به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی به نقل از جوان آنلاین، مهرنوش یعقوبی، نویسنده کتاب «دریاچه ماهی» میگوید: سال ۹۸ بود، وقتی دیدم کتاب «سلام بر ابراهیم» اینقدر بین جوانان محبوب شده است انگار این موضوع، همان جرقهای بود که به من میگفت تو هم به نوشتن خاطرات پدرت فکر کن، چراکه میتواند محبوب و راهگشای جوانان باشد.
- مصطفی به من گفتن تو کربلای ۴ شهید شدی وسایلات رو فرستادن بنیاد شهید شهر شازند...
دیگه ما با عزرائیل رفیق شدیم... لیاقت ندارم شهید بشم. داداش... تیر و ترکش از من فرار میکنه... وسایلم رو هم وقتی خودم مرخصی بودم آوردن تحویل بدن، خدا رو شکر خودم بودم گرفتمشون.
- حسن خندید و گفت: ایشالا خدا حفظت کنه.
حسن اهل تملق و چاپلوسی نبود، دل و زبانش یکی بود و به بچههای سرپست سر میزد. اگر کسی کسالتی داشت حاضر میشد خودش جای او پست دهد.
انگار پیک حرفهای من در مورد قبول نکردن پاس بخشی و مسئول دسته شدن را به حسن گفته بود، چون گفت:
- سنگر کمین فکه رو یادته؟
بله، چطور؟!
- اگه پاس بخشی رو قبول نکنی، سنگر کمین بدتر از فکه برات در نظر گرفتم... از سر شب تا خود سپیده صبح باید تو دل دشمن باشی... بدون تعویض... بدون... یار کمکی.
- شبهای دیگه کی اونجا پست میداده؟ مگه تا الان خالی بوده؟ اسم علی و یک نفر دیگه رو آورد که اونجا پست میدادند. به گروهان حسن رئیسی ملحق شدم. به او گفتم اگه اجازه بدید برم بهداری... برای زخم پام.
این برشی از کتاب «دریاچه ماهی» خاطرات سربازی مصطفی یعقوبی در دوران دفاع مقدس به قلم دختر وی مهرنوش یعقوبی است.
«دریاچه ماهی» جنگ را از زاویه دید مصطفی یعقوبی روایت میکند و در آن نویسنده از دوران کودکی پدرش، غواصان کربلای ۴، شهادت فرماندهاش محمود مرادی تا شهادت همرزمانش و تنهاییاش در سد دز را با نگاهی روایی و سیال در ۱۳ فصل روایت میکند.
سادگی و صمیمیت، عدم دخالت احساسات و عواطف نویسنده در روایت، نمایش فراز و نشیبهای ماجرا و تحولات فکری و احساسی شخصیت اصلی داستان در دل جنگ و همراهی و هم ذاتپنداری مخاطب با آن از ویژگیهای این کتاب است و آن را برای خواندن تبدیل به گزینه قابل قبول میکند.
- مصطفی به من گفتن تو کربلای ۴ شهید شدی وسایلات رو فرستادن بنیاد شهید شهر شازند...
دیگه ما با عزرائیل رفیق شدیم... لیاقت ندارم شهید بشم. داداش... تیر و ترکش از من فرار میکنه... وسایلم رو هم وقتی خودم مرخصی بودم آوردن تحویل بدن، خدا رو شکر خودم بودم گرفتمشون.
- حسن خندید و گفت: ایشالا خدا حفظت کنه.
حسن اهل تملق و چاپلوسی نبود، دل و زبانش یکی بود و به بچههای سرپست سر میزد. اگر کسی کسالتی داشت حاضر میشد خودش جای او پست دهد.
انگار پیک حرفهای من در مورد قبول نکردن پاس بخشی و مسئول دسته شدن را به حسن گفته بود، چون گفت:
- سنگر کمین فکه رو یادته؟
بله، چطور؟!
- اگه پاس بخشی رو قبول نکنی، سنگر کمین بدتر از فکه برات در نظر گرفتم... از سر شب تا خود سپیده صبح باید تو دل دشمن باشی... بدون تعویض... بدون... یار کمکی.
- شبهای دیگه کی اونجا پست میداده؟ مگه تا الان خالی بوده؟ اسم علی و یک نفر دیگه رو آورد که اونجا پست میدادند. به گروهان حسن رئیسی ملحق شدم. به او گفتم اگه اجازه بدید برم بهداری... برای زخم پام.
این برشی از کتاب «دریاچه ماهی» خاطرات سربازی مصطفی یعقوبی در دوران دفاع مقدس به قلم دختر وی مهرنوش یعقوبی است.
«دریاچه ماهی» جنگ را از زاویه دید مصطفی یعقوبی روایت میکند و در آن نویسنده از دوران کودکی پدرش، غواصان کربلای ۴، شهادت فرماندهاش محمود مرادی تا شهادت همرزمانش و تنهاییاش در سد دز را با نگاهی روایی و سیال در ۱۳ فصل روایت میکند.
سادگی و صمیمیت، عدم دخالت احساسات و عواطف نویسنده در روایت، نمایش فراز و نشیبهای ماجرا و تحولات فکری و احساسی شخصیت اصلی داستان در دل جنگ و همراهی و هم ذاتپنداری مخاطب با آن از ویژگیهای این کتاب است و آن را برای خواندن تبدیل به گزینه قابل قبول میکند.
گفتگو با نویسنده کتاب
با مهرنوش یعقوبی، نویسنده کتاب «دریاچه ماهی» به گفتگو نشستیم تا از سیر شنیدن خاطرات پدر تا کتاب شدنش برایمان بگوید. شرح این گفتگو در ادامه میآید:
- چطور به فکر نوشتن کتاب «دریاچه ماهی» افتادید؟
از زمانی که به یاد دارم پدرم خاطرات جنگ و جبههاش را برایمان تعریف میکرد و این خاطرات از بچگی مثل سکانسهای پشت سر هم یک فیلم حتی سریال در ذهن من بود. تا اینکه کتاب سلام بر ابراهیم (با محوریت شهید ابراهیم هادی) را خواندم. خیلی برایم جالب شد که چقدر یکسری از خاطرات و حال و هوای این کتاب، مشابه خاطراتی است که پدرم تعریف میکند و وقتی دیدم که کتاب «سلام بر ابراهیم» اینقدر بین جوانان محبوب شده است انگار این موضوع، همان جرقهای بود که به من میگفت «تو هم به نوشتن خاطرات پدرت فکر کن، چراکه میتواند محبوب و راهگشای جوانان باشد.»
با مهرنوش یعقوبی، نویسنده کتاب «دریاچه ماهی» به گفتگو نشستیم تا از سیر شنیدن خاطرات پدر تا کتاب شدنش برایمان بگوید. شرح این گفتگو در ادامه میآید:
- چطور به فکر نوشتن کتاب «دریاچه ماهی» افتادید؟
از زمانی که به یاد دارم پدرم خاطرات جنگ و جبههاش را برایمان تعریف میکرد و این خاطرات از بچگی مثل سکانسهای پشت سر هم یک فیلم حتی سریال در ذهن من بود. تا اینکه کتاب سلام بر ابراهیم (با محوریت شهید ابراهیم هادی) را خواندم. خیلی برایم جالب شد که چقدر یکسری از خاطرات و حال و هوای این کتاب، مشابه خاطراتی است که پدرم تعریف میکند و وقتی دیدم که کتاب «سلام بر ابراهیم» اینقدر بین جوانان محبوب شده است انگار این موضوع، همان جرقهای بود که به من میگفت «تو هم به نوشتن خاطرات پدرت فکر کن، چراکه میتواند محبوب و راهگشای جوانان باشد.»
- بعد از این جرقه ماجرای نوشتن کتاب چطور پیش رفت؟
من در اراک زندگی میکنم. سال ۹۸ بود که یک بار به خانه پدرم در تهران آمدم که غیر از دیدن پدر، مهمترین دلیلم رفتن سر مزار یادبود ابراهیم هادی در بهشت زهرا بود.
وقتی سر مزار یادبود شهید ابراهیم هادی حاضر شدم، یکسری از دختر و پسرهای جوان آنجا بودند که در حرفهایشان با من میگفتند ما بدحجاب بودیم، خیلی اهل میهمانیهای نادرست بودیم، ولی الان مونس و همدممان شهید هادی شده است.
به چشم دیدم این جوانان دل پاک میآمدند و چه نذرهایی میکردند. چقدر راه و فکرشان تغییر کرده بود. من هم دو جلد کتابی که درباره شهید ابراهیم هادی داشتم گذاشتم سر مزار یادبود ایشان و با خودم گفتم بگذار جوانان دیگری که گذرشان به اینجا میافتد آنها را ببرند و بخوانند.
همه اینها دست به دست هم داد تا من هم خاطرات پدرم را بنویسم، چراکه دیگر به نوعی مطمئن شده بودم که خاطرات پدرم میتواند به درد یکسری از افراد بخورد.
من در اراک زندگی میکنم. سال ۹۸ بود که یک بار به خانه پدرم در تهران آمدم که غیر از دیدن پدر، مهمترین دلیلم رفتن سر مزار یادبود ابراهیم هادی در بهشت زهرا بود.
وقتی سر مزار یادبود شهید ابراهیم هادی حاضر شدم، یکسری از دختر و پسرهای جوان آنجا بودند که در حرفهایشان با من میگفتند ما بدحجاب بودیم، خیلی اهل میهمانیهای نادرست بودیم، ولی الان مونس و همدممان شهید هادی شده است.
به چشم دیدم این جوانان دل پاک میآمدند و چه نذرهایی میکردند. چقدر راه و فکرشان تغییر کرده بود. من هم دو جلد کتابی که درباره شهید ابراهیم هادی داشتم گذاشتم سر مزار یادبود ایشان و با خودم گفتم بگذار جوانان دیگری که گذرشان به اینجا میافتد آنها را ببرند و بخوانند.
همه اینها دست به دست هم داد تا من هم خاطرات پدرم را بنویسم، چراکه دیگر به نوعی مطمئن شده بودم که خاطرات پدرم میتواند به درد یکسری از افراد بخورد.
- لطفاً درباره روند نوشتن و چاپ آن در انتشارات سوره مهر برایمان بگویید.
من مدتها یک صفحه شخصی در فضای مجازی داشتم که در آن از روزمرگیهایم، کتابهایی که میخواندم و کارهای فرهنگی حرف میزدم.
بعد از تصمیم به نوشتن خاطرات پدرم در صفحه شخصیام اعلام کردم که دارم کتاب خاطرات پدرم را مینویسم و گاهی عکسهایی از پدرم منتشر میکردم که او دارد با دقت نوشتههای من را میخواند و بررسی میکند.
یک روز آقای ایمان ملکیپور که از کارگردانان استان مرکزی هستند (و صفحه مرا هم دنبال میکردند) به من گفتند در حوزه هنری بخشی به اسم ادبیات پایداری وجود دارد، میتوانی انتشار کتابت را از آن طریق پیگیری کنی و به نتیجه بهتری میرسد تا اینکه خودت بخواهی به صورت شخصی دنبال انتشار کتابت باشی و من به این پیشنهاد فکر کردم و آن را انجام دادم.
من مدتها یک صفحه شخصی در فضای مجازی داشتم که در آن از روزمرگیهایم، کتابهایی که میخواندم و کارهای فرهنگی حرف میزدم.
بعد از تصمیم به نوشتن خاطرات پدرم در صفحه شخصیام اعلام کردم که دارم کتاب خاطرات پدرم را مینویسم و گاهی عکسهایی از پدرم منتشر میکردم که او دارد با دقت نوشتههای من را میخواند و بررسی میکند.
یک روز آقای ایمان ملکیپور که از کارگردانان استان مرکزی هستند (و صفحه مرا هم دنبال میکردند) به من گفتند در حوزه هنری بخشی به اسم ادبیات پایداری وجود دارد، میتوانی انتشار کتابت را از آن طریق پیگیری کنی و به نتیجه بهتری میرسد تا اینکه خودت بخواهی به صورت شخصی دنبال انتشار کتابت باشی و من به این پیشنهاد فکر کردم و آن را انجام دادم.
- لطفاً درباره سبک نوشتاری کتاب برایمان بگویید.
من یکسری از آثار انتشارات سوره مهر و کتابهای حوزه دفاع مقدس را از قبل خوانده بودم، مثل دا، دختر شینا و...
و با سبک روایت داستانی تا حدودی آشنا بودم. وقتی شروع به نوشتن کتاب کردم و تحویل حوزه هنری دادم، یکسری اصلاحات روی آن انجام شد، اما اصل سبک نوشتاری و روایت داستان درست بود.
پدرم از دوران سربازی در ایام جنگ از سال ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۷، خاطراتش را برایم گفت، اما این دو سال برای خودش یک عمر بود. من که کار مصاحبهها را از سال ۹۸ شروع کردم، تازه اول راه بودم. مسافت میان من و پدرم از اراک تا تهران شرایط را پیچیده میکرد. کرونا و قرنطینه شروع شده بود و من در انتظار تولد فرزند دومم بودم و پدر تهران بود و همه اینها نوشتن کتاب را به فرآیندی سختتر تبدیل کرده بود. من نزدیک سه سال تا آخرین بازبینی مدام به تهران میآمدم و سرانجام کتاب خاطرات پدرم در ۱۳ فصل جمعبندی شد.
من یکسری از آثار انتشارات سوره مهر و کتابهای حوزه دفاع مقدس را از قبل خوانده بودم، مثل دا، دختر شینا و...
و با سبک روایت داستانی تا حدودی آشنا بودم. وقتی شروع به نوشتن کتاب کردم و تحویل حوزه هنری دادم، یکسری اصلاحات روی آن انجام شد، اما اصل سبک نوشتاری و روایت داستان درست بود.
پدرم از دوران سربازی در ایام جنگ از سال ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۷، خاطراتش را برایم گفت، اما این دو سال برای خودش یک عمر بود. من که کار مصاحبهها را از سال ۹۸ شروع کردم، تازه اول راه بودم. مسافت میان من و پدرم از اراک تا تهران شرایط را پیچیده میکرد. کرونا و قرنطینه شروع شده بود و من در انتظار تولد فرزند دومم بودم و پدر تهران بود و همه اینها نوشتن کتاب را به فرآیندی سختتر تبدیل کرده بود. من نزدیک سه سال تا آخرین بازبینی مدام به تهران میآمدم و سرانجام کتاب خاطرات پدرم در ۱۳ فصل جمعبندی شد.
- در مورد فصول کتاب برایمان بگویید.
اولین فصل مربوط به کودکی پدرم است؛ محل زندگی و اعتقادات خانوادگی و اتفاقات قبل از انقلاب.
فصل دوم درباره این است که چه شد پدرم تصمیم گرفتند به جبهه بروند؛ از مواجهه پدرم با ترسهایش، بودن در شرایط جدید و ماجراهای جنگ تا اقداماتی که شهید محمود مرادی فرمانده پدرم انجام میدهد و باعث تغییر خط فکری پدرم میشود.
در حقیقت فصلهای کتاب «دریاچه ماهی»، یک روند تکاملی دارد؛ از کودکی، خامی، ترسها و نابلدیها شروع میشود تا در سیر ماجراها به تکامل میرسد و مخاطب به وضوح میتواند اثر «انسان سازی» جبهه و تأثیر مثبت یک فرمانده خوب مثل شهید مرادی را در این سیر تکاملی ببیند.
اولین فصل مربوط به کودکی پدرم است؛ محل زندگی و اعتقادات خانوادگی و اتفاقات قبل از انقلاب.
فصل دوم درباره این است که چه شد پدرم تصمیم گرفتند به جبهه بروند؛ از مواجهه پدرم با ترسهایش، بودن در شرایط جدید و ماجراهای جنگ تا اقداماتی که شهید محمود مرادی فرمانده پدرم انجام میدهد و باعث تغییر خط فکری پدرم میشود.
در حقیقت فصلهای کتاب «دریاچه ماهی»، یک روند تکاملی دارد؛ از کودکی، خامی، ترسها و نابلدیها شروع میشود تا در سیر ماجراها به تکامل میرسد و مخاطب به وضوح میتواند اثر «انسان سازی» جبهه و تأثیر مثبت یک فرمانده خوب مثل شهید مرادی را در این سیر تکاملی ببیند.
- نقطه اوج داستان و بخش دوست داشتنی کتاب برای شما و پدرتان کدام قسمت است؟
ماجرای غواصان در عملیات کربلای ۴، اوج ماجراست. در آن زمان پدرم مصطفی یعقوبی آنجا غواص و شاهد اتفاقات زیادی است.
البته ما با خط به خط این کتاب زندگی کردیم و منی که متولد سال ۷۰ هستم از بچگی تاکنون با ماجراهای این کتاب زندگی کردهام. نقاط اوج داستان برای من اول عملیات کربلای ۴، بعد ماجرای سد دز و فصل آخر جدایی پدرم از فرمانده و همرزمان شهیدش است، اما پدرم هرجایی از این کتاب را که مربوط به فرمانده شهیدش محمود مرادی شود با عشق دوست دارد.
ماجرای غواصان در عملیات کربلای ۴، اوج ماجراست. در آن زمان پدرم مصطفی یعقوبی آنجا غواص و شاهد اتفاقات زیادی است.
البته ما با خط به خط این کتاب زندگی کردیم و منی که متولد سال ۷۰ هستم از بچگی تاکنون با ماجراهای این کتاب زندگی کردهام. نقاط اوج داستان برای من اول عملیات کربلای ۴، بعد ماجرای سد دز و فصل آخر جدایی پدرم از فرمانده و همرزمان شهیدش است، اما پدرم هرجایی از این کتاب را که مربوط به فرمانده شهیدش محمود مرادی شود با عشق دوست دارد.
نظر شما