۱۴۰۳.۰۳.۲۴

بیست و هفتمین نشست تخصصی گروه مطالعات بینارشته‌ای ادبیات انقلاب اسلامی اندیشکده ادبیات پایداری با حضور دکتر حمیدرضا شعیری نویسنده و منتقد ادبی و با موضوع «نقد ادبی: چیستی، چرایی و چگونگی» برگزار شد.

به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی، دکتر حمیدرضا شعیری در آغاز این نشست در تعریف  نقد ادبی گفت: نقد ادبی دارای دو بخش نقد و ادبیات است و هر دو بخش در چارچوب زبان معنا پیدا می‌کند. بنابراین می‌توان گفت نقد ادبی «زبان برای زبان» است و در این میان اگر زبانی زبان دیگر را مورد بررسی قرار دهد «زبانِ زبان» یا «متازبان» نام می‌گیرد. پس زبان دارای وجوه مختلفی است که یکی از آنها متازبان است؛ یعنی هرگاه زبان درباره خود زبان سخن گوید یا آن را به چالش ‌کشد یا تفسیر ‌کند، بدان متازبان گفته می‌شود.

وجه دیگر نقد ادبی مربوط به رویکردها است. اگر قرار باشد زبان در خدمت زبان باشد به ابزاری نیاز دارد که ما تحت عنوان رویکرد آن را می‌شناسیم. نقد ادبی از جهت رویکردها بسیار گسترده است: از نقد بیوگرافی‌محور و تاریخ زندگی آغاز می‌شود و به نقدهای تفسیری و مضمونی و سپس به نقد ساختاری، پساساختاری، پدیدارشناسی، پسااستعماری، نقد جامعه‌شناختی، نقد زبان‌شناختی، اسطوره‌شناختی و... می‌رسد.

ما درون کدام زبان برای نقد ادبی قرار داریم؟

وی در ادامه گفت: برای نقد ادبی باید دید ما در کدام مرحله از زبان قرار داریم. زیرا زبان در مرحلۀ اول در مرحلۀ صفر قرار دارد. این مرحله از زبان بلافاصله و بی‌درنگ استفاده می‌شود. در این مرحله زبان در شکل اولیۀ خود ظاهر می‌شود؛ یعنی به صورت فوری و کاربردی و نیاز به نقد ندارد.

زمانی که زبان یک مرحله رشد می‌کند و از درجه فوری خارج، و وارد رابطۀ جدیدی می‌شود پای نقد به میان می‌آید. بعد از مرحله صفر زبان رفته‌رفته به سوی چیزی فراتر از زبان می‌رود و جنس گفتمانی به خود می‌گیرد، و زبان استعاره، باور، و... مطرح می‌شود.

عبور زبان از خودش به مثابه چیست؟

وی افزود: زبان همچون اسب رام شده است و از خود سبقت می‌گیرد. عبور زبان از خودش به مثابه این است که زبان در این سبقت به سمت چیزی فراتر از زبان حرکت می‌کند که همان گفتمان است. از همین‌رو در قرن‌های اخیر گفتمان‌های متعددی شکل گرفته است.

زبان در سبقت گرفتن از خود باعث می‌شود که وجوه، قابلیت‌ها و ویژگی‌هایی به‌دست آورد: یکی آنکه تصویرسازی ‌می‌کند؛ دیگر آنکه زبان استعارۀ خود را رشد می‌دهد؛ و یا زبان دینامیک می‌شود و تولید حرکت می‌کند؛ موقعیت جدید به خود اختصاص می‌دهد و وجوه فرهنگی و اجتماعی خود را توسعه می‌دهد.

زبان در تبدیل به گفتمان دچار چالش با خود می‌شود

این نویسنده و منتقد ادبی با بیان اینکه واژه «تحلیل گفتمانی» بهتر از نقد ادبی است، گفت: اصطلاح نقد ادبی بسیار کلی است و این گستردگی ابهام‌آور است. اینکه می‌گوییم نقد ادبی، باید دید کدام نقد و کدام ادبیات مطرح است، همچنین اینکه نقدکننده و ادیب کیست؛ در حالی که در تحلیل گفتمانی تکلیف تحلیل مشخص است و واژه گفتمان خوانش مشخصی دارد و اگر ادبی باشد می‌توان عنوان گفتمان ادبی را برای آن در نظر گرفت.

وی همچنین نقد ادبی را کلید ورود به متن دانست و در ادامه حکایت دباغ در بازار عطرفروشان از داستان‌های مثنوی مولانا را مطرح کرد و سپس این داستان را با اثر شارل بودلر شاعر فرانسوی به لحاظ زبانی مقایسه کرد و تأکید کرد: در درجه اول زبانی، فوریت مطرح است که یک دباغ با ورود به بازار عطرفروشان از حال رفته است و در درجه دوم فاصله مطرح می‌شود که چگونه دباغ بوی عطر را تحمل نکرده و چطور برادر وی راه نجات او را پیدا می‌کند. سومین درجه، ادراک است که در داستان دباغ نشان می‌دهد که چگونه عطری که برای همه مطبوع است برای دباغ مرگ‌آور است.

شعیری افزود: نوع ادراک و لایه و ویژگی ادراکی باعث می‌شود که آنچه برای همگان مطبوع و خواستنی است برای دیگری از پای درآورنده شود. در اینجا بحث فضا یعنی رابطه انسان و فضا و نوع تجربه حضور و تجربه زیسته انسان در فضا و همچنین عادت یا عادت‌وارگی او مطرح است. در داستان دباغ اتفاق رخ داده این است که این فرد سالها با مدفوع حیوانات سروکار داشته و به واسطه عادت و تجربه زیسته خود را محدود به دباغ‌خانه کرده است و یک نوع همگرایی با مدفوع حیوانات شکل گرفته بنابراین عطر آنقدر نامأنوس و ناآشنا جلوه می‌کند که برای دباغ ویرانگر است.

وی در ادامه افزود: ما در نقد ادبی با چهار عنصر مواجهیم، و در همۀ رویکردها این چهار عنصر دیده می‌شود: ۱. انسان (سوژه)؛ ۲. جهان (جامعه، جهان بیرونی، فضای فیزیکی، فضای روانی، فضای اجتماعی و... که سوژه با آن مواجه است)؛ ۳. ادراک؛ ۴. ابژه (ارزش و ضد ارزش)؛ ۵. تنِ ادراکی.

شعیری: نقد ادبی «زبان برای زبان» است

این منتقد ادبی تأکید کرد: رابطه میان دو عنصر سوژه و جهان گاهی به صورت هضم‌شونده و هماهنگ و دارای هارمونی است و گاهی رابطه‌ای از نوع خشم و گریز و غضب پیدا می‌کند.  نقد ادبی به دنبال کشف معنای میان سوژه و جهان است چون در رابطه بین سوژه و جهان، معنا شکل می‌گیرد و نقد ادبی به دنبال خوانش و ارائه آن معناها می‌رود. همچنین برای اینکه سوژه در ارتباط با جهان قرار گیرد، نیازمند ادراک است یعنی اگر وجه ادراکی نباشد ارتباطی با جهان برقرار نخواهد شد. چهارمین عنصر مهم در نقد ادبی «ابژه» است یعنی آنچه که به واسطه آن برای سوژه دافعه یا جاذبه ایجاد می‌شود. به عبارتی دیگر ابژه به واسطه ارزش و ضدارزشی که از خود صادر می‌کند شناخته می‌شود.

دکتر شعیری پنجمین عنصر در نقد ادبی را «تنِ ادراکی» معرفی کرد و گفت: تن یک ادراک است که قدرت فهم و درک جهان را دارد.

وی سپس به طرح بحث نشانه و تحول آن پرداخت و گفت: نشانه دارای دو وجه «صورت» و «معنی» است که «دال» و «مدلول» نامیده می‌شود. امروزه تحول نشانه آن است که دال و مدلول نمی‌توانند با هم وارد رابطه شوند مگر اینکه بین این دو یک تن یا سوژه ادراکی تن‌دار قرار گیرد که این دو را به هم مرتبط کند. به عبارت دیگر امروزه صورت و معنی فایده‌ای ندارد مگر اینکه بین آنها یک تن ادراکی قرار گیرد و سبب شود تا صورت و معنی در زمان مناسب، مکان و شرایط مناسب یکدیگر را پیدا کنند.

شعیری در پایان تأکید کرد: بدون توجه به عناصر پنجگانه سوژه، ادراک، جهان، ابژه و تن نمی‌توان وارد حوزه نقد ادبی شد زیرا در فقدان این عناصر نقد از حالت فعال به شکل مکانیکی درخواهد آمد. آسیبی که امروزه نقد ادبی در ایران دیده است آن است که نقد ادبی بدون در نظر گرفتن این عناصر به صورت مکانیکی کدها و فرمولهایی را به شکل کلیشه‌ای به زبان تحمیل می‌کند و ما را دچار نقدزدگی مصنوعی و مکانیکی می‌کند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha