوبی. هر کدام اسم کسی را که دوست داشتند، روی بدنشان تتو زدند. من به استاد تتوکار گفتم میخواهم برایم خالکوبی یک مادر را بزنی که بچهاش را بغل کرده. وقتی بچه بودم مریض شدم و مادرم یک سال و نیم درست و حسابی نخوابیده. او همیشه مرا یک وری توی بغلش میگرفته تا بتوانم خوب نفس بکشم میخواهم با این کارم از او تشکر کنم اسم مادرم را هم زیرش بنویس... این خالکوبی تازه تمام شده؛ ولی خوب از آب درآمده. از دیدن عکس گریهام گرفته بود، گفتم: «مامان، علی تو داری همهاش گریه مرا در می آوری!» -عایده وقتی شهید بشوم توی قبرم تو تنها کسی هستی که با من و نزدیک قلبم هستی برای همین روی کتفم اسمت را نوشتم. تو اصلا از دل من بیرون نمیروی که نمیروی؛ حتی اگر شهید بشوم.»
اینها که از نظرتان گذشت، برشی از کتاب «عایده» نوشته محبوبهسادات رضوینیا چاپ شده در انتشارات سوره مهر است. کتابی که از «عایده سرور» لبنانی مادر یک شهید ۱۷ ساله حرف میزند، مادری که فراز و فرودهای زندگیاش ارمغانی چون علی اسماعیل ۱۷ ساله دارد. او که تا آخرین لحظه زندگیاش مدافع حرم باقی ماند، در چند ده متری داعش به مبارزه پرداخت و در شجاعانهترین حالت ممکن شهید شد.
«عایده» کتابی است که وقتی به محبوبه سادات رضوینیا نوشتن آن را پیشنهاد دادند به گفته خودش زانوی غم به بغل گرفت که آخر یک پسر ۱۷ ساله در این عمر کوتاه چه دستاوردی جز شهادت میتواند داشته باشد که بتوان در موردش کتاب نوشت، سوالی که با سفرش به بیروت و شروع آشنایی با عایده جواب آن را به تدریج اما به کمال یافت؛ «عایده» زنی از اهالی لبنان است که از کودکی علاقه زیادی به حجاب و انجام فعالیتهای دینی داشته و با وجود مخالفتهای شدید مادرش چادر سر میکند و با داشتن زمینههای مذهبی به حزبالله میپیوندد.
او با یکی از اعضای حزبالله ازدواج میکند و صاحب سه فرزند میشود که یکی از آنها علی اسماعیل است که به شهود و کراماتی عجیبی دست پیدا میکند و در نهایت در ۱۷ سالگی به شهادت میرسد.
با این اوصاف و پیشینه، رضوینیا با سفر به بیروت، گفتوگو با عایده را شروع کرد. مصاحبه به زبان عربی صورت گرفت و پس از پیادهسازی و ترجمه آن در ایران، تدوین ابتدایی کتاب انجام شد، همه آنچه گفته و شنیده وتدوین شده لازم، اما کافی نبود. به همین خاطر، این بار «عایده» به ایران آمد و در طول ۳۴ روز معاشرت نزدیک راوی و نویسنده کتاب، نگارش کتاب «عایده» به سرانجام رسید.
این سرگذشت از سوژه تا ایده و کتاب شدن «عایده» است، اما نگاه فنی به این اثر نیز خالی از لطف نیست. «عایده» کتابی است که در نگاه اول معمولی به نظر میرسد، اما کافی است به نیمه فصل اول از ۱۴ فصل آن برسید، آن وقت است که متوجه میشوید با یک کتاب لبنان شناسی پر و پیمان مواجه هستید و در بستر این شناخت، با عایده و بعد نحوه پرورش علی اسماعیل پسر کوچکش آشنا میشوید.
اینکه زنی با داشتن زمینههایی مذهبی به حزبالله میپیوندد. فرزندش را در نوع پوشش، علایق نوجوانی و حتی انجام فرایض دینی تحت فشار قرار نمیدهد، راه را نشانش میدهد و بعد به کناری میایستد تا خود او انتخاب کند و حتی به زیارت امام رضا (ع) میرود و از اعماق قلبش شهادت فرزندش را از خدا طلب میکند و نکته جالب این است تمام اینها با روایتی خوش خوان و روان ارائه میشود و این تسلط نویسنده به زبان عربی و ترجمان ایرانیزه شده آن را به تصویر میکشد.
از طرفی دیگر سنتها و نگاه مردم لبنان به حزب الله و مدافعان حرم نیز با ظرافت در داستان قرار داده شده است، اما نقطه عطف روایت در ارتباط مادر و فرزندی است که نسبت شهادت و مهمتر از آن بصیرت در رسیدن به شهادت، آنها را بهم پیوند داده است تا آنجا که عادت نامه نوشتن مادر برای فرزندان تا پای به خاک سپردن پیکر علی اسماعیل نیز ادامه پیدا میکند و به گونهای که در کتاب به زبان عایده این طور آمده:
«زمین جایی که قرار بود آرامگاه علی باشد را طوری عمیق کنده بودند که برای قبری سه طبقه استفاده شود. هر طبقه مخصوص یک شهید. خودکار، دفتر کوچک و قرآنی که همیشه همراهم داشتم از توی کیفم درآوردم. وقتی پایم را روی لبهی قبر گذاشتم دیدم که چه قدر عمیق است اما کمی بعد آن پایین داخلش بودم. اصلاً نمیدانستم که چه طور وارد آنجا شدهام. اول یاسین خواندم. بعد از آن خودکارم را برداشتم و همانطور که نشسته بودم روی تکههای کاغذ برای علی این طور آوردم: «مامان دوستت دارم»، «شب به خیر»، «شهادتت رو تبریک میگم»، «خوابت توی این قبر مبارک»، «انشاءالله مزارت از باغهای بهشت باشه»، و «مامان! علی! پیش حضرت زهرا یادم کن! فراموش نکنیها!». بعد از این یادداشتها با علی مشغول صحبت شدم. گفتم: «مامان دل من توی قبر پیش توئه. مطمئن باش بیای اینجا تنها نیستی. من جای خوابیدنت رو برات آماده کردم. به خاطرت تو سوره یاسین خوندم. از اون کاغذایی که همیشه وقتی دوره یا جبهه میرفتی توی جیبت میذاشتم هم نوشتم چون میدونم تو اونا رو میخونی.»
گفتنی است آیین پاسداشت مجاهدتهای رزمندگان حزبالله لبنان و رونمایی از کتاب «عایده» روز دوشنبه ۵ آذر از ساعت۱۵ در تالار اندیشه پردیس حوزه هنری انقلاب اسلامی ( تهران، خیابان سمیه، نرسیده به حافظ) برگزار خواهدشد.
نظر شما