۱۴۰۳.۰۴.۲۳

سمیه دهقان زاده- خبرنگار، نام کتاب «بی‌باک» را در ابتدا «یک قدم تا شهادت» گذاشته بودیم، چرا که پدرم در زمان جنگ، بارها و بارها در موقعیت شهادت قرار گرفته بود، ولی به گفته خودش به دلیل اینکه مادرش راضی به شهادتش نبوده، شهید نشده است. اما به دلیل ثبت اثری دیگر با همین عنوان، در نهایت به اسم «بی‌باک» رسیدیم که به نظرم اسم خوبی است چراکه پدرم حقیقتا فرد بی‌باکی است و در جنگ همواره شجاعانه از کشورش دفاع کرده است.

«حرکت کردم و خودم را در آن گودی انداختم. به یاد گودی قتلگاه روز عاشورا و سختی‌ها و دردهای امام حسین(ع) و یارانش افتادم.

این فکرها از دردها و ناله‌هایم کم می‌کرد. یا حسین(ع) می‌گفتم و دل خودم را آرام می‌کردم. تا نزدیک طلوع آفتاب در آن گودی افتاده بودم. نفهمیدم چطور، ولی دو رکعت نماز صبح بدون وضو و بدون اینکه بدانم قبله کدام طرف است خواندم. خیالم راحت شد که نمازم قضا نشده. با خودم می‌گفتم این نماز، نماز آخر من است.»

این برشی از کتاب «بی‌باک»، مجموعه خاطرات معلم جانباز محمود عادل، به قلم رقیه عادل است که به همت حوزه هنری استان یزد در انتشارات سوره مهر منتشر و راهی بازار نشر شده است. گذری بر زندگی محمود عادل، دوران دفاع مقدس، گفت‌وگو با هم‌رزمان و دوستان و آلبوم خاطرات، چهار فصل این کتاب را تشکیل می‌دهند.

محمود عادل متولد ۱۳۳۹ در شهرستان ابرکوه استان یزد، رزمنده و جانباز ۵۰ درصد و دارای مدرک کارشناسی رشته تربیت بدنی است. او از کودکی علاقه زیادی به ورزش داشت و در دوران تحصیل چندین بار در شهرستان و استان در رشته‌های مختلف ورزشی از جمله دوی صحرانوردی و دوچرخه‌سواری حائز رتبه‌های برتر شد و حدود ۵۵ مقام و مدال ورزشی دریافت کرد. وی قبل از انقلاب اطلاعیه‌های امام خمینی(ره) را توزیع می‌کرد و پیش از جنگ تحمیلی با سپاه و بسیج همکاری داشت. سال ۱۳۶۰ بعد از گرفتن مدرک دیپلم به عنوان بسیجی به جبهه اعزام شد، با اینکه هفت بار از نواحی مختلف بدن مجروح شد ولی حدود چهار سال و نیم در جبهه به عنوان رزمنده، آرپی‌جی‌زن، راننده آمبولانس، مسئول تدارکات و فرمانده دسته در چندین عملیات حضوری فعال و مستمر داشت. محمود پس از جنگ به عنوان معلم ورزش در زادگاهش مشغول فعالیت شد. او ۱۰ سال نیز فرمانده گردان عاشورا سپاه شهرستان ابرکوه بود و امروز راوی دفاع‌مقدس در مدارس است. در این بین ورزش و حضور در برنامه‌های فرهنگی و اجتماعی را نیز رها نکرده و همچنان فعال و پویا به فعالیت‌های خود ادامه می‌دهد.

این موارد اطلاعاتی آماری از محمود عادل این رزمنده ورزشکار است، اما دیدیم کم و کیف شخصیت و خاطرات او را خوب است از زبان دخترش رقیه عادل که کتاب خاطرات او را نوشته هم بشنویم، از این رو با وی به گفت‌وگو نشستیم که شرح آن در ادامه می‌آید: 

- ایده نوشتن خاطرات جنگ پدر و تبدیل آن به کتاب از چه زمانی به ذهنتان رسید؟

از کودکی با خاطرات پدر آشنا و شاهد روایتگری او از شهدا در زمان و مکان‌های مختلف بودم. پدرم به واسطه حضورش در جنگ ایران و عراق علاوه خاطرات زیادی که از دفاع مقدس دارد، همواره آرزوی شهادت داشته است و حتی به واسطه خصوصیات اخلاقی‌اش در بین اهالی ابرکوه یزد، به شهید زنده معروف است، ولی پدرم خیلی تمایل به گفتن خاطرات خود از جنگ نداشت، اما وقتی ما اصرار کردیم و گفتیم اجازه بدهید  خاطراتتان از جنگ کتاب شود شاید تاثیری هر چند کوچک روی نسل نوجوان و جوان داشته باشد، قانع و راضی شدند.

-از ایده تا کتاب شدن خاطرات دفاع مقدس آقای عادل چه مراحلی طی شد؟

بعد از قانع کردن پدر، از سال ۱۳۹۰ شروع کردم به نوشتن جسته و گریخته خاطرات پدر. از آن زمان تا حدود دو سال پای حرف پدرم می‌نشستم، ایشان از خاطراتشان می‌گفت، من صدایش را ضبط می‌کردم و از آن یادداشت برمی‌داشتم. 

این نوشته‌ها و یادداشت‌ها را نزد خود نگه داشته بودم و می‌خواستم فرصتی پیش بیاید که آن‌ها تبدیل به کتاب کنم، تا اینکه نوشته‌هایم را به آقای حاج رضا بابایی که در ابرکوه هستند و تا کنون چندین کتاب در مورد دفاع مقدس نوشتند، نشان دادم. ایشان پیشنهاد داد که علاوه بر خاطرات پدر از جنگ،خاطرات کودکی و نوجوانی و خاطر مادرم از زمان جنگ و همین طور خاطرات همرزم‌های پدرم را به آن اضافه کنم. 

-آیا چالشی برای تهیه خاطرات و ثبت آن‌ها داشتید؟

در آن بازه زمانی،من فرزندم کوچک بود این روند برایم سخت بود اما همراه همسرم خانه به خانه نزد همرزمان پدرم رفتیم و با آن‌ها گفت‌وگو کردیم و بعد از حدود یک سال کارمان تمام شد.

سال ۱۳۹۷ خاطرات تکمیل شد.  بعد از آن چهار بار متن تکمیل شده را ویرایش کردم و بعد برای حوزه هنری یزد ارسال کردم. از آنجا متن کتاب به تهران ارسال شد و بعد از حدود دو سال که مراحلی برای کارشناسی و بقیه امور طی شد و در نهایت این کتاب به چاپ رسید.

-عنوان «بی‌باک» را چطور برای این کتاب انتخاب کردید؟

از ابتدا تا مراحل پایانی برای ارسال کتاب، عنوان آن «یک قدم تا شهادت» بود، چرا که پدرم در زمان جنگ، بارها و بارها در موقعیت شهادت قرار گرفته بودند، اما به گفته خودشان به دلیل اینکه مادرش راضی به شهادتش نبوده، شهید نشده است.

اما وقتی کتاب برای کارشناسی نهایی به تهران رسید، با ما تماس گرفتند و گفتند که قبلاً چنین عنوانی برای کتابی ثبت شده. ما هم چند اسم پیشنهادی فرستادیم و «بی‌باک» انتخاب شد، که به نظرم اسم خوبی برای این کتاب است چراکه پدرم حقیقتا فرد بی‌باکی است و در جنگ همواره شجاعانه از کشورش دفاع کرده است.

- شما و پدرتان به عنوان نویسنده و راوی کتاب «بی باک» کدام قسمت آن را بیشتر دوست دارید؟

پدرم بارها و بارها کتاب را خوانده و فصلی که مربوط به همرزمانشان هست که بسیار دوست دارد، برای من هم فصل مربوط به خاطرات شهدا را بیشتر از همه قسمت‌های کتاب، دوست داشتنی است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha